وسعت و مقام نفس انسان از زبان شمس الدین مغربی
فارسی 10957 نمایش | چقدر عالی مغربی مقام نفس انسانی و وسعت آن را در اشعار خود بیان کرده است آنجا که می فرماید:
اگر چه آینه روی جان فزای تواند *** همه عقول و نفوس و عناصر و افلاک
ولی ترا ننماید به تو چنانکه توئی *** مگر دل من مسکین و بیدل و غمناک
ولو جلوت علی القلب ما جلوت علیه *** لاجل قربته بل لانه مجلاک
به ساحل ار چه فکندی به بحر باز آرم *** که موج بحر محیط توام نیم خاشاک
ظهور تو به من است و وجود من از تو *** و لست تظهر لولای، لم اکن لولاک
تو آفتاب منیری و مغربی سایه *** ز آفتاب بود سایه را وجود و هلاک
و در مقام خطاب به نفس فرماید:
توئی خلاصه ارکان انجم و افلاک *** ولی چه سود که خود را نمی کنی ادراک
تو مهر مشرق جانی به غرب جسم نهان *** تو در گوهر پاکی فتاده در دل خاک
غرض توئی ز وجود همه جهان ور نه *** لما یکون فی الکون کائن لولاک
همه جهان به تو شادند و خرم و خندان *** تو از برای چه دائم نشسته ای غمناک
نجات تو به تو است و هلاک تو از تو **** ولی تو باز ندانی نجات را ز هلاک
تو عین نور بسیطی و موج بحر محیط *** چنان مکن که شوی ظلمت خس و خاشاک
اگر چو مغربی آیی ز کائنات آزاد *** به یک قدم بتوانی شد از سمک به سماک
(دیوان مغربی، ص 80-81)
منـابـع
سید محمد حسینی تهرانی- معاد شناسی جلد 6- صفحه 69-71
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها