سست بودن پاسخ متکلمین به شبهه آکل و ماکول بر مبنای حشر اجزاء اصلی بدن
فارسی 3414 نمایش | متکلمین در پاسخ به شبهه آکل و ماکول در مسئله معاد جسمانی، بیان داشتند که حشر انسان ها براساس اجزاء اصلی بدن انسان هاست نه اجزاء اضافی و فرعی. زیرا در جریان آکل آنچه از ماکول جذب بدن آکل می شود، اجزاء اصلیه آنهاست نه اجزاء اضافی. اما بر این پاسخ آنها اشکال وارد شده است که اگر اجزاء اضافی بدن ماکول واسطه ای شود برای تولید و به وجود آمدن اجزاء اصلی یک نفس جدید، آنگاه تکلیف چیست؟
ایشان در جواب اینگونه پاسخ می دهند که قدرت خداوند نخواهد گذاشت که اجزاء اضافی و فرعی بدن ماکول تبدیل به اجزاء اصلی بدن آکل شده و یا در تولید یک نفس جدید دخالتی داشته باشد، ایشان با این پاسخ ها خواسته اند از اشکال سر باز زنند و فرار کنند، نه اینکه پاسخ دهند؛ برای اینکه حقا اگر سست تر از خانه عنکبوت در دنیا مثالی داشته باشد همین جواب آقایان است، زیرا:
اولا، اینکه شاید خداوند آن اجزاء اصلیه را حفظ کند و لعل اینکه جزء آکل قرار نگیرند، با لعل و لیت و کأن مطلب درست نمی شود، و شاید و احتمال میرود و امثال آنها بنا را درست نمی کند. کسیکه در مسائل فلسفی بالاخص اصول عقائد وارد می شود باید برهان اقامه کند، و صغری و کبرای برهان باید یقینی باشد؛ چون نتیجه تابع أخس مقدمتین است؛ با لیت و لعل و شاید و گمان دارم که نمی شود یک اصل اعتقادی را پایه گذاری کرد. اینها شبیه خطابه است که با قیاس و برهان ربطی ندارد، و در علوم این گونه طرحها ابدا راه ندارد و به پشیزی خریدار ندارد.
و ثانیا، ما بیائیم سر آن آدم أبوالبشر که با حوا ازدواج کرد و از نسل او این جماعت بنی آدم در جهان پراکنده شدند (و بث منهما رجالا کثیرا و نسآء، آیه 1 سوره نساء) آیا این نسل کثیر و این فرزندان بسیار تا روز قیامت، همه از اجزاء اصلیه آدم و حواء بودند، یا از اجزاء فضلیه و زیادیها؟ اگر از اجزاء اصلیه او بودند، پس معلوم می شود که یک جزء اصلی از آدم خارج شد و فرزندش گشت. حال چون خداوند بخواهد آدم را در قیامت محشور فرماید، منهای اجزاء اصلیه ایست که از او جدا شده و فرزندان او را تا روز قیامت تشکیل داده اند؛ در اینصورت در اجزاء اصلیه آدم نقصان است، پس اجزاء اصلیه آدم هم محشور نشده اند چون به فرزندان او منتقل شده اند.
از این گذشته، این آدم چقدر باید بزرگ و تنومند باشد که تا روز قیامت بچه هائی بصورت نطفه گرچه در کوچکی بقدر یک ذرة نامرئی باشند از او خارج گردند و از صلب او بیرون بریزند و تعداد این بچه ها و این نسل بی نهایت بوده باشد؛ این آدم تحقیقا از کوه ابوقبیس بزرگتر خواهد بود؛ بلکه از بزرگترین کوه های جهان؛ چون هر بچه را اگر بقدر یک ذره فرض کنید، باید در بدن آدم بی نهایت ذره موجود باشد که تا بصورت اجزاء اصلیه به فرزندانش، به نحو انقباض و تراکم تا روز قیامت منتقل شوند. در اینصورت بدن آدم بی نهایت بزرگ خواهد بود در حالیکه می دانیم آدم بوالبشر چنین بدنی نداشت.
بنابراین، متکلمین ناچارند که بگویند: اولاد آدم از اجزاء اصلیه خود آدم نیستند، بلکه از اجزاء فضلیه و زیادی هستند. آدم خودش یک اجزاء اصلیه ای داشت، از زیادی ها و اضافات او اولاد او پدید آمدند، کما اینکه در این افراد بشر اولادی که پدید می آیند از اجزاء اصلیه آنان نیست، بلکه از اجزاء فضلیه است. بنابراین، خداوند که اینها را محشور می کند از اجزاء اصلیه اینها در داخل آکل چیزی نیست، و او خودش یک وجود مستقلی است که از اجزاء فضلیه اینها پیدا شده است. اگر این جواب را بگویند، که بالاخره هم باید ملتزم بشوند به این گفتار، به اینها گفته میشود: ما بین اجزاء اصلیه و فضلیه تفاوتی نمی بینیم! و اصولا اینکه شما اجزاء اصلیه و فضلیه درست کرده اید! یعنی چه؟ چون شما در گیر افتاده اید و در مخمصه واقع شده اید، فرض کرده اید که آدم یا اولاد او یک اجزاء اصلیه ای داشتند و یک اجزاء فضلیه! ما می پرسیم: این اجزاء اصلیه کدامست؟ و اجزاء فضلیه کدام؟ به ما نشان بدهید!
میگویند: اجزاء اصلیه آن اجزاء اولین است که اصل انسان از آنها بوده است. می گوئیم: کدامست؟ آیا آن طفل نوزادی است که بدنیا می آید؟ میگویند: آری! میگوئیم: این طفل قبلا که در شکم مادر بود چیزهائی به او اضافه شد تا این کودک کامل شد و به دنیا آمد، آن اجزاء اصلیه جنین و طفل در رحم چه بوده است؟ می گویند: اجزاء اصلیه اش همان قطره نطفه بوده؛ چون در رحم قرار گرفت دائما اضافاتی بر آن زیاده شد و رشد کرد تا بدین سرحد رسید. میگوئیم: آیا اجزاء اصلیه، تمام نطفه بوده است؛ یا مقداری از آن؟ می گویند: یک ذره از نطفه بوده است که آن را اسپرم گویند.
بنابراین انسانی که در دنیا یا در حال موت وزن بدنش یکصد کیلوگرم است و خداوند او را حشر می فرماید و می خواهد عذاب کند و یا ثواب دهد، باید فقط یک اسپرم از آن را یعنی یک ذرة نامرئی (یکی از چند میلیون ذره در یک قطره ) از آنرا زنده فرماید؛ و سؤال و جواب و عرض و صراط و کتاب و حشر و نشر و بهشت و دوزخ همه با این یک اسپرم است، از او یک بدن می سازند و مورد پاداش قرار میدهند.
شما را به خدا سوگند! آیا شریعت و فلسفه اسلام، این قدر تنگ است که ما برای دفاع از آن ناچار شویم خود را در این مضیقه ها و لای این چرخ دنده ها و این فرضیه های من درآوردی غلط قرار دهیم؟! آیا انسان را مادی و آنهم یک ذرة نامرئی اسپرم در روز قیامت قرار دادن، لعب و بازی به مقدسات مقام انسان و جزاء و شریعت و خداوند و عوالم غیب نیست؟! بعلاوه، شما بیائید اجزاء اصلیه را از فضلیه جدا کنید! این نطفه که همان یک ذرة اسپرم است چون در شکم مادر میرود و اجزائی را به خودش ضمیمه میکند، آن اجزاء مثل خودش می شود نه آنکه آن اسپرم با همان خصوصیت و با همان شخصیت و با همان صورت بحال خودش باقی بماند و سپس چیزهائی به آن اضافه گردد؛ نه، اینطور نیست.
شما فرض کنید: یک استکان آب دارید و آنرا داخل در طشت آبی میریزید، در اینصورت آن یک استکان صورت وجودی را حفظ نمی کند و بالاجبار از دست می دهد و با آب دوم و سوم و مجموعه آب یکصد استکان و بیشتر که آب طشت را تشکیل داده است، مجموعا یک شکل واحد به خود می گیرند. شما دائما یکی یکی به استکان های آب اضافه نمائید، می بینید که آن صورت و حجم استکان اول در این طشت مشخص نیست! با آب دوم و سوم و چهارم بطوری ممزوج می گردد که بهیچوجه اثری از آن نیست، بلکه تمام آب ها حدود وجودی و شخصیت خود را از دست داده و فقط بصورت یک طشت آب با شکل و حجم مخصوص درآمده اند.
عینا حال نطفه که مبدأ وجود انسان است اینچنین می باشد، آن اضافاتی که به یک قطره نطفه بلکه به یک اسپرم از آن، زیاده می گردند جزء اصل میشوند و آن حد اولیه رها می گردد و دائما و پیوسته نطفه در اثر تحولات و تبدلات، حالات جدیدی به خود می گیرد تا جنین متولد می گردد. «بل هم فی لبس من خلق جدید؛ آری آنها در آفرینش جدید در تردیدند» (ق/15).
در عالم خلقت این موجودات همواره در حرکتند و هر روز یک لباس تازه ای می پوشند، (و خلقا بعد خلق) و حالتی بعد از حالتی پیدا می کنند. پس بنابراین، آن اجزاء اصلیه وجود انسان که اجزاء اضافی و فضلیه ای در آن داخل شد یک مجموعه واحد بدون تمیز شدند، اجزاء فضلیه بعینه بصورت اجزاء اصلیه درآمدند و از آنها شدند و جزء آن خانواده گشتند. بدن طفل که قبلا جنین و قبل از آن به صورت نطفه بود، و رشد کرد و استخوان بندیش کامل شد؛ آن نطفه اولین که بصورت نطفه بود از بین رفت، صورتش را از دست داد، دیگر نطفه نیست، اسپرم نیست، در لحظه ثانی صورت دیگری به خود گرفت، چیز دیگری شد بزرگتر، و حقیقتش نطفه نیست، علقه است و به شکل و صورت خون بسته شده، در لحظه ثالث چیز دیگری شد، و حالا که بچه شده است و وزنش سه یا چهار کیلوگرم است، تمام اجزاء بدن او در همدیگر آمیخته شده و مخلوط و ممزوج شده است. بدن طفل به یک صورت واحد در آمده است، به همین شکلی که ملاحظه می شود. نه اینکه آن نطفه ای که مبدأ پیدایش و تکون این طفل بوده است الآن در وجود این بچه در یک گوشه قرار گرفته و در کنار قلبش یا در کنار مغزش و کبدش پنهان شده است.
این کلام غلط است؛ هم از نقطه نظر تئوری و فرضیه علمی غلط است، و هم از نقطه نظر علوم تجربی، و هم از نقطه نظر فلسفه و علم. چون نطفه، صورت اولش را از دست داد و صورت دیگری به خود گرفت، پس عقلا معنی ندارد که آن نطفه به حدودش و مشخصاتش باقی باشد. بنابراین اصولا تفکیک و تجزیه بین اجزاء اصلیه و فضلیه حرفی است من درآوردی، و پایه ای ندارد. و ملاحظه می کنید که بنا بر این فرضیه، باید مؤمن که همان اسپرم و نطفه در نزد آقایان متکلمین است هزاران بار بلکه میلیون ها بار جزء غذای آکلین و خورندگان گردد، و از مجاری بول و مدفوع دفع شود و خداوند آن را سالم نگاه دارد! آیا این استهزاء و سخریه به عالم آفرینش و کاخ هستی نیست؟!
منـابـع
سید محمد حسینی تهرانی- معاد شناسی 6- صفحه 144 تا 150
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها