اثبات شعور موجودات در داستان حضرت سلیمان و اصحاب فیل
فارسی 8615 نمایش | همه مورخین داستان اصحاب فیل و قصد تخریب مکه را نوشته اند، و در اشعار جاهلیت آمده و آن واقعه را مبدأ تاریخ قرار داده اند، که چگونه خداوند پادشاه یمن را که جد نجاشی بود و اسمش "ابرهه بن صباح اشرم" و کنیه اش "ابو یکسوم" بود و با لشکر عظیمی با فیل های جنگی به سمت مکه رهسپار بود، به دست مرغانی که به پرواز درآمدند و بر سر آنان سنگ ریختند، به هلاکت رسانید، «و أرسل علیهم طیرا أبابیل * ترمیهم بحجارة من سجیل؛ و خداوند بر آن لشگر مرغانی را که بطور متفرق و دسته دسته می آمدند، به مأموریت فرستاد تا با سنگ هائی که از سجیل (سنگ- گل- کلوخ) بود آنها را هدف تیر خود بسازند» (فیل- 3-4).
آفتاب که طلوع کرد مرغان بر فراز آسمان بر بالای سر لشکر پدیدار شدند و مشغول تیراندازی گشتند، با هر پرنده ای سه سنگ بود که یکی را در منقار داشت و دو تای دیگر را با دو پای خود نگاه داشته بود. سنگ ها را درست بر هدف فرود می آوردند و به آنها میزدند، و چون سه سنگ را میزدند، میرفتند و پرندگان مجهز به سه سنگ و تازه نفس می آمدند. و هیچ یک از آن سنگ ها به شکمی نخورد مگر آنکه آن را پاره کرد، و بر استخوانی فرود نیامد مگر آنکه آن را سست و سوراخ کرد. (تفسیر مجمع البیان طبع صیدا- مجلد 5- ص 540- 541 و المیزان فی تفسیر القرآن- ج 20- ص 512)
داستان "حضرت سلیمان (ع)" عجیب است که خداوند، علاوه بر لشکریانش از جن و انس، مرغان پرنده را مأمور و از لشکریانش نمود، "سلیمان" زبان مرغان را می دانست و پرندگان را به مأموریت می فرستاد، «و قال یـا أیـها الناس علمنا منطق الطیر و أوتینا من کل شیء إن هـ'ذا لهو الفضل المبین * و حشر لسلیمـ'ن جنوده و من الجن و الإنس و الطیر فهم یوزعون؛ سلیمان گفت: ای مردم! به ما سخنان پرندگان تعلیم داده شده است؛ و از هر چیز به ما داده شده است و حقا این فضل آشکاری است، و برای سلیمان، سپاهیانش از جن و انس و پرندگان گردآوری شدند تا آنها یک جا جمع شوند» (نمل- 16-17).
«حتی '´ إذآ أتوا علی ' واد النمل قالت نملة یـ'´أیـها النمل ادخلوا مسـ'کنکم لا یحطمنکم سلیمـ'ن و جنوده و و هم لایشعرون؛ سلیمان با لشکریانش آمدند تا به وادی نمل (یک بیابان وسیع که سرشار از مورچگان بود) رسیدند، یک مورچة ماده گفت: ای جماعت مورچگان! شما در مسکن های خود و خانه های خود بروید! برای آنکه سلیمان و لشکریانش شما را پایمال می کنند! و آنان شعور ندارند.» (نمل- 18)
ملاحظه می شود که اولا از این آیه استفاده می شود که: مورچه ای به سخن آمد و این مطلب را گفت، پس مورچگان سخن دارند، تفهیم و تفهم دارند. دوم اینکه: مورچه "سلیمان" را شناخت و دانست که این لشکر عظیم، لشکر اوست، و البته معلوم است که شناخت چنین امری برای مور ضعیف بسیار مهم است. سوم اینکه: می دانست لشکر "سلیمان" مورچگان را لگد مال میکنند و با اسبان خود آنها را له می نمایند، و علاوه می دانست که "سلیمان" و لشکریان نمی دانند: حال یا اصولا نمی دانند که شما مورچگان مالیده می شوید! و یا میدانند ولی آنرا ظلم نمی پندارند و نسبت به آن دقتی را که در حرکت و سیر خود باید، به عمل نمی آورند؛ و معلوم است که فهمیدن این معانی باطنی و اخبار از افعال سلیمان و جنود، آنهم بر وجه ستم و یا غیر ستم که هنوز واقع نشده است، بسیار مهم است. چهارم آنکه: این مور به "سلیمان" نسبت عدم شعور میدهد و سلیمان با آن حشمت و جلال و با آن سیطره و قدرت را بواسطه حطم مورچگان، به بی شعوری و نافهمی مستند میکند.
"سلیمان" نیز از آن مورچه در برابر این نسبت ها مؤاخذه ای ننمود و این گفتار او را خلاف صواب ندانست، بلکه از گفتار مور تبسمی کرد و به خنده در آمد و از خدای خود خواست که او را توفیق دهد تا سپاس نعمت هائی را که به او و به والدینش داده است به جای آرد، و اعمال صالح خداپسندانه انجام دهد، و به رحمت خود او را در زمره بندگان صالح خود قرار دهد: «فتبسم ضاحکا من قولها و قال رب أوزعنی ´ أن أشکر نعمتک التی ´ أنعمت علی و علی ' و ' لدی و أن أعمل صـ'لحا ترضب'ه و أدخلنی برحمتک فی عبادک الصـ'لحین؛ سلیمان از گفتار او تبسمی کرد و خندید و گفت: پروردگارا! مرا بر آن دار تا نعمتی را که به من و پدرم و مادرم ارزانی داشته ای شکر کنم و عمل صالحی که می پسندی انجام دهم، و مرا به رحمت خویش در جمع بندگان شایسته ات در آور» (نمل- 19).
خداوندا در عالم چه چیز است؟ و چه غوغائیست که ما ابدا خبر نداریم؟ داستان مورچگان و موریانه ها چیست؟ توالد و تناسل و صیغه عقد اخوت و نکاح و معاملات و مناجات و سیر و سلوک آنان چگونه است؟ حیات و موت آنها چطور است؟ اینجاست که حقا انسان را در بهت و حیرت فرو می برد و او را گنگ و لال میکند.
«ما تری ' فی خلق الرحمـ'ن من تفـ'وت فارجع البصر هل تری ' من فطور * ثم ارجع البصر کرتین ینقلب إلیک البصر خاسئا و هو حسیر؛ هیچ گاه در دستگاه آفرینش خداوند رحمن اختلاف و دگرگونی و نقصانی نخواهی یافت! پس با چشم تیزبین و دیده بصیرت بنگر که آیا میتوانی در آن سستی و خللی ببینی ؟! و سپس دیده تیزبین و چشم بصیرت خود را دوباره بیفکن و بنگر که در این حال چشم بصر و دیده بصیرت، زبون و ذلیل و ناتوان و حسرت زده به تو باز میگردد» (ملک- 3-4).
منـابـع
علامه سید محمدحسین حسینی تهرانی- معادشناسی 9- صفحه 51-47
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها