رفتار امیرالمؤمنین علیه السلام با موالی

فارسی 5595 نمایش |

«کافی» با سند متصل خود روایت می کند از فضل بن ابی مره از حضرت صادق (ع) که فرمود: «مسلمانان غیر عرب که آنان را موالی گویند به نزد امیرالمؤمنین (ع) آمده و گفتند که: ما از این اعراب متصدیان امور ـکه منظور همان خلفای سابق و حکام آنها بودندـ پیش تو به شکایت آمده ایم.
رسول خدا (ص) عطایای بیت المال را بین ما و آنها و اعراب بالسویه قسمت می کرد و به سلمان فارسی و بلال حبشی و صهیب رومی از عرب زن داد و با آنها در ازدواج فرقی ننهاد، اما این دسته از اعراب از این کار ابا دارند و می گویند: ما چنین کاری نمی کنیم.
امیرالمؤمنین (ع) برای مذاکره و متقاعد ساختن رؤسای اعراب به نزد آنها رفتند و در این موضوع با آنها تکلم کردند. آنها صدای خود را به فریاد بلند نموده و با صیحه گفتند: چنین کاری را نمی کنیم ای ابوالحسن! چنین کاری را نمی کنیم. حضرت با حالت خشم در حالی که ردای ایشان به روی زمین کشیده می شد خارج شدند و گفتند: ای گروه موالی! اینها شما را همچون یهود و نصاری پنداشته و با شما معامله یهود و نصاری می کنند. از شما دختر می گیرند ولی به شما دختر نمی دهند و از بیت المال به مقداری که خودشان بر می دارند به شما نمی دهند. شما دنبال تجارت بروید و معاش خود را از آن تتمیم نمائید، خدا شما را رحمت کند! چون من از رسول خدا شنیدم که می فرمود: روزی ده جزء است، خداوند نه جزء آن را در تجارت قرار داده و یک قسمت آن را در چیزهای دیگر.»
بر همین اساس، اشعث بن قیس که از سرداران و رؤسا بود و عثمان بن عفان از خراج آذربایجان هر ساله به او یکصد هزار درهم می داد؛ حاضر نبود در تحت حکومت امیرالمؤمنین با سایر افراد مسلمانان از نقطه نظر حقوق و مزایا یکسان باشد، لذا کارشکنی می کرد و اشکال و ایراد می گرفت.
در کتاب "الغارات" ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی از عباد بن عبدالله اسدی روایت می کند که او می گفت: «من در روز جمعه برای استماع خطبه نشسته بودم و علی (ع) بر فراز منبری از آجر خطبه می خواند و صعصعة بن صوحان نیز نشسته بود. در این هنگام اشعث بن قیس آمد و بدون مهابا و ملاحظه، مردم را زیر گام های خود گرفته و از روی آنان عبور نموده و به نزد امیرالمؤمنین (ع) رفت و گفت: ای امیرالمؤمنین! در زمان حکومت و قدرت تو این سرخ پوستان بر ما چیره شدند؛ پس به حال تغیر و غضب در آمد. ابن صوحان گفت: امروز امیرالمؤمنین از امور عرب آنچه را که تا به حال مخفی بود روشن خواهد نمود. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: کیست که به حمایت من برخیزد و بر عذر من در مقابل مکافاتی که در مقابل این رویه زشت این مستکبران پر مدعی و کم بهره بدهم ایستادگی کند؟ این مستکبران پر طمع و کم ثمر، که پیوسته روزها در رختخواب های خود به روی شکم های خود می خسبند و در استراحت در خانه های خنک و سرد خود به سر می برند و مرا امر می کنند که گروهی را که در این هوای گرم برای ذکر خدا از خانه ها بیرون آمده اند از نزد خود برانم و آنان را طرد و منع کنم و بنابراین از ستمکاران باشم. سوگند به آن پروردگاری که دانه را بشکافد و جان و روح را پدید آورد، به درستی که حقا از محمد (ص) شنیدم که می گفت: این اعاجم (مسلمانان غیر عرب) شما را برای برقراری دین خدا با شمشیر در پایان خواهند کوفت، همانطور که شما در ابتدای اسلام به آنها شمشیر زدید.
مغیره ضبی می گوید: علی (ع) به موالی و اعاجم، یعنی به مسلمانان غیر عرب، لطف و میل خاصی داشت و عمر از آنها با شدت هر چه تمام تر دوری می نمود.»
این حدیث شریف را جزری در «نهایة» ذکر کرده و فرموده: «مراد از حمراء عجم است از ایرانی و رومی
و نیز مبرد در «کامل» آورده و قول امیرالمؤمنین را این طور نقل کرده است: «من یعذرنی من هذه الضیاطرة؛ یتمرغ أحدهم علی فراشه تمرغ الحمار؟؛ چه کسی است که به عذر من، به پاداشی که به این ضیاطره بدهم قیام کند؛ این مردم مستکبر عاری از بهره که مانند خر کارشان در رختخواب غلط خوردن است.»
و مجلسی در «بحار الانوار» با بیان مختصری در شرح آن، ذکر فرموده است.
اشعث بن قیس می پندارد که چون از سرکردگان است اینک که بیت المال همه جا به کوفه می رسد باید امیرالمؤمنین در بیت المال را باز کرده و در اختیار او قرار دهند. امیرالمؤمنینی که برادر خود عقیل را به تقاضای یک صاع یعنی یک من از گندم، با وجود عائله سنگین و رفت و آمد مکرر، داغ کردند که دیگر چنین تقاضایی زیاده از سهم خود از بیت المال نکند، کجا به چنین ضیاطره و زورگویان قدرتمند مجال تعدی و تجاوز می دهند. اشعث بن قیس یک بار نزد آن حضرت آمد و تقاضای پول داشت، حضرت نپذیرفتند. آن حضرت را تهدید به قتل کرد؛ حضرت فرمودند: «أبالموت تهددنی فوالله ما أبالی وقعت علی الموت أو وقع الموت علی؛ آیا تو مرا به مرگ و کشتن تهدید می کنی؟ سوگند به خدا باک ندارم؛ من به سراغ مرگ بروم یا مرگ به سراغ من بیاید.»

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 9- صفحه 300-305

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد