ترجمه اشعار سیداسماعیل حمیری درباره ولایت معصومین علیهم السلام
فارسی 5139 نمایش |سیداسماعیل حمیری که معاصر امام صادق (ع) بوده است، در این قصیده به روش و سبک قصیده سازان فن بلاغت و فصاحت عرب، که چون بخواهند بر أیام گذشته و عمر بر باد رفته و کامیابی ها و لذت و سرورهائی که در مقام محبت داشته اند و فعلا دستخوش زوال گردیده است، تأسف خورند و آن حالات خوش و بهجت ها و سرورها و تعشق ها را بطور تفصیل بیان کنند؛
أولا منزل آن محبوب و مطلوب را به وادی قفر و خشک و بدون آب و گیاه، و منزل خراب و از پی درآمده و از سقف فرو ریخته، استعاره می آورند؛ که آن آبادانی های معنوی بدین خرابی تبدیل شده، و اساس و بنیان محبت فرو ریخته است؛
و بر اساس فن غزل سرائی، آن لذت معنی و محبت به منظور و مقصود را، به عشق؛ و آن محبوب و مطلوب را، به محبوبه و معشوقه؛ و زائل شدن آن حالات خوش و سرورها را به مسکن و مأوای ویران و منهدم شده او تشبیه کرده، بدون ذکری از مشبه و وجه شبه می آورند؛ و ثانیا وارد در بیان تفصیلی آن نعمت ها و رحمت های از دست رفته میگردند؛
مرحوم سید حمیری نیز در اینجا میخواهد داستان حقانیت و مظلومیت أمیرالمؤمنین (ع) را در نصب غدیر خم، و نصب به ولایت و إمارت و إمامت بیان کند، و مخالفت مخالفان و بالاخره غصب خلافت، و عناد و دشمنی با خاندان طهارت و أهل بیت، و بالاخره بر سر کار آمدن حکومت جائره و ضاله را بیاد آورد؛ و سپس با بیان نتیجه تمسک به ولایت، و پاداش دوری از آن، بنا به روایت وارده از رسول الله (ص)، ظهور حوض کوثر در موقف عرصات روز قیامت، و خصوصیات و مزایای آن را به یاد آورد که: آن نعمت و نسیم و تسنیم و کوثر و هوای لطیف و ریاحین معطر و جواهرات گرانقدر، همه از آن محبان و پیروان و شیعیان است، که آنان از آن آب سیراب می شوند؛ و منافقان و دشمنان و معاندان و منکران أهل بیت از آن بهره و نصیبی ندارند.
و بنابراین در وهله أول، ذکری از منزل محبوبه تخیلی به نام أروی' و تغزل با او، و انهدام آن بنیان و خرابی و ویرانی آن مسکن که به جایگاه اژدهاها و مارهای گزنده افسون ناپذیر تبدیل شده است، و ذکری از توقف کاروان هنگام عبور از آن خرابی ها، با بیاد آوردن یکایک آن نعمت های از دست رفته، و آن صفا و محبت های تبدیل به عداوت و دشمنی شده را، با حسرت و آه و اندوه و أسف، به میان می آورد. و سپس وارد در بیان داستان و قضیه و تفصیل واقعه میگردد. و ما اینک برای طالبان معنای یکایک از أبیات این قصیده، به ترتیب به ترجمه آن می پردازیم:
1 ـ أم عمرو (که محبوبه من است) در منتهی إلیه زمین شنزار، و مجمع رمل ها و ریگ ها، یک خانه خرم بهاری داشت، که اینک تمام علامات و نشانه های آن منزل دستخوش زوال و نابودی گردیده، و به یک زمین خشک و لم یزرعی تبدیل شده است.
2 ـ اینک آن خانه به گونه ای خراب است که پرندگان آسمان، چون بدانجا رسند، عبور می کنند و هرگز فرود نمی آیند، و آنقدر وحشت زا و دهشت انگیز است که شیران قوی دل، دل تهی می کنند، و از ترس آن به هراس می افتند.
3 ـ و فقط در آن، آثار خرابی و ویرانی مشهود است، که أبدا در آن هیچ مونسی نیست مگر مارهای گزنده و افسون ناپذیری که در زمین افتاده اند.
4 ـ مارهای سپید و سیاهی که از دم و نفس آنها، مرگ به وحشت و ترس می آید؛ آن مارهائی که در زیر دندان های پیشین آنها، سم جانکاه نهفته و مجتمع است.
5 ـ کاروان شتران در حین عبور چون بدانجا رسید و در آثار و خرابی های آنجا متوقف شد و نتوانست بگذرد، و چون سیلاب، اشک از دیدگان، به جهت علم و اطلاع بر سوابق آن منزل فرو می ریخت.
6 ـ در این حال من به یاد آوردم آن خاطرات خوش و آن محبت ها و عشق هائی را که با آن معشوق و محبوب خود داشتم؛ پس شب را در آنجا گذراندم با دلی غمگین و سرشار از غم و اندوه دردآمیز.
7 ـ و گویا از محبت محبوبه خودم: أروی' که مرا پژمرده و ضعیف و لاغر کرده بود، جگر من در آتش می سوخت و محترق می شد.
8 ـ و من در شگفت آمدم از جماعت و گروهی که به نزد أحمد (رسول خدا) آمدند، درباره امری که هیچ موضع و محلی برای آن نبود.
9 و 10 ـ و به آن حضرت گفتند: ای کاش ما را مطلع می کردی که در صورتی که مرگ تو را دریابد و از میان ما مفارقت کنی، مقصود امت و ملجأ و پناه آنان کیست؟! و البته در میان آن گروه، أفرادی بودند که در حکومت و ریاست بر مسلمین طمع داشتند.
11 و 12 ـ حضرت فرمود: اگر من شما را از ملجأ و مقصودی و از پناه و پناهگاهی مطلع کنم، بیم چه رفتاری از شما با او می رود؟! همان رفتاری را که گوساله پرستان چون از هارون برادر موسی جدا شدند، با هارون کردند؟! بنابراین، ترک این خواسته و رها کردن این تقاضا، برای شما راحت تر و سبکتر تمام می شود.
13 ـ و در آنچه رسول خدا گفت، حجت و بیانی است برای کسی که اهل تفکر باشد و یا اهل استماع و إطاعت.
14 ـ و پس از این جریان، تصمیم و عزمی برای معرفی وصی خود از طرف خداوند برای او پیدا شد، که هیچ مانع و رادعی نمی پذیرفت.
15 ـ چنین خطاب شد که: ای محمد! وصی خود را إبلاغ کن! و اگر تو إبلاغ نکنی أصلا وظیفه رسالت خود را ابلاغ ننموده ای! و نگران مباش که خداوند تو را از گزند ایشان حافظ و نگهبان است!
16 ـ و در چنین وضعی، پیامبری که در برابر اوامر خداوند، مطیع بود، و بطور آشکارا إعلان می نمود، ایستاد،
17 ـ و به امر خدا مشغول خطبه خواندن شد، و در دست او دست علی بود، که نورش لمعان داشت و می درخشید.
18 ـ پیامبر دست علی را بلند کرد؛ به به چقدر گرامی و بزرگوار است آن دستی که بلند کرده است! و به به چقدر گرامی و بزرگوار است آن دستی که بلند شده است!
19 ـ رسول خدا می گفت ـ در حالیکه صاحبان قدرت و سلطنت بر عشیره و قوم، در اطراف او بودند، و در حالی که خداوند در میان آنان شاهد و ناظر بود و می شنید.
20 ـ هر کس که من ولی و صاحب اختیار او هستم، پس این علی ولی و صاحب اختیار اوست! اما آن طمع کنندگان در إمارت و حکومت، بدین گفتار راضی نشدند، و بدان اکتفا نکردند!
21 ـ پس او را متهم کردند که روی میل نفسانی و محبت شخصیه، علی را برگزیده است؛ و پهلوهایشان بر خلاف پیامبر راستگو و امین برگشت و از او اعراض کردند.
22 ـ و گمراه شدند آن گروهی که این فعل پیامبر، چنان آنان را به غیظ و حسد و کینه تحریک کرد، که گویا بینی های آنان را می برند و با کارد و خنجر جدا می کنند.
23 و 24 ـ و کار به جائی کشید که چون پیامبر اکرم را در قبرش پنهان کردند و خاک بر روی آن انباشتند، همینکه از دفنش برگشتند، ضایع و خراب نمودند آنچه را که دیروز فرموده بود و توصیه و سفارش کرده بود؛ آری آنان ضرر را به منفعت خریدند، و زیان بردند.
25 ـ و حق أرحام و ذوی القربای رسول الله را بعد از مرگش به هیچ وجه رعایت نکردند؛ آری به زودی به پاداش این قطع رحم نمودن خواهند رسید.
26 ـ و آنان بر غدر و پیمان شکنی با مولای خود علی بن أبی طالب پافشاری کردند و إصرار ورزیدند؛ نابود و مرده باد آن منظور و مقصودی که برای وصول آن به چنین خیانتی إقدام کردند.
27 ـ فردای قیامت نه آنان می توانند در حوض علی وارد شوند، و نه علی درباره آنها شفاعت میکند.
28 ـ برای علی بن أبی طالب حوضی است که مساحتش به اندازه مابین صنعاء تا أیله ـ از أراضی شام ـ است، بلکه آن حوض مساحتش افزون تر است.
29 ـ در آنجا نشانه و علامتی برای راهنمائی محبان و شیعیان علی نصب می کنند، و آن حوض از آبی که از آن حضرت است مملو و مالامال است.
30 ـ از وجود مقدس علی است که کوثر جاری می شود، که آبش در سپیدی و صفا چون نقره خام است بلکه درخشنده تر و تابناک تر.
31 ـ ریگ های ته حوض کوثر، از یاقوت و مرجان و لؤلؤی است که تا بحال دست کسی به آن نرسیده است و انگشتی آنرا لمس نکرده و برنداشته است.
32 ـ زمین کوثر، از مشک مفروش است. و در اطراف آن درخت های زیبا و دلفریب با میوه های رسیده در اهتزاز و حرکت است.
33 ـ و به قدری رنگ سبز برگهای درختان آن خوشرنگ، و رنگهای زرد و طلائی آن دلربا است، که هیچ چشمی از خلائق تا بحال ندیده است.
34 ـ و چون باد بهشتی به حرکت آید و بر آن بگذرد، از آن حوض بوی انواع عطریات و انواع ریاحین معطر بر می خیزد و فضا را خوشبو و عطر آگین می سازد.
35 ـ نسیمی همیشگی و دائمی که از بهشت به امر خدا می وزد، و هیچ گاه از حرکت نمی ایستد، و پیوسته می رود و بازگشتی ندارد.
36 ـ چون به وزش درآید، از بوی عطر کوثر، بهتر از بوی مشک در وقت انتشار آن، به مشام جان می رسد.
37 و 38 ـ در اطراف کوثر قدح ها و إبریق هائی است برای سیراب شدن موالیان و محبان، ولیکن رجل أصلع: علی بن أبی طالب، دشمنان خدا را مانند شترهای گری که در آب وارد می شوند، از آن حوض دور میکند.
39 ـ چون بخواهند دشمنان قدری به حوض نزدیک شوند تا از آب آن بیاشامند، بدانها ندا می رسد: دور شوید! و نابود شوید! و برگردید!
40 ـ شما آبشخواری در نزد خودتان پیدا کنید که شما را سیراب کند! یا غذائی که شما را سیر نماید!
41 ـ این آب، اختصاص به کسانی دارد که با فرزندان رسول خدا مهربانی کرده و ولایت آنها را بر ذمه خود گرفته باشند، و به هیچ وجه از غیر آنان تبعیت و پیروی ننموده باشند.
42 ـ و بنابراین رستگاری و نجات برای آن کسی است که از حوض علی بن أبی طالب بیاشامد؛ و ذلت و بدبختی برای آن کسی است که از آشامیدن آن جلوگیری شود.
43 ـ و بطور کلی، رایت ها و پرچم های مردم در روز حشر و در عرصه قیامت پنج تاست و مردم به پنج گروه تقسیم می شوند، که از آن پنج گروه، چهار گروه آن اهل هلاک و بوار هستند؛
44 ـ پس یکی، رایت و پرچم گوساله و فرعون و سامری این امت است، که چقدر آن رایت زشت و قبیح است.
45 ـ و دیگری، رایتی است که در پیشاپیش آن شخص سیاه چهره و سیاه بدن حرکت میکند؛ و آن عبد لئیم و احمقی است که مچ دست او به طرف شست او پیچیده و کج شده است.
46 ـ و دیگری، رایتی است که در جلوی آن روباهی (و یا شخص کوتاه قدی) است، که برای امور باطل و بهتان و گزاف، بی مانند و بی مثال است.
47 ـ و دیگری، رایتی است که در برابر آن، شیخ احمق و نادانی است، که خداوند هیچگاه خوابگاه او را خنک نگرداند.
48 ـ این چهار دسته در قعر سقر نهاده شده، و به درون دوزخ سپرده شده اند، که البته از قعر آن هیچوقت امید بیرون آمدن را ندارند.
49 ـ و دیگری، رأیتی است که در مقابل آن حیدر حرکت میکند، و چنان چهره او می درخشد که گوئی خورشید است که طلوع کرده و از افق سر بر آورده است.
50 ـ آری در فردای قیامت است که حیدر با مصطفی ملاقات میکند، و لواء و رأیت حمد است که برای او بالا میرود.
51 ـ حیدر: علی بن أبی طالب، آن أمیرمؤمنانی است که بهشت در زیر فرمان اوست، و آتش از جلال و ابهت او در فزع و ترس است.
52 ـ اوست، تنها امام صدق و پیشوای راستین؛ و برای او پیروان و شیعیانی است که از حوض کوثر سیراب میگردند، و هیچگاه منع نمی شوند.
53 ـ به این مطالب و این حقائق، از جانب پروردگار ما وحی رسیده است؛ و بنابراین ای شیعه حق! هیچگاه جزع مکنید!
54 ـ حمیری مداح شماست، پیوسته و بر دوام؛ گرچه او را انگشت به انگشت قطعه قطعه کنند.
55 ـ و بعد از درگذشت حمیری، شما پیوسته بر مصطفی و صنو و همتای او: حیدر أصلع، درود و صلوات بفرستید!
منـابـع
سید محمدحسین حسینی طهرانی- معادشناسی 9- صفحه 480-471
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها