اهمیت خودشناسی از نظر آیات و روایات
فارسی 12132 نمایش |خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون؛ و در زمین آیاتى براى جویندگان یقین است و در وجود خود شما (نیز آیاتى است) آیا نمی بینید؟!» (ذاریات/ 20 و 21) یکی از قدیمی ترین دستورهای حکیمانه جهان که هم به وسیله انبیا عظام به بشر ابلاغ شده است و هم حکیمان بزرگ جهان آن را به زبان آورده اند و اعتبار خودش را همیشه حفظ کرده و بلکه تدریجا ارزش آن بیشتر کشف شده است این جمله معروف است که: ای انسان خودت را بشناس. در اخبار و احادیث ما این تعبیر مکرر آمده است، هم از رسول اکرم روایت شده و هم به تعبیرات مختلف در کلمات امام علی (ع) آمده است که: «من عرف نفسه عرف ربه.» (غررالحکم و دررالکلم/ فصل 77 حدیث 301) با عبارت: «من عرف نفسه فقد عرف ربه؛ هر کس خود را بشناسد پروردگار خود را شناخته است.» نیز ذکر شده است. (تحت العقول/ صفحه 316)
امام صادق (ع) می فرماید: «انک قد جعلت طبیب نفسک و عرفت آیة الصحة وبین لک الداء و دللت علی الدوا؛ ای انسان! تو طبیب خویشتن قرار داده شده ای و نشانه سلامت به تو شناسانده شده است و دردها برای تو بیان شده است، و به دواهای آن دردها هم رهنمایی شده ای.» غرض این جهت است که این تعبیر و شبیه این تعبیر در کلمات اکابر بشریت زیاد آمده است سقراط که در حدود دو هزار و پانصد سال پیش می زیسته، سخن مهمی که از او باقی مانده همین است که "خودت را بشناس" مسأله خودشناسی چه اهمیت و ارزشی دارد و برای چه منظوری توصیه شده است؟
برای دو منظور توصیه شده است یک منظور همان است که خودت را بشناس تا بتوانی خدا را بشناسی. گاندی می گوید: من از مطالعه (اپانیشادها) یعنی قدیمی ترین کتاب های مذهبی و عرفانی هند، سه دستور فرا گرفتم و آنها دستور العمل من در زندگی شد یکی اینکه در جهان فقط یک شناسایی وجود دارد و آن شناسایی "خود" است دوم اینکه هر کس خود را شناخت، خدا را شناخته است و جهان را. پس در اپانیشادهای مربوط به چندین هزار سال پیش نیز می بینیم یکی از کهن ترین مسائل و اندرزهایی که از بشر به میراث مانده است "خودشناسی" است و امروز هم مخصوصا در یک قرن اخیر و در زمان حاضر مسأله انسان و انسان شناسی و علوم مربوط به انسان، مهمترین و با ارزشترین علوم بشری شمرده می شود .
خودشناسی مقدمه خداشناسی و اخلاق است. حال برای چه گفته اند خود را بشناس؟ از خودشناسی به کجا می رسی؟ به عبارت دیگر خودشناسی مقدمه چیست؟ گفتیم این را برای دو منظور گفته اند یک منظور همین است که اگر خود را بشناسی، به مهمترین مسأله ای که برای بشر مطرح است و راز اصلی جهان می باشد یعنی خدا پی می بری دوم اینکه خود را بشناس تا بدانی در زندگی و در جهان چه باید بکنی و چگونه باید رفتار کنی، یعنی اخلاق و عمل اگر خود را نشناسی نخواهی دانست که رفتار و اخلاقت در جهان چگونه باید باشد، یعنی خودت چگونه باید باشی، چون اخلاق، از آن نظر که یک سلسله ملکات است بر می گردد به چگونه بودن و این که خودت چگونه باشی و چگونه رفتار کنی پس برای پی بردن به بزرگترین رازهای جهان و مهمترین مسأله ای که در فکر بشر مطرح است یعنی خدا، خود را بشناس و برای مهمترین مسأله از نظر ابتلای عملی بشر که من چگونه باید باشم و چگونه باید رفتار کنم یعنی اخلاق نیز خودت را بشناس.
در قسمت اول می خواهم مقداری توضیح بدهم که چگونه انسان اگر خود را بشناسد خدا را می شناسد؟ قرآن هم برای "خودشناسی" حساب جداگانه ای باز کرده است، به این معنی که در قرآن و فقط در قرآن سراسر عالم خلقت، آیت و درس است برای خداشناسی، یعنی اختصاص به انسان ندارد که انسان فقط خودش را باید بشناسد تا خدا را بشناسد از نظر قرآن، تمام جریان های خلقت، تمام واحدهای آفرینش اعم از آسمانی و زمینی، هر چه که در عالم هست، آیاتند، یعنی علامت ها و نشانه های وجود مقدس پروردگارند: «ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب؛ همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه هایی است برای صاحبان عقل.» (آل عمران/ 109)
این جور آیات در قرآن زیاد است ولی در عین حال که قرآن سراسر عالم را کتاب حق تعالی می داند که هر سطری از سطرهای این کتاب دلالت می کند بر علم و حکمت و دانایی مؤلف آن، قرآن هم برای نفس انسان حساب جداگانه ای باز کرده، یعنی از نظر قرآن این فصل از فصول کتاب آفرینش که نامش انسان است، برای انسان آموزندگی هایی دارد بالاتر و بیشتر از آنچه که مثلا درختان دارند درست است که ناخن انسان هم دلالت می کند، بلکه در هر مویی از موهای بدن انسان، یا در هر رگ از رگ های بدن انسان یک دلالتی هست از این جهت انسان شبیه اشیای دیگر است، این که می گویم "حساب جداگانه" برای این است که مثلا می گوید «و فی الارض آیات للموقنین؛ در زمین، نشانه هاست برای اهل یقین.» (ذاریات/ 20) کسانی که بخواهند به مقام یقین برسند بدیهی است انسان هم در زمین است و بیرون از زمین نیست، ولی راجع به انسان می فرماید: «و فی انفسکم؛ و در خود شما اختصاص می دهد.» (ذاریات/ 21) یا در آیه دیگر می فرماید: «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق؛ ما نشانه های خود را در جهان و در نفسهای ایشان به آنها می نمایانیم تا بر آنان روشن گردد که او حق است.» (فصلت/ 53) حساب آفاق (عالم بیرون) را یک حساب جداگانه ذکر می کند. می توانست انسان را هم جزء آفاق ذکر بکند، ولی برای "خود" انسان جدا حساب باز کرده: «و فی انفسهم.»
شناخت "خود" به عنوان یک حقیقت ثابت، مقدمه شناخت خدا
اگر انسان من واقعی خودش را بشناسد به صورت یک شخص و یک وحدت واقعی. اگر انسان "خود"ش را بشناسد آن را به صورت یک حقیقت ثابت در این طبیعت سیال می بیند، و بعد می بیند عالم هم که یک جریان دایم است، یک حقیقت هست که وحدت آن را حفظ کرده خورشید، ماه، ستارگان و زمین، اگر به طبیعت خود این ها نگاه کنیم، دایما در حال عوض شدن هستند، ولی یک حقیقت هست که آن حقیقت است که حافظ عالم است همین طور که این "من" حافظ بدن است و بدن وحدت خودش را به خاطر او حفظ کرده، و شخصیت بدن به شخصیت واقعی روح و روان انسان است، شخصیت عالم هم به شخصیت آن حقیقت ماوراء الطبیعی تغیر ناپذیر است. وجود گرایش های معنوی در انسان آیتی برای شناخت خدا جهت دیگری که به موجب آن نفس انسان آیت است برای خداشناسی، مسأله گرایش های معنوی انسان است .
«من عرف نفسه عرف ربه.» ویلیام جیمز، نتیجه ای که از حدود چهل سال آزمایش در روان انسان از نظر گرایش های معنوی گرفته، این است که می گوید: در وجود انسان همچنان که یک سلسله گرایش ها به طبیعت و ماده وجود دارد و اینها انسان را با طبیعت پیوند می زنند و ملاک پیوند و ارتباط انسان با طبیعتند، یک سلسله گرایش های دیگر وجود دارد که با حساب های مادی جور در نمیی آید بلکه ضد حساب های مربوط به پیوند انسان با طبیعت است، زیرا پیوند انسان با طبیعت برای این است که انسان از طبیعت و خارج وجود خودش بهره کشی بکند و نفع ببرد، ولی این گرایش ها با این حرف ها جور در نمی آید انسان یک سلسله خواست ها در این عالم دارد که با جنبه طبیعی و مادی وجود او جور در نمی آید و می گوید: اینها دلیل است بر این که عالمی دیگر وجود دارد و این احساس ها ما را با عالم دیگر پیوند می دهد الهام های معنوی و خدایی، خداجویی ها، نیکی جویی ها، خیرجویی ها و معنویت جویی ها همیشه در بشر وجود داشته و دارد و قابل مبارزه و جایگزینی نیست.
اهمیت خودشناسی در اسلام
اسلام عنایت خاص دارد که انسان "خود" را بشناسد و جا و موقع خویشتن را در جهان آفرینش تشخیص دهد. این همه تأکید در قرآن در مورد انسان برای این است که انسان خویشتن را آنچنان که هست بشناسد و مقام و موقع خود را در عالم وجود درک کند و هدف از این شناختن و درک کردن این است که خود را به مقام والایی که شایسته آن است برساند. قرآن کتاب انسان سازی است، یک فلسفه نظری نیست که علاقه اش تنها به بحث و نظر و چشم انداز باشد، هر چشم اندازی را که ارائه می دهد برای عمل و گام برداشتن است.
قرآن کوشاست که انسان "خود" را کشف کند. این "خود" ، "خود" شناسنامه ای نیست، که اسمت چیست؟ اسم پدرت چیست و در چه سالی متولد شده ای؟ تابع چه کشوری هستی؟ از کدام آب و خاکی و با چه کسی زناشویی برقرار کرده ای و چند فرزند داری؟ آن "خود" همان چیزی است که "روح الهی" نامیده می شود و با شناختن آن "خود" است که انسان احساس شرافت و کرامت و تعالی می کند و خویشتن را از تن دادن به پستی ها برتر می شمارد، به قداست خویش پی می برد، مقدسات اخلاقی و اجتماعی برایش معنی و ارزش پیدا می کند قرآن از برگزیدگی انسان سخن می گوید، چرا ؟ می خواهد بگوید: تو یک موجود "تصادفی" نیستی که جریانات کور و کر، (مثلا اجتماع تصادفی اتم ها) تو را به وجود آورده باشد، تو یک موجود انتخاب شده و برگزیده ای، و به همین دلیل رسالت و مسئولیت داری. بدون شک انسان در جهان خاکی قوی ترین و نیرومندترین موجودات است. از نظر قرآن، انسان یک کدخدای انتخاب شده زمین است و به حکم شایستگی و صلاحیت، نه صرفا زور و چنگال تنازع، از طرف ذی صلاحیت ترین مقام هستی، یعنی ذات خداوند، برگزیده و انتخاب و به تعبیر قرآن "اصطفا" شده است، و به همین دلیل مانند هر برگزیده دیگر "رسالت" و "مسئولیت" دارد: رسالت از طرف خدا، و مسئولیت در پیشگاه او. اعتقاد به این که انسان موجودی انتخاب شده است و هدفی از انتخاب در کار است، نوعی آثار روانی و تربیتی در افراد به وجود می آورد، و اعتقاد به اینکه انسان نتیجه یک سلسله تصادفات بی هدف است، نوعی دیگر آثار روانی و تربیتی در افراد به وجود می آورد.
خودشناسی به معنی این است که انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک کند، بداند خاکی محض نیست، پرتوی از روح الهی در او هست، بداند که در معرفت می تواند بر فرشتگان پیشی بگیرد، بداند که او آزاد و مختار و مسئول خویشتن و مسئول افراد دیگر و مسئول آباد کردن جهان و بهتر کردن جهان است او شما را از زمین بیافرید و عمران آن را از شما خواست، بداند که او امانتدار الهی است، بداند که بر حسب تصادف، برتری نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را برای شخص خود تصاحب کند و مسئولیت و تکلیفی برای خویشتن قائل نباشد.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 153 و 204-193
مرتضی مطهری- انسان در قرآن- صفحه 29-27
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها