اشعاری از معصومین در مورد مرگ و دنیا
فارسی 4832 نمایش | آقای طباطبائی از استادشان مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی که از بزرگان عصر ما بود و در بیست سال پیش فوت کرد و مرد بسیار بزرگواری بود و البته فوق العاده بود و شاگردهای خیلی خصوصی داشته است نقل می کردند که او همیشه مرگ و دنیا را تشبیه می کرد، می گفت انسان وقتی که می خوابد و بعد بیدار می شود، در حال خواب، دو رشته بیداری (بیداری قبل از خواب و بیداری بعد از خواب) از همدیگر بریده می شوند، وقتی که بیدار می شود دومرتبه زندگی اش همان رشته قبل از خواب را دنبال می کند، یعنی این دو بیداری به یکدیگر وصل می شوند.
ایشان گفته بود که انسان وقتی که می میرد یکمرتبه احساس می کند که یک زندگی با زندگی قبل از آمدن به دنیا پیوند خورده و به هم وصل شده است، در این بین مدتی که در دنیا زندگی کرده است حالت آن وقتی است که خواب بوده است. علتش این است که از نشئه ای به نشئه ای آمده، به نشئه اول بازمی گردد. مثل اینکه انسان بیدار است حالتش حالت یک نشئه است، می خوابد، مثل این است که نشئه دیگر پیدا می کند، وقتی بیدار می شود به نشئه ماقبل بازگشت می کند و می بیند این دو با همدیگر متصل شد. مثلا اگر بازاری است و در بازار بوده و با چک و سفته و معامله و خرید و فروش سر و کار داشته، اینها در عالم خواب «زدوده شده»، وقتی که بیدار می شود ایندو مثل نخی که بریده شده باشد دومرتبه به همدیگر گره می خورد و اتصال پیدا می کند.
اشعاری است در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین (ع) یا از امام حسین (ع) که سیدالشهداء (ع) با خودشان آن ها را زمزمه می فرمودند:
فان تـکن الدنیـا تعد نفیسـه *** فـدار ثواب الله اعــلی و انبـل
اگرچه دنیا خیلی زیبا و دوست داشتنی شمرده می شود که انسان نمی خواهد از آن دل بکند، اما خانه آخرت هزاران درجه بالاتر و عظیم تر است. کسی اسیر دنیا می شود که با عوالم دیگر آشنایی نداشته باشد.
و ان تکن الأموال للرک جمعها *** فما بال متروک به المرء ینجـل
اگر مال و ثروت دنیا آخرش برای گذاشتن و رفتن است چرا انسان تا زنده است بخل و امساک داشته باشد؟! چرا تا زنده است جود و بخشش نکند، کمک و دستگیری نکند؟!
و ان تکن الأبدان للموت انشأت *** فقتل امرء بالسیف فی الله أفضل
اگر این بدن های ما عاقبت می میرند و هرچه هم خودمان را از شمشیرها دور نگه داریم، آخرش یک تب، یک میکروب ما را از بین می برد، آری اگر این بدن برای مردن است پس چه از این زیباتر که این بدن در راه خدای متعال قطعه قطعه بشود.
حالا شما حالت روحی این کسی را که این شعرها را با خودش زمزمه می کند مجسم بکنید آن وقتی که عملا دارد در کربلا بدنش قطعه قطعه می شود. درست حالت انسانی است که خودش را در اختیار یک آرایشگر قرار داده است و آرایشگر دارد او را زیبا می کند. او وقتی که می بیند این خون که عاقبت روی زمین می ریزد، اکنون دارد در راه خدا می ریزد، این پیشانی در راه خدا شکاف می خورد، این سینه در راه خدا تیر زهر آلود در آن فرو می رود احساس زیبائی می کند. در قسمت مقدم بدنش، شمردند صدها اثر زخم از تیر و نیزه و غیر این ها بود، یعنی صدها افتخار، صدها زینت، صدها مدال بر سینه حسین چسبیده بود. برای او زینت است، افتخار و مدال است. از نظر آن دیگری جنایت است. او جنایت می کند، جنایت او برای این که برادری می کند افتخار و مدال است.
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 8- صفحه 92 و 93
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 161- 162
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها