زهیر بن قین (زهیر بن قَیْن بَجَلی انماری)
فارسی 63052 نمایش |از شخصیت های بزرگ کوفه بود. بجلی منسوب به بجلیه و انماری منسوب به انمار بود و هر دو از فرزندان انمار بن اراش و اعراب قحطانی بودند. زهیر در میان قبیله اش بسیار مشهور و در جنگ ها شجاعت و شهرتی منحصر به فرد داشت. پدرش قین بن قیس انصاری بجلی و همسرش دلهم دختر عمرو بود. زهیر بن قین ابتدا از هواداران عثمان بن عفان بود، او سال شصت هجری قمری در بازگشت از سفر حج در همان راهی می رفت که کاروان امام حسین (ع) از مکه به مقصد کوفه می رفت. کاروان آن دو به موازات یکدیگر حرکت می کرد. زهیر دوست نداشت با امام روبه رو شود و در بین مسیر مکه تا کوفه از کاروان امام دوری می کرد. اما در یکی از منزل گاه ها به نام «زرود»، امام حسین (ع) کسی را نزد او فرستاد و برای او پیامی داد. زهیر ابتدا رغبتی نشان نداد ولی همسرش او را تشویق کرد و گفت «فرزند رسول خدا به دنبال تو فرستاده و تو از رفتن دریغ می کنی؟ سبحان الله، برو و ببین که خواسته حسین بن علی (ع) چیست.»
زهیر خدمت امام شرفیاب شد، ملاقات امام چنان آتشی در دل او انداخت که با چهره ای شاداب و با نشاط برگشت و به همراهانش گفت «هرکه مایل است می تواند با من بیاید» و با همسرش به کاروان حسین (ع) پیوست.
در مسیر راه، آن زمان که حربن یزید ریاحی در منطقه ی «عذیب الهجانات» یا به روایتی «ذوحسم» راه را بر امام حسین و یارانش بست، امام فرمود «مرگ را در چنین حالی خوشبختی و زندگی با ستمگران را خواری و خفت می دانم.» و زهیر اولین کسی بود که برخاست و پس از حمد و ثنای الهی خطاب به امام گفت «ای فرزند رسول خدا! با کمال صراحت می گویم که ما سخنان تو را شنیدیم. ما با دشمنان تو تا آخرین قطره خون می جنگیم و به دوستان تو یاری می رسانیم. ای حسین! اجازه بده که ما هم اکنون با همین عده ی بی جان و بی روح و مزدور که حر با خود آورده، جنگ کنیم.» ولی امام (ع) در آن موقع نپذیرفت و فرمود «من دوست ندارم که جنگ را شروع کنم.»، شخصیت زهیر بسیار عظیم است. او در شب عاشورا، دوباره حمایت و وفاداری خود را به امام عرض کرد و گفت: «اگر هزار بار کشته شوم و دوباره زنده شوم و باز جنگ کنم و کشته شوم و دوباره زنده شوم، دوست دارم همچنان در راه تو بجنگم تا فرزندان و اهل بیت ترا در مقابل حملات دشمن حفظ کنم!»
او در قیام عاشورا نقش بسیار برجسته ای داشت. در روز عاشورا امام حسین (ع) فرماندهی قسمت راست لشگرش را به زهیر واگذار کرد. او سواره مقابل لشگر عمر سعد رفت و کوفیان را نصیحت کرد و گفت «ای اهل کوفه! من شما را از عذاب خدا بیم می دهم. بر مسلمان واجب است برادر مسلمانش را از روی خیرخواهی پند دهد. ما و شما اکنون برادریم و یک دین داریم تا وقتی که شمشیر بین ما کشیده نشده، ولی آنگاه که شمشیر در میان ما آید، پیوند برادری اسلامی برداشته می شود. خداوند ما و شما را به دست ذریه ی پیامبرش امتحان می کند. من شما را اینک به یاری فرزند رسول خدا و رهایی از عبیدالله بن زیاد دعوت می کنم.»، زهیر سخنان خود را ادامه داد تا اینکه شمربن ذی الجوشن تیری به طرف او پرتاب کرد و گفت «خاموش باش!» سپس بین او و شمر بگومگویی شد و چون زهیر گوش و دل حق جویی ندید، بر دشمن حمله کرد. او قبل از ظهر روز عاشورا به میدان رفت و چنین رجز می خواند:
انا زهیر و انا ابن القین
اذودکم بالسیف عن حسین (ع)
ان حسینا احد السبطین
من عترة البر التقی الزین
من زهیر پسر قین هستم،
با شمشیر از حسین (ع) دفاع می کنم
همانا حسین یکی از دو سبط پیامبر است،
از عترت پاک و پرهیزگار سراسر نور
او یکی از دو سبط پیامبر از عترت نیکان، پرهیزکاران و خوبان است.
آنگاه جنگ کرد و به نقل تاریخ، حدود 20 نفر از دشمن را کشت و سپس از میدان برگشت و چون ظهر شد و وقت نماز رسید، او و سعیدبن عبدالله حنفی پیش روی آن حضرت ایستادند و خود را سپر کردند تا نماز حضرت تمام شد و زهیر آمد و در مقابل امام ایستاد و گفت «جانم به قربانت، ای حسین هدایت کننده و هدایت شده! امروز جدت نبی اکرم و برادرت حسن و پدرت علی مرتضی و عموهایت جعفر طیار و حمزه را ملاقات می کنم.» گویی زهیر با امام (ع) خداحافظی کرد و سپس به میدان جنگ رفت و دوباره به لشگر دشمن حمله کرد و عده ای را به زمین انداخت و ناگهان به دست کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس به شهادت رسید. زمانی که بر خاک افتاد، امام بر بالین او رفت و فرمود «خداوند تو را رحمت کند و قاتلان تو را مانند کسانی که به لعنت خدا به صورت میمون و خوک درآمدند، لعنت کند.»، در سلامی که در زیارت ناحیه مقدسه به او داده شده، اینگونه آمده که: «سلام بر زهیر بن قین بجلی، آن که وقتی امام (ع) به او اجازه ترک کربلا و بازگشت داد، عرض کرد: به خدا سوگند هرگز ترا ترک نخواهم کرد. آیا فرزند رسول خدا را در حالی که گرفتار و اسیر در دست دشمن است، رها کنم و خود رهایی یابم؟ آیا این نجات است؟ خداوند آن روز را بر من نیاورد!»
منـابـع
شیخ عباس قمی- منتهی الامال
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها