رابطه شفاعت با عدل الهی

فارسی 3150 نمایش |

اشکال وارد شده که شفاعت یک نوع استثناء قائل شدن و تبعیض و بی عدالتی است، در حالی که در دستگاه خدا، بی عدالتی وجود ندارد. به تعبیری دیگر: شفاعت، استثناء در قانون خداست و حال آنکه قانونهای خدا کلی و لایتغیر و استثناء ناپذیر است: «و لن تجد لسنة الله تبدیلا؛ هرگز برای سنت الهی تغییری نخواهی یافت» (فتح/ 23). این اشکال است که بحث شفاعت را با عدل الهی مرتبط می سازد. توضیح اشکال این است که مسلما شفاعت، شامل همه مرتکبین جرم نمی گردد زیرا در این صورت دیگر نه قانون معنی خواهد داشت و نه شفاعت. طبیعت شفاعت ملازم با تبعیض و استثناء است، ایراد هم از همین راه است که چگونه رواست که مجرمین به دو گروه تقسیم گردند، یک عده به خاطر اینکه پارتی دارند از چنگال کیفر بگریزند و عده ای دیگر به جرم اینکه پارتی ندارند گرفتار کیفر گردند؟
ما در میان جوامع بشری جامعه هایی را که قانون در آن دستخوش پارتی بازی است فاسد و منحط و فاقد عدالت می شمریم، چگونه ممکن است در دستگاه الهی معتقد به پارتی بازی شویم؟! در هر جامعه ای که شفاعت هست عدالت نیست. تأثیر عوامل سه گانه: پول و پارتی و زور در یک جامعه نشانه ناتوانی و ضعف قانون است. وقتی قانون ضعیف باشد طبعا نمی تواند بر اقویا و زورمندان چیره گردد، سطوت خود را فقط به ضعفا نشان می دهد. قانون ضعیف، مجرمین ضعیف را به تله می اندازد و به پای میز مجازات می کشاند ولی از تله انداختن زورمندان مجرم عاجز می ماند. قرآن، مقررات الهی را قوانین نیرومند و قوی معرفی می کند و تأثیر پول و پارتی و زور را در محکمه عدل الهی نفی می نماید.
در قرآن کریم از پول به عنوان عدل (از ماده عدول، زیرا وقتی که به عنوان رشوه داده شود سبب عدول و انحراف از حق و حقیقت می گردد، یا از عدل به معنی عوض و معادل) و از پارتی به عنوان شفاعت و از زور به عنوان نصرت یاد شده است. در سوره بقره آیه 48 چنین می خوانیم: «و اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون؛ پروا داشته باشید از روزی که هیچ کس از دیگری دفاع نمی کند و شفاعت هم پذیرفته نیست و از کسی هم پولی به عنوان عوض جرم و معادل آن گرفته نخواهد شد و نصرت و یاری کردن امکان ندارد». یعنی نظام جهان آخرت همچون نظام اجتماعی بشر نیست که گاهی انسان برای فرار از قانون به پارتی یا پول متوسل شود و گاهی قوم و عشیره خود را به کمک بطلبد و آنان در برابر مجریان قانون اعمال قدرت کنند. در صدر اسلام، قانون در اجتماع مسلمین قوی بود، گریبان نزدیکان و خویشان زمامداران را نیز می گرفت.
وقتی که امام علی (ع) مطلع شد که دخترش از بیت المال مسلمین گلوبندی را به عنوان عاریه -البته با قید ضمانت- گرفته و در روز عید از آن استفاده کرده است او را سخت مورد عتاب خویش قرار داد و با لحنی کاملا جدی فرمود: «اگر نبود که آن را به صورت عاریه مضمونه، یعنی با قید ضمانت گرفته ای دستت را می بریدیم، یعنی درباره تو حد سارق را اجرا می کردم» (بحار الانوار، چاپ کمپانی، ج 9 ص 503). هم ایشان وقتی که ابن عباس، پسر عمو و یاور دانایشان، مرتکب خلافی شد نامه ای به او نوشتند و او را مورد سخت ترین حملات خویش قرار دادند، به وی نوشتند: «اگر از خلاف خویش باز نگردی با شمشیرم تو را ادب خواهم نمود، همان شمشیری که احدی را با آن نزده ام مگر اینکه وارد جهنم شده است». یعنی می دانی که شمشیر من جز بر دوزخیان فرود نمی آید و این کار تو، تو را دوزخی و مستحق شمشیر من ساخته است. سپس برای اینکه بفهماند عدالت او درباره هیچکس استثناء بردار نیست می فرماید: «به خدا قسم اگر حسن و حسین هم مرتکب این جرم می شدند با آنان ارفاق نمی کردم» (نهج البلاغه، نامه 41).
صدر اسلام است و مجری قانون هم امیرالمؤمنین است، تعجبی ندارد، اگر می خواهید بدانید دستگاهی که رسول خدا به جریان انداخته بود تا کجا به حرکت آمده بود و چه اشخاصی را زیر مهمیز عدالت می کشید به داستان ذیل توجه کنید: عمرو عاص از طرف عمر حاکم مصر بود، روزی پسر عمرو عاص به صورت یکی از رعایا سیلی زد، ستمدیده به نزد عمرو عاص رفته شکایت کرد ولی وی ترتیب اثر نداد. این مرد غیور حرکت کرد به مدینه و نزد عمر آمد و عرض حال داد. عمر، عمروعاص و پسرش را احضار و محاکمه نمود. در این محاکمه یک جمله تاریخی از عمر نقل شده است. خطاب به عمرو عاص و پسرش گفت: «متی استعبدتم الناس و قد ولدتهم امهاتهم احرارا؛ از کی مردم را برده خویش گرفته اید در حالی که از مادران خویش آزاد متولد گردیده اند». سپس دستور قصاص صادر نمود.
عمر با پسر خودش نیز همینطور رفتار نمود، وقتی ثابت گردید پسرش شراب خورده است حد الهی را درباره او اجرا نمود. اینها عدالتی بود که رسول خدا به مسلمین آموخته بود و مسلمین هنوز آن را فراموش نکرده بودند، و به عبارتی دیگر، چرخی بود که رسول خدا به حرکت آورده بود و تا مدت زیادی کم و بیش به همان شکل به حرکت خود ادامه می داد. حقیقت این است که شفاعت، اقسامی دارد که برخی از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهی وجود ندارد ولی برخی، صحیح و عادلانه است و وجود دارد. شفاعت غلط بر هم زننده قانون و ضد آن است ولی شفاعت صحیح، حافظ و تأیید کننده قانون است. شفاعت غلط آن است که کسی بخواهد از راه پارتی بازی جلوی اجرای قانون را بگیرد. بر حسب چنین تصوری از شفاعت، مجرم بر خلاف خواست قانونگزار و بر خلاف هدف قوانین اقدام می کند و از راه توسل به پارتی، بر اراده قانونگزار و هدف قانون چیره می گردد. اینگونه شفاعت، در دنیا ظلم است و در آخرت غیرممکن. ایرادهایی که بر شفاعت می شود بر همین قسم از شفاعت وارد است و این همان است که قرآن کریم آن را نفی فرموده است. شفاعت صحیح، نوعی دیگر از شفاعت است که در آن نه استثناء و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین، و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگزار است. قرآن این نوع شفاعت را صریحا تأیید کرده است.
نوع نادرست شفاعت که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است که گناهکار بتواند وسیله ای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند، درست همان طوری که در پارتی بازی های اجتماعات منحط بشری تحقق دارد. بسیاری از عوام مردم، شفاعت انبیاء و ائمه (ع) را چنین می پندارند، می پندارند که پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و ائمه معصومین (ع) خصوصا امام حسین (ع) متنفذهایی هستند که در دستگاه خدا اعمال نفوذ می کنند، اراده خدا را تغییر می دهند و قانون را نقض می کنند. اعراب زمان جاهلیت نیز درباره بتهایی که شریک خداوند قرار می دادند همین تصور را داشتند، آنان می گفتند که آفرینش، منحصرا در دست خداست و کسی با او در این کار شریک نیست، ولی در اداره جهان، بتها با او شرکت دارند. شرک اعراب جاهلیت، شرک در خالق نبود، شرک در رب بود.
اگر کسی گمان کند که تحصیل رضا و خشنودی خدای متعال راهی دارد و تحصیل رضا و خشنودی فرضا امام حسین (ع) راهی دیگر دارد و هر یک از این دو، جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمین کند، دچار ضلالت بزرگی شده است. در این پندار غلط چنین گفته می شود که خدا با چیزهایی راضی می شود و امام حسین (ع) با چیزهایی دیگر، خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، راستی، درستی، خدمت به خلق و به والدین و امثال اینها و با ترک گناهان از قبیل دروغ، ظلم، غیبت، شرابخواری و زنا راضی می گردد ولی امام حسین (ع) با این کارها کاری ندارد، رضای او در این است که مثلا برای فرزند جوانش حضرت علی اکبر (ع) گریه و یا لااقل تباکی کنیم، حساب امام حسین از حساب خدا جداست. به دنبال این تقسیم چنین نتیجه گرفته می شود که تحصیل رضای خدا دشوار است، زیرا باید کارهای زیادی را انجام داد تا او راضی گردد ولی تحصیل خشنودی امام حسین (ع) سهل است، فقط گریه و سینه زدن، و زمانی که خشنودی امام حسین حاصل گردد او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت می کند و کارها را درست می کند، حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فی سبیل الله که انجام نداده ایم همه تصفیه می شود و گناهان هر چه باشد با یک فوت از بین می رود! اینچنین تصویری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلکه شرک در ربوبیت است و به ساحت پاک امام حسین که بزرگ ترین افتخارش عبودیت و بندگی خداست نیز اهانت است.

منـابـع

مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 289 و 225- 219

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد