ژرفای معنای توحید در گفتگوی ذعلب و امیرالمؤمنین (ع)
فارسی 3770 نمایش |کلام امام علی (ع) در جواب مردی به نام ذعلب که به آن حضرت عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین هل رأیت ربک؟؛ آیا خدای خود را دیده ای؟» (نهج البلاغه، خطبه 179) حضرت فرمود: وای بر تو ذعلب! نمی شد خدایی که ندیده باشم، عبادت کنم. عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! چگونه او را دیدی؟
فرمود: ای ذعلب! چشم ها او را با دید حسی خود (مشاهده ابصار) ندیده اند، ولکن دلها او را با حقایق ایمان دیده اند. وای بر تو ای ذعلب! خدای من از لطافت، لطیف ترین معنایش را دارد، و از این رو به معنای معهود لطف (نازکی جسمانی) متصف نمی شود، از عظمت و بزرگی، بزرگترین معنایش را دارد و لذا به مفهوم معهود عظم و بزرگی، متصف نمی شود، از کبریاء و بزرگی مرتبه، بزرگترین معنایش را دارد، و از این جهت با کبر و بزرگی معهود، متصف نمی شود، و از جلالت، جلیل ترین حقیقت آن را دارد و دیگر به غلظ و کلفتی و سطبری متصف نمی شود. او پیش از هر چیز است، دیگر گفته نمی شود؛ چیزی پیش از او است و پس از هر چیزی است، دیگر گفته نمی شود: چیزی پس از اوست، اشیاء را خواسته، ولی نه با خواسته نفسانی؛ به همه چیز می رسد، ولی نه با حیله و خدیعه؛ در همه اشیاء هست، ولی در حالی که نه با آنها آمیخته شده، و نه از آنها جدا است. او پیدا است، نه به این معنی که بتوان با وی تماس گرفت؛ تجلی می کند، نه به این معنی که بتوان با چشم تماشایش کرد؛ جدا است، نه به واسطه مسافت؛ نزدیک است، نه به معنی ارتفاع فاصله؛ لطیف است، نه با تجسم؛ موجود است، نه به معنی هستی پس از نیستی؛ فاعل است، نه به اضطرار و ناچاری؛ تقدیر می کند و اندازه می گیرد، نه با حرکت؛ اراده می کند، نه به معنی قصد و اراده نفسانی؛ می شنود، نه با آلت؛ می بیند، نه با ابزار. هرگز مکان ها او را در بر نمی گیرند و هرگز زمان ها همراه و یار او نیستند و هرگز وصف ها او را محدود نمی سازند، و هرگز بر وی غلبه نمی کنند. پیشی گرفته است وجودش، از هر زمانی و هستی اش، از هر نیستی و ازلیتش، از هر ابتدا و آغازی.
به واسطه این که او هر مشعری (محل ادراک و شعور) را مشعر قرار داده، دانسته می شود که او خود، منزه از مشعر است و به این که او هر جوهر ذاتی را جوهر قرار داده، دانسته می شود که او خود، جوهر ندارد، (بالاتر از جوهر است). اوست که تضاد انداخته میان تاریکی و روشنی و میان خشکی و تری و میان سردی و گرمی؛ الفت انداخته میان اشیائی که طبعا با هم کینه و عداوت دارند، تفرقه انداخته میان اشیائی که به هم طبعا نزدیک می شوند. (همان اشیاء) با این جدا کردن، بر جدا کننده خود و با این الفت انداختن، بر الفت اندازنده خود، دلالت دارند؛ و این است معنی قول خدای عزوجل که فرمود: برای تذکر شما از هر چیز دو جفت آفریدیم، به واسطه همین اشیاء میان پیش و پس تفرقه انداخت تا معلوم شود که او خود، گرفتار قبل و بعد نیست. اشیاء با غریزه های خود، شهادت می دهند بر این که غریزه دهنده آنها خود، به غریزه مجهز نیست و با وقت دار بودن خود، خبر می دهند که وقت دار کننده آنها دیگر به وقت، محدود نیست. هر یک از اشیاء را نسبت به دیگران با پرده جدایی پوشیده نگه داشت تا دانسته شود که میان وی و آفریده های وی هیچ گونه پرده ای نیست، جز خود آفریده ها (که همدیگر را از خدا حاجب و شاغل هستند). او رب و پروردگار بود، در ظرفی که پروریده ای نبود، و خدا بود، در ظرفی که بنده ای نبود، و عالم بود، در ظرفی که معلومی نبود، و شنونده بود، در ظرفی که چیزی که شنیده شود نبود. پس از این بیان، آن حضرت این ابیات را انشاء فرموده و گفت: پیوسته سرور من با ستایش و حمد، معروف بود و پیوسته سرور من با بخشش و جود، موصوف بود.
خطبه مبارکه در مقام بیان این است که هر گونه کیفیت و صفت امکانی که از یک نحو تحدید حکایت می کند، از ساحت کبریای حق سبحانه، منفی است و در عین حال، همه کمالات وجودی در وی موجود است. البته لازم این مطلب، چنان که در خطبه مشروحا بیان شده است، این خواهد بود که از هر صفت، حقیقت و اصلش در مورد حق سبحانه اثبات شده، و قیود عدمی و حدود و خصوصیات موارد امکانی از وی سلب شود. حق سبحانه می داند، نه با ابزار علم؛ می بیند، نه با چشم؛ می شنود، نه با گوش؛ می خواهد، نه با خواست فکری؛ محیط است، نه با احاطه جسمانی؛ در همه چیز هست، نه به طور آمیزش، و از هر چیز جدا است، نه با مسافت و فاصله؛ زیرا همه این کمالات، مقارن محدودیت هایی است، و او در ذات خود، محدودیت ندارد. در آخر خطبه شریفه اشاره شده به این که صفات ذات و فعل، هر دو قسم، نسبت به آفرینش اشیاء، یک نحو تقدم دارند و این از عمیق ترین مسایل فلسفه الهی است.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبائی- شیعه در اسلام- صفحه 121-117
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها