شخصیت و ترکیب اجتماع
فارسی 2769 نمایش |حقوق فرد و اجتماع
از نظر اسلام هر دو ذیحق هستند، هم فرد ذیحق است هم اجتماع. چون اصالت فردی ها می گویند اجتماع امر اعتباری است، فرد اصالت دارد، و اصالت اجتماعی ها می گویند اجتماع اصالت دارد، فرد اعتباری است. هر دو نادرست است، هم فرد اصالت دارد و هم اجتماع. حرف اصالت فردی ها را كه می گویند اجتماع امری اعتباری است، این است كه اجتماع وجود ندارد. می گویند اجتماع همان افراد است، چیزی نیست. ما در مورد یك عده افراد كه در یك جا جمع شده اند اسمی برای مجموع می گذاریم والا مجموع وجود ندارد، هیچوقت مجموع وجود ندارد. پس اجتماع امری اعتباری است.
یك مسأله فقهی است كه در مورد آن اكنون در میان فقهای ما اختلاف است و آن اینست كه آیا دولت مالك می شود یا نه؟ بحث اینست كه آیا دولت هر چه دارد ملك شرعی اوست یا نه؟ آیا دولت صلاحیت مالكیت دارد یا نه؟ یعنی اگر دولت یك كار مشروعی را انجام بدهد، آنوقت شرعا خود دولت مالك میشود یا نه؟ اگر دولت مثل فرد تجارت و كارهای عمومی بكند آیا از این راه مالك می شود یا نه؟ مثل پست و تلگراف.
شما یك پاكت دارید، اگر دو ریال به صندوق دولت بدهید، دولت در اینجا یك كار برای شما انجام می دهد. كارش این است كه پاكت شما را از یك نقطه كشور به نقطه دیگر می رساند. اگر این كار را دولت انجام نمی داد بلكه یك مؤسسه انجام می داد، یعنی اگر پست دولتی نبود و ملی بود به این ترتیب كه یك مؤسسه ملی اعلام می كرد من حاضرم به ازاء هر پاكتی چهار ریال بگیرم و آن را از یك نقطه كشور به نقطه دیگر برسانم، این معامله مسلما شرعی بود. حالا اگر این كار را دولت بكند آیا درست است یا نه؟ الان عقیده علما در این باره مختلف است. بسیاری از علما و شاید بیشترشان می گویند دولت مالك می شود یعنی صلاحیت مالكیت دارد. اگر دولت مال حلال داشته باشد، مثل یك فرد می تواند كار بكند و پولی هم كه از این راه به دست می آورد، مال خود دولت است و تصرف كردن در آن حرام است. پولی كه دولت از راه نامشروع به دست میآورد نامشروع است.
فتوای دیگر در زمینه معاملات میگوید اگر كسی كلی معامله كرد، معامله او صحیح است ولو آنكه پولی كه در مقام ادا می دهد حرام باشد. مثلا اگر كسی پولی كه در دست دارد، پول حرام باشد ولی معامله كه می كند پولش را به میان نمی آورد، مثلا می خواهد خانه ای بخرد و پول حرامی دارد ولی پول را اول به میان نم یآورد كه به فروشنده ارائه بدهد و بگوید من خانه را می خرم در ازاء همین پولی كه الان به تو نشان میدهم كه در این صورت معامله باطل است بلكه معامله را به شكلی كلی انجام می دهد، یعنی پول را ارائه نمی دهد و مثلا می گوید این خانه را من از تو به مبلغ بیست هزار تومان می خرم كه پول آن را فردا بدهم. یك پول مشخص به میان نمی آورد. معامله منعقد می شود روی بیست هزار تومان كه آن بیست هزار تومان به ذمه خریدار میآید و آن وقت خریدار موظف است برود پول حلال پیدا بكند و این دینش را بپردازد. این كار را نمی كند و از پول حرام این دین را می پردازد. البته دینش پرداخته نشده اما مالك خانه هست. این را اغلب علما فتوا می داده اند مگر مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حائری.
اگر این فتوای دیگر را ضمیمه بكنیم كه اگر معامله صورت كلی پیدا بكند، ولو آنكه در مقام اداء آن، خریدار از پول حرام استفاده كند، معامله درست است، (در این صورت) اینكه دولت می آید لوكوموتیو و واگن و ریل و لوازم دیگر راه آهن را بطور كلی از هر فروشنده ای كه بخواهد می خرد، به ذمه دولت می آید كه دینش را ادا بكند، حالا بر فرض اینكه از پول حرامش ادا كرد، معامله اش درست است. بنابراین دولت مالك شرعی لوكوموتیو یا واگن ها می شود. وقتی مالك شرعی شد، شما باید با او درست معامله مالك شرعی بكنید. دیگر دزدیدن، تقلب كردن، هرگونه تقلبی خلاف شرع است. یعنی اگر شما مثلا پنج من اضافه بار داشتید و آن را مخفی كردید، مدیون هستید مثل اینكه به یك فرد مدیون می شوید. اگر او اعلام كرده است من بچه كمتر از دوازده سال را مجانی می برم اما بچه بزرگتر را مجانی نمی برم، چنانچه شما بچه تان دوازده سال دارد ولی بگوئید یازده ساله است، گذشته از اینكه دروغ گفته و فعل حرامی مرتكب شده اید، مدیون او هم هستید. این مسأله كه آیا دولت مالك می شود یا نه، یك مسأله فقهی است كه با بحث ما كه یك مسأله فلسفی و اجتماعی است، خیلی نزدیك می باشد. برطبق این نظر كه فرد وجود دارد و اجتماع یك امر اعتباری است، چون امر اعتباری اصلا وجود ندارد، مالكیت هم برای اجتماع غلط است. اما حق با آن كسانی است كه می گویند اجتماع وجود دارد و صلاحیت مالكیت هم دارد كه از راه مشروع مالك بشود.
اجتماع یک امر حقیقی است
این حرف درست نیست كه اجتماع فقط مجموع افراد است. اجتماع بیش از مجموع افراد است. این را شاید در كتاب های دبیرستانی هم خوانده باشید كه می گویند فرق است میان مخلوط و مركب. مخلوط مجموع اموری است كه فقط پهلوی یكدیگر قرار گرفته باشند و بیش از این چیزی نیست، مثل اینكه شما مقداری نخود و لوبیا را با هم مخلوط می كنید یعنی نخود به حالت نخودی باقی است، لوبیا هم به حالت لوبیائی باقی است، فقط با هم مخلوط شده اند. هوا را مخلوط می گویند چون از اكسیژن و ازت كه پهلوی هم قرار گرفته اند تشكیل شده است. اما مركب این جور نیست. وقتی كه دو یا چند عنصر پهلوی یكدیگر قرار گرفتند، در هم اثر می گذارند و یك شیء سوم بوجود می آید. مثلا آب یك مركب است كه از دو عنصر اكسیژن و ئیدروژن كه هر دو گازند، تشكیل شده است. وقتی كه این دو پهلوی یكدیگر قرار گرفتند، مایعی به وجود می آید كه خاصیتی دارد مغایر با خاصیت هر یك از اجزاء. و در این عالم مركبات زیادند. علم شیمی علم تركیبات است. حالا افراد انسان كه با یكدیگر زندگی می كنند، آیا اینها نظیر مخلوط ها هستند یا نظیر مركب ها؟ نظیر مركب ها هستند، یعنی به مركب ها نزدیكترند تا به مخلوط ها. چرا؟ اگر ما در بیابانی صد هزار سنگ را صد هزار سال پهلوی یكدیگر قرار بدهیم، بر یكدیگر اثر نمی گذارند. در یك باغ، اگر ما صد هزار درخت بكاریم مثل این است كه هر درختی تنها زندگی می كند یعنی هر درختی سر و كارش فقط با آب است و زمین و نور و حرارت. ولی افراد انسان شخصیت خودشان را از یكدیگر كسب می كنند یعنی هر یك از ما و شما كه در اینجا نشسته ایم تمام شخصیت خودمان را از اجتماع داریم و اجتماع از ما دارد. ما الان اینجا نشسته ایم با یك احساسات بالخصوص، با یك عقاید و افكار مخصوص. درست است كه ما خودمان دارای عقل و اراده هستیم، انتخاب می كنیم و اجباری در كار نیست ولی آنچه داریم، از اجتماع داریم. شما كه الان اینجا نشسته اید، با یك خلق پاكیزه خاصی نشسته اید. خلقتان این است كه آدم راستگوئی هستید. این راستگوئی را از كجا آورده اید؟ اگر خوب فكرش را بكنید می بینید آن را همین اجتماع به شما داده است. شما دارای عقیده و ایمان به اسلام هستید. این را از كجا پیدا كرده اید؟ آیا زمین به شما داد؟ آیا هوا یا آب داد؟ یا اینكه این عقیده را همین اجتماع به شما داد؟ البته كه آن را از ناحیه اجتماع گرفتهاید. اجتماع مثل یك مخلوط نیست. البته آن شدت حالت تركیبی كه در آب مثال زدیم را هم ندارد ولی شبیه مركب هاست.
نظر علامه طباطبایی
اجتماع روی فرد اثر می گذارد و فرد روی اجتماع. اجتماع واقعا مجموعش یك واحد است، خودش روح دارد، عمر دارد. این یك مطلب عجیبی است كه البته كسی كه این را خوب استنباط كرده و پرورانده است، علامه طباطبائی است. ایشان در كمال وضوح از قرآن استنباط می كند كه قرآن برای اجتماع شخصیت قائل است، برای اجتماع عمر قائل است: «لكل امة اجل فاذا جاء اجلهم لایستأخرون ساعة و لایستقدمون»؛ و برای هر امتی دوره و امتی است، پس چون مدتشان به سرآید لحظه ای پس و پیش نمی افتند». (اعراف/34) برای اجتماع بیماری و سلامت قائل است، برای اجتماع سعادت و شقاوت قائل است، برای اجتماع شركت در مسؤولیت قائل است. گاهی افرادی می پرسند چرا اگر اكثریت یك قومی گناه كرده، اقلیت صالحی كه در میان آن قوم است هم به عذاب آن قوم معذب میشوند؟ نمی دانند كه افراد اجتماع حكم اعضای یك پیكر را دارند. وقتی كه در عضوی از یك پیكر سرطان پیدا بشود، اعضاء دیگر نمی توانند بگویند چرا ما هم باید از بین برویم. به همان دلیل كه شما با یكدیگر اتصال و هم ریشگی و پیوند دارید، به همان دلیل كه از سعادت او بهره مند هستید، به همان دلیل از بدبختی او هم باید در اجتماع متضرر باشید.
فقط آن دنیا است كه دنیای جدائی است. در این دنیا افراد اجتماع واقعا به یكدیگر متصلند، واقعا در ناخوشی و خوشی یكدیگر شریكند، واقعا در عذاب و سعادت یكدیگر شریك هستند: دنیای امتیاز آن دنیا است: «وامتازوا الیوم ایها المجرمون»؛ «ای تبهکاران! امروز از مؤمنان جدا شوید». (یس/59). در این دنیا صحبت "وامتازوا" نیست. در این دنیا قانون و قاعده علمی هم ایجاب می كند كه اگر واقعا جناحی از اجتماع آنقدر فاسد شد كه توانست بلائی را به سوی اجتماع بكشد، این بلا شامل افراد دیگر هم می شود، سالم و ناسالم را با هم می گیرد. در این دنیا تر و خشك با هم می سوزد منتها از نظر آنها كه به اصطلاح خشكند یعنی آماده سوختن هستند، عذاب الهی است و شاید در آن دنیا هم دنباله داشته باشد ولی از نظر آنها كه شخصا استحقاق نداشته اند، مصیبت است، ابتلا است و در آن دنیا به آنها اجر داده می شود. به هر حال در این دنیا تفكیك پذیر نیست.
یک شاهد از قرآن
پس به دلیل اینكه اجتماع خودش وجود دارد چون تركیب وجود دارد، و به دلیل اینكه اجتماع وحدت دارد، و به دلیل اینكه اجتماع مسیر و خط سیر دارد، تكامل دارد، عمر دارد، حیات و موت دارد و نمی تواند نداشته باشد، اجتماع حقوق دارد. پس حرف اصالت فردی ها كه به كلی اجتماع را امری اعتباری می دانند غلط است. ما در قرآن آیه ای داریم: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم»؛ «پیغمبر اولی بر مؤمنین است از خودشان» (احزاب/6)، یعنی پیغمبر بر مؤمنین حقی دارد كه از حق خود مؤمنین بر مؤمنین بیشتر است. یعنی شما مالك نفس خودتان هستید، مالك ثروت خودتان هستید، مالك احترام و آبروی خودتان هستید، ولی پیغمبر یك مالكیتی دارد بر نفس و مال و حیثیت شما كه از مالكیت شما بر خود شما قویتر است. چرا؟ برای اینكه شما مالك نفس یا ثروت خودتان نیستید كه هر جا بخواهید در آن تصرف بكنید. حتی مالك حقیقت خودتان هم نیستید. در حدیث است كه مؤمن عرضش در اختیار خودش نیست. ولی پیغمبر مالك نفس مؤمنین هم هست یعنی آنجا كه مصلحت بداند نفس مؤمنین را هم می تواند فدا بكند. اما اینكه پیغمبر اولویت دارد بر مؤمنین از نفس خودشان یعنی چه؟ این حقی كه دارد، بر كه دارد و به نفع كه؟ این حقی كه خدا برای پیغمبر قائل شده است، به نفع چه كسی قائل شده است؟ آیا به نفع شخص پیغمبر قائل شده است؟ یعنی خدا برای پیغمبر این حق را قائل شده است كه او همه مؤمنین را فدای نفس خودش بكند؟ نه، پیغمبر از آن جهت كه ولی امر مسلمین است، از آن جهت كه سرپرست اجتماع مسلمین است، از آن جهت كه نماینده كامل مصالح اجتماع است، خدا این حق را به او داده است كه در آنجا كه مصلحت اجتماع بداند، فرد را فدای اجتماع بكند.
هیچكس چنین حرفی نزده است كه پیغمبر این حق را به نفع شخص خودش دارد. معنی ندارد. اولا پیغمبر از نظر شخص خودش احتیاجی به مردم نداشت كه بخواهد مردم را فدای زندگی شخصی خودش بكند. و ثانیا احدی چنین حرفی نمی زند. آیا این حقی كه پیغمبر دارد فقط مال شخص پیغمبر است؟ نه، به امام هم منتقل می شود، یعنی امام هم بعد از پیغمبر سرپرست و نماینده اجتماع می شود و این حق به او منتقل می گردد. آیا این حق منحصر به پیغمبر و امام است یا به هر كسی كه از ناحیه خدا حكومت شرعی داشته باشد، به نیابت از پیغمبر و امام منتقل می شود؟ این حق به او هم منتقل می شود. اینها دلیل بر این است كه اسلام برای اجتماع حق قائل است چون برای اجتماع اصالت قائل است، چون برای اجتماع حیات قائل است. و واقعا اجتماع یك وحدتی دارد و اعتبار مطلق نیست.
حقوق، تنها با مکتب الهی قابل توجیه است
گاهی مسائلی پیش می آید كه حل كردن آنها از نظر فلسفه های دیگران مشكل است. مثلا من از شما می پرسم آیا هر نسلی نسبت به نسل آینده، تكلیف و مسؤولیتی دارد یا نه؟ ما الان نسلی هستیم موجود. نسلی در آینده می خواهد به وجود بیاید و تا این ساعت به وجود نیامده است. آیا ما در مقابل آنها مسؤولیت داریم یا نه؟ اگر بگوئید مسؤولیت داریم معنایش این است كه آیندگان بر ما حق دارند. آیندگانی كه نیامده و هنوز وجود پیدا نكردهاند، بر ما كه الان موجود هستیم حقی دارند. اگر بگوئید نه، هیچ حقی ندارند، پس این حرفی كه امروز تمام مردم دنیا می زنند كه ما مسؤول نسل های آینده هستیم یعنی چه؟ اصلا معنای این حرف چیست؟ من از كسانی كه می خواهند حقوق را با غیر مكتب الهی توجیه بكنند، می پرسم اصلا این حرفهایشان چه معنی می دهد كه می گویند ما مسؤول نسل آینده هستیم؟ نسل آینده به گردن ما حق دارد یعنی چه؟ او كه هنوز به دنیا نیامده، از كجا این حق را پیدا كرده است، منشأ این حرف چیست؟ همه هم قبول دارند كه هر نسلی نسبت به نسل های آینده اش مسؤول است.
یك وقت هم كسی اساسا زیر این حرف می زند می گوید اصلا مسؤولیت یعنی چه؟! ما نسبت به نسل آینده هیچ مسؤولیتی نداریم، مانند "ابوالعلاء معری" كه میگوید اصلا ما چرا نسل آینده را به وجود میآوریم؟! گناه ما این است كه آنها را بوجود می آوریم. می گوید اصلا حیات و زندگی لغو است، شر است. بنابراین هر كس عملی انجام بدهد كه نسلی بوجود بیاید، نسبت به او مرتكب جنایت شده است. خیام هم تقریبا همین حرف را می زند. خود ابوالعلاء تا زنده بود زن نگرفت و دستور داده بود كه وقتی مرد، روی قبرش این جمله را بنویسند: هذا الذی جنی علیه ابوه و لم یجن علی احد یعنی این، كسی است كه پدرش به او جنایت كرد و او را به این دنیا آورد اما او بر احدی جنایتی نكرده و بچهای به دنیا نیاورده است. حالا یك كسی این حرف را میزند كه بچه به دنیا آوردن را جنایت میداند. در اینجا دیگر صحبت از اینكه ما مسؤول نسل آینده هستیم و یا باید زمینه را برای نسل آینده فراهم بكنیم، غلط است. اما كسی كه میگوید ما مسؤول نسل آینده هستیم باید حق نسل آینده بر ما را توضیح بدهد كه این حق چیست؟ حقوق از اینجا ناشی می شود كه دنیا خدا دارد و جریانی كه در دنیا هست به سوی یك غایت و هدفی است، یعنی خلقت به سوی هدفی پیش می رود. اگر دنیا، دنیای تصادف باشد، همه حرف ها غلط است. اینها از یك طرف می گویند دنیا، دنیای تصادف است، افراد بشر كه بوجود آمده اند با تغییرات تصادفی بوجود آمده اند، و وقتی می پرسیم آیا خلقت و طبیعت رو به یك هدفی جلو می رود؟ می گویند نه، اصلا هدف یعنی چه؟! اساسا علت غائی در دنیا نیست، و از طرف دیگر می گویند ما مسؤول نسل آینده هستیم. در صورتی كه مسؤولیت نسل آینده و این حرف ها همه بر این اساس است كه دنیا نظام حكیمانه ای دارد و این خلقت به سوی هدف هائی پیش می رود، حق را خود خلقت به وجود آورده است، آن وقت ما در مقابل خلقت مسؤولیت داریم، خلقت به ما می گوید به همان دلیلی كه در تو جهازات تناسلی وجود دارد، به همان دلیل كه در تو رغبت طبیعی به جنس مخالف وجود دارد، ترا ساخته ام برای اینكه نسل آینده بوجود بیاید، یعنی من حقی از نسل آینده بر تو قرار داده ام. والا اگر این مطلب نباشد، پس نسل آینده بر ما حق دارد یعنی چه؟! تازه من به نسل آینده كاری ندارم، نسل حاضر را در نظر می گیرم. پدر و فرزند كوچكش را در نظر می گیرم. آیا فرزند كوچك بر پدر حق دارد یا نه؟ آیا شما می توانید در دنیا كسی را پیدا بكنید كه بگوید این بچه كوچك بر این پدر و مادر حقی ندارد؟ بلكه همه می گویند حالا كه این بچه را بوجود آورده ای مجبوری كه او را بزرگ كنی. پس این بچه حق دارد. بعد این سؤال پیش می آید كه حق این بچه از كجا پیدا شد؟ آیا جز این است كه بگوئیم دستگاه خلقت افراد را به هم مربوط كرده و این، حقی است كه خداوند عالم در متن خلقت در میان افراد برعهده یكدیگر قرار داده است؟ گویی خدا می گوید به همان دلیلی كه در وجود تو یك عاطفه پدری و در وجود همسرت یك عاطفه مادری قرار دادهام، یك اولویتی میان شما و این فرزند وجود دارد. در نتیجه این بچه به گردن شما حق دارد. این حق را متن خلقت قرار داده است.
بنابراین اجتماع بطور كلی حق دارد. اما آن فرضیه دیگر كه می گوید اجتماع وجود دارد، فرد وجود ندارد. من فكر می كنم این فرضیه، سخنی است كه اصلا احتیاج ندارد كه كسی آن را رد بكند. اینقدر مهمل و نامربوط است كه قابل بحث نیست. فرد وجود ندارد یعنی چه؟! حداكثر این است كه بگوئیم اجتماع وجود دارد، اجتماع هم تركیب شده از افراد. آن وقت آیا می شود گفت فرد اصلا وجود ندارد و امری است اعتباری؟ اگر فرد امری است اعتباری پس این مركب از كجا به وجود آمده است؟!
منـابـع
مرتضی مطهری- اسلام و نیازهای زمان1- صفحه 203-196
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها