خاتمیت از نظر آوردن معارف الهی
فارسی 2889 نمایش |احتیاج به پیغمبر جدید تنها از نظر قانونگذاری نیست. پیغمبر در درجه اول معارف الهی می آورد، یعنی حقایقی که معرف عوالم غیب است: خداشناسی، صفات الوهی، معادشناسی و آنچه که مربوط به سیر انسان به جهان دیگر است. هر پیغمبری گذشته از مقررات و قوانینی که برای بشر آورده است، یک سلسله معارف هم برای بشر آورده است. اگر مسئله خاتمیت را از جنبه آن معارف در نظر بگیریم، به این صورت است:
هر کدام از پیغمبران به اصطلاح یک حدی دارند، یک مقامی دارند، معارف الهی را متناسب با درجه سیر و سلوک خودشان یعنی تا حد عروج خودشان بیان می کنند. به عبارت دیگر هر پیغمبری، از معارف الهی آن مقدار که توانسته است کشف بکند و به اصطلاح عرفا در حدی که مکاشفه اش رسیده است بیان می کند. بیشتر می تواند بیان بکند، قادر نیست. ناچار بعد از او اگر مکاشف دیگری یک قدم از او جلوتر رفته باشد، قهرا او مأموریت دارد که معارف و حقایق را برای مردم شرح بدهد. مکاشفه معارف ممکن است ناقص باشد و ممکن است یک درجه کامل تر باشد، ولی یک حدی از مکاشفه است که آخرین حد آن است و به اصطلاح می گویند ختام، یعنی انسانی، از معارف الهی آنچه را که برای بشر مقدور است و امکان دارد که در یابد، در یابد (اگر انسان کامل باشد) به طوری که آنچه از معارف الهی که ممکن است کشف بکند، کشف کرده باشد. در این صورت، این بشر، دیگر زمینه برای هیچ پیغمبری بعد از خودش باقی نمی گذارد یعنی آخرین حد معارف همانی است که او بیان کرده است، دیگر ماورای آن، معارفی از معارف الهی وجود ندارد که دیگری بعد از او بیاید و بیان کند. به اصطلاح، او به لوح محفوظ الهی اتصال کامل پیدا کرده است. حالا کسی که بعد از او می آید یا به درجه او رسیده است یا نه. اگر به درجه او نرسیده است که کمتر از او کشف کرده است، پس آنچه که او گفته است، کامل تر است و اگر به درجه او رسیده باشد و حتی فرضا از او هم بالاتر باشد، دیگر چیزی نیست که ماورای آن را کشف بکند. آخرش هم وقتی برسد و برگردد همان حرف او را میزند.
مثل این است که شما می خواهید ببینید در کره ماه چه خبر است. اول یک موشک میرود، عکس برداری هایی می کند و خبرهایی می دهد، اطلاعاتی به دست می آورد. بعد موشک دیگری می فرستند که از او کامل تر باشد. اطلاعات بیشتری می دهد و همینطور. ولی بالاخره به جایی میرسد که آنچه را که برای بشر مقدور باشد از کشف اطلاعات، کشف کرده و دیگر چیزی نمانده است که کشف نکرده باشند. اگر هم چیزی مانده است، در حد بشر نیست. دیگر بعد از آن هر چه موشک بفرستند، انسان بفرستند، اگر خبری دارد همان خبری است که او قبلا داده، دیگر خبری نیست. خاتمیت از نظر معارف الهی یعنی ختام، تمام، فصل کامل. فصل کامل که صورت گرفت، دیگر فصل دیگری که مغایر با آن باشد معنی ندارد. فرض کنید که بعد از پیامبر خاتم هم پیامبری بیاید و در حد او باشد. عین حرف او را تکرار می کند.
در اینجا لازم است نکته ای را عرض بکنم: آیا هر کسی که پیغمبر است از هر کسی که پیغمبر نیست افضل است؟ نه، هر پیغمبری از هر غیر پیغمبری افضل نیست. ممکن است یک کسی پیغمبر باشد و حتی شریعت هم داشته باشد و شخص دیگری پیغمبر نباشد و تابع یک پیغمبر باشد ولی این تابع یک پیغمبر از آن پیغمبر افضل باشد. مثلا نوح خودش پیغمبر است و شریعتی دارد، ابراهیم پیغمبر است و شریعتی دارد، موسی پیغمبر است و شریعتی دارد. علی (ع) و همچنین صدیقه کبری و بلکه سایر ائمه ما هیچکدام پیغمبر نبوده اند و شریعتی نداشته اند ولی از آنها افضلند. یعنی معارف کامل تری را از معارف نوح و ابراهیم احاطه دارند و می دانند، اما چون تحت الشعاع پیغمبر خاتمند یعنی بعد از پیغمبر خاتم آمده اند، پیغمبر نبوده اند. آنچه که ابراهیم (ع) بیان کرده، جدید بوده است یعنی ابراهیم چیزی را کشف کرده که تا زمان او کشف نشده بود، مکاشفه نشده بود. پس ابراهیم (ع) پیغمبر است. علی بن ابی طالب بعد از پیغمبر خاتم آمده است و فرض می کنیم که ابراهیم (ع) به آنجاها که او رسیده، نرسیده است اما چون علی (ع) تحت الشعاع پیغمبر خاتم است و بعد از پیغمبر خاتم آمده است، هر جا را که او رفته است، قبل از وی پیغمبر خاتم رفته و مکاشفه کرده و مکاشفه را بیان کرده است. بنابراین اگر علی صد هزار درجه هم بر نوح و ابراهیم افضل باشد، مراحل بالاتری را طی بکند، سلوک عالی تری را طی بکند، هرگز پیغمبر نخواهد شد چون تحت الشعاع پیغمبر خاتم است. به فرض محال اگر علی (ع) قبل از پیغمبر به این دنیا آمده بود مثلا در زمان عیسی یا بعد از عیسی، آن وقت علی پیغمبر بود اما چون بعد از پیغمبر خاتم آمده است، نمی تواند پیغمبر باشد. آن جمله هم همین مفهوم را می رساند: «انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی؛ هر نسبتی که هارون با موسی دارد، تو با من داری ولی تو بعد از من پیغمبر نیستی» در پس پرده آنچه بود آمد، هر چه بود بیان شده است، دیگر نمی تواند بعد از من پیغمبری در دنیا وجود داشته باشد.
منـابـع
مرتضی مطهری- اسلام و نیازهای زمان جلد 1- صفحه 215-217
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها