احکام وصیت در فقه اسلامی
فارسی 6917 نمایش | خداوند در سوره بقره آیات 180 تا 182 در مورد احکام وصیت می فرماید: «کتب علیکم إذا حضر أحدکم الموت إن ترک خیرا الوصیة للوالدین و الأقربین بالمعروف حقا على المتقین (بقره/180) فمن بدله بعد ما سمعه فإنما إثمه على الذین یبدلونه إن الله سمیع علیم (بقره/181) فمن خاف من موص جنفا أو إثما فأصلح بینهم فلا إثم علیه إن الله غفور رحیم (بقره/182)»، «بر شما نوشته شده، هنگامى که یکى از شما را مرگ فرا رسد اگر چیز خوبى از خود به جاى گذارده، وصیت براى پدر و مادر و نزدیکان بطور شایسته کند، این حقى است بر پرهیزکاران. پس کسى که آن را بعد از شنیدن تغییر دهد تنها گناه آن بر کسانى است که آن (وصیت) را تغییر مى دهند خداوند شنوا و دانا است. کسى که از انحراف وصیت کننده و تمایل یک جانبه او به بعض ورثه یا از گناه او به اینکه وصیت به کار خلافى کند بترسد، و میان آنها را اصلاح دهد گناهى بر او نیست و مشمول قانون تبدیل وصیت نمى باشد، خداوند آمرزنده و مهربان است». در این آیات به قسمتى از احکام وصایا که ارتباط با مسائل مالى دارد مى پردازد و به عنوان یک حکم الزامى مى گوید: بر شما نوشته شده هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد اگر چیز خوبى (مالى)، از خود به جاى گذارده وصیت به طور شایسته براى پدر و مادر و نزدیکان کند. و در پایان آیه اضافه مى کند، "این حقى است بر ذمه پرهیزکاران" «حقا على المتقین»، جمله «کتب علیکم» ظاهر در وجوب است به همین دلیل این تعبیر در مورد وصیت موضوع تفسیرهاى مختلفى قرار گرفته:
1- گاه گفته مى شود وصیت کردن در قوانین اسلامى هر چند عمل مستحبى است اما چون مستحب بسیار مؤکد است از آن با جمله "کتب علیکم" تعبیر شده، و ذیل آیه آن را تفسیر مى کند، زیرا مى گوید: حقا على المتقین، اگر این یک حکم وجوبى بود باید بگوید حقا على المؤمنین.
2- بعضى دیگر معتقدند که این آیه قبل از نزول احکام ارث است، در آن وقت وصیت کردن در مورد اموال واجب بوده، تا ورثه گرفتار اختلاف و نزاع نشوند اما بعد از نزول آیات ارث این وجوب نسخ شد، و به صورت یک حکم استحبابى در آمد، حدیثى که در تفسیر "عیاشى" ذیل این آیه آمده است نیز این معنى را تایید مى کند.
3- این احتمال نیز وجود دارد که آیه ناظر به موارد ضرورت و نیاز باشد یعنى در جایى که انسان مدیون است یا حقى به گردن او است که در آنجا وصیت کردن لازم است (ولى از میان این تفاسیر تفسیر اول نزدیکتر به نظر مى رسد). جالب اینکه در اینجا به جاى کلمه "مال" کلمه "خیر" گفته شده است فرموده: اگر "چیز خوبى" از خود به یادگار گذارده وصیت کند. این تعبیر نشان مى دهد که اسلام ثروت و سرمایه اى را که از طریق مشروع به دست آمده باشد و در مسیر سود و منفعت اجتماع به کار گرفته شود خیر و برکت مى داند و بر افکار نادرست آنها که ذات ثروت را چیز بدى مى دانند خط بطلان مى کشد و از زاهد نمایان منحرفى که روح اسلام را درک نکرده و زهد را با فقر مساوى مى دانند و افکارشان سبب رکود جامعه اسلامى و پیشرفت استثمارگران مى شود بیزار است. ضمنا این تعبیر اشاره لطیفى به مشروع بودن ثروت است، زیرا اموال نامشروعى که انسان از خود به یادگار مى گذارد خیر نیست بلکه شر و نکبت است. از بعضى از روایات نیز استفاده مى شود که از تعبیر "خیر" چنین به دست مى آید که اموال قابل ملاحظه اى باشد، و الا اموال مختصر احتیاج به وصیت ندارد، همان بهتر که ورثه آن را طبق قانون ارث در میان خود تقسیم کنند، و به تعبیر دیگر مال مختصر چیزى نیست که انسان بخواهد ثلث آن را به عنوان وصیت جدا کنند «تفسیر نور الثقلین جلد 1 صفحه 159». ضمنا جمله «إذا حضر أحدکم الموت»، «هنگامى که مرگ یکى از شما فرا رسد». براى بیان آخرین فرصت وصیت است که اگر تاخیر بیفتد از دست مى رود و گرنه هیچ مانعى ندارد که انسان قبل از آن پیش بینى کار خود را کرده، وصیت نامه خویش را آماده کند، بلکه از روایات استفاده مى شود که این عمل بسیار شایسته اى است و این نیز نهایت کوتاه فکرى است که انسان خیال کند با وصیت کردن فال بد مى زند و مرگ خویش را جلو مى اندازد، بلکه وصیت یک نوع دور اندیشى و واقع بینى غیر قابل انکار است، و اگر مایه طول عمر نباشد مایه کوتاهى عمر هرگز نخواهد بود. مقید ساختن وصیت در آیه فوق با قید "بالمعروف" اشاره به این است که وصیت باید از هر جهت عقل پسند باشد، زیرا "معروف" به معنى شناخته شده براى عقل و خرد است. هم از نظر مبلغ و مقدار، و هم از نظر شخصى که وصیت به نام او شده، و هم از جهات دیگر باید طورى باشد که عرف عقلاء آن را عملى شایسته بدانند، نه یک نوع تبعیض ناروا و مایه نزاع و دعوا و انحراف از اصول حق و عدالت. هنگامى که وصیت جامع تمام ویژگی هاى بالا باشد، از هر نظر محترم و مقدس است، و هر گونه تغییر و تبدیل در آن ممنوع و حرام است، به همین جهت آیه بعد مى گوید: "کسى که وصیت را بعد از شنیدنش تغییر دهد گناهش بر کسانى است که آن را تغییر مى دهند. و اگر گمان کنند که خداوند از توطئه هایشان خبر ندارد سخت در اشتباهند". خداوند شنوا و دانا است.
آیه فوق ممکن است اشاره به این حقیقت نیز باشد که خلافکاری هاى "وصى" (کسى که عهده دار انجام وصایا است)، هرگز اجر و پاداش وصیت کننده را از بین نمى برد، او به اجر خود رسیده تنها گناه بر گردن وصى است که تغییرى در کمیت یا کیفیت و یا اصل وصیت داده است. این احتمال نیز در تفسیر آیه وجود دارد که منظور این است اگر بر اثرخلاف کارى وصى، اموال میت به افرادى داده شود که مستحق نیستند (و آنها نیز از این موضوع بى خبر باشند)، گناهى بر آنها نیست، گناه تنها متوجه وصى است که دانسته چنین عمل خلافى را انجام داده است. باید توجه داشت که این دو تفسیر هیچ تضادى با هم ندارند و هر دو ممکن است در معنى آیه جمع باشند. تا به اینجا این حکم اسلامى کاملا روشن شد که هر گونه تغییر و تبدیل در وصیت ها به هر صورت و به هر مقدار باشد گناه است، اما از آنجا که هر قانونى استثنایى دارد، در آخرین آیه مورد بحث مى گوید: "هر گاه وصى بیم انحرافى در وصیت کننده داشته باشد خواه این انحراف نا آگاهانه باشد یا عمدى و آگاهانه و آن را اصلاح کند گناهى بر او نیست (و مشمول قانون تبدیل وصیت نمى باشد) خداوند آمرزنده و مهربان است. بنابراین استثناء تنها مربوط به مواردى است که وصیت به طور شایسته صورت نگرفته، فقط در اینجا است که وصى حق تغییر دارد، البته اگر وصیت کننده زنده است مطالب را به او گوشزد مى کند تا تغییر دهد و اگر از دنیا رفته شخصا اقدام به تغییر مى کند و این از نظر فقه اسلامى منحصر به موارد زیر است:
1- هرگاه وصیت به مقدارى بیش از ثلث مجموع مال باشد، چرا که در روایات متعددى از پیامبر (ص) و ائمه اهل بیت (ع) نقل شده که وصیت تا ثلث مال مجاز است و زائد بر آن ممنوع مى باشد «وسائل الشیعه جلد 13 صفحه 361 (کتاب احکام الوصایا باب 10)». بنابراین آنچه در میان افراد ناآگاه معمول است که تمام اموال خود را از طریق وصیت تقسیم مى کنند به هیچوجه از نظر قوانین اسلامى صحیح نیست و بر شخص وصى لازم است که آن را اصلاح کند و تا سر حد ثلث تقلیل دهد.
2- در آنجا که وصیت به ظلم و گناه و کار خلاف کرده باشد، مثل اینکه وصیت کند قسمتى از اموالش را صرف توسعه مراکز فساد کنند، و همچنین اگر وصیت موجب ترک واجبى باشد.
3- آنچه که وصیت موجب نزاع و فساد و خونریزى گردد که در اینجا باید زیر نظر حاکم شرع اصلاح شود. ضمنا تعبیر به "جنف" (بر وزن کنف) که به معنى انحراف از حق و تمایل یک جانبه است، اشاره به انحرافاتى است که نا آگاهانه دامنگیر وصیت کننده مى شود و تعبیر به "اثم" اشاره به انحرافات عمدى است. جمله «إن الله غفور رحیم» که در ذیل آیه آمده، ممکن است اشاره به این حقیقت باشد که هر گاه وصى با اقدام مؤثر کار خلافى را که از وصیت کننده سرزده اصلاح کند و او را براه حق باز گرداند خداوند از خطاى او نیز صرف نظر خواهد کرد.
فلسفه وصیت
از قانون ارث تنها یک عده از بستگان آن هم روى حساب معینى بهره مند مى شوند در حالى که شاید عده دیگرى از فامیل، و احیانا بعضى از دوستان و آشنایان نزدیک، نیاز مبرمى به کمک هاى مالى داشته باشند. و نیز در مورد بعضى از وارثان گاه مبلغ ارث پاسخگوى نیاز آنها نیست، جامعیت قوانین اسلام اجازه نمى دهد که این خلاها پر نشود، لذا در کنار قانون ارث قانون وصیت را قرار داده و به مسلمانان اجازه مى دهد نسبت به یک سوم از اموال خود براى بعد از مرگ خویش تصمیم بگیرند. از اینها گذشته گاه انسان مایل است کارهاى خیرى انجام دهد اما در زمان حیاتش به خاطر نیازهاى مالى خودش موفق به این امر نیست، منطق عقل ایجاب مى کند که او از اموالى که زحمت تحصیل آن را کشیده براى انجام این کارهاى خیر لااقل براى بعد از مرگش محروم نماند. مجموع این امور موجب شده است که قانون وصیت در اسلام تشریع گردد و آن را با جمله «حقا على المتقین» تاکید فرموده است. البته وصیت منحصر به موارد فوق نیست، بلکه انسان باید وضع دیون خود و اماناتى که به او سپرده شده و مانند آن را در وصیت مشخص کند، به گونه اى که هیچ امر مبهمى در حقوق مردم یا حقوق الهى که بر عهده او است وجود نداشته باشد.
عدالت در وصیت:
در روایات اسلامى با توجه به بحثى که در آیات فوق در مورد عدم تعدى در وصیت گذشت تاکیدهاى فراوانى روى "عدم جور" و "عدم ضرار" در وصیت دیده مى شود که از مجموع آن استفاده مى شود همان اندازه که وصیت کار شایسته و خوبى است تعدى در آن مذموم و از گناهان کبیره است. در حدیثى از امام باقر (ع) مى خوانیم: «من عدل فى وصیته کان کمن تصدق بها فى حیاته، و من جار فى وصیته لقى الله عز و جل یوم القیامة و هو عنه معرض»، «کسى که در وصیتش عدالت را رعایت کند همانند این است که همان اموال را در حیات خود در راه خدا داده باشد، و کسى که در وصیتش تعدى کند نظر لطف پروردگار در قیامت از او بر گرفته خواهد شد». «وسائل الشیعه، جلد 13 صفحه 359». تعدى و جور و ضرار در وصیت آن است که انسان بیش از ثلث وصیت کند، و ورثه را از حق مشروعشان باز دارد، و یا اینکه تبعیضات ناروایى به خاطر حب و بغض هاى بى دلیل انجام دهد، حتى در بعضى از موارد که ورثه سخت نیازمندند دستور داده شده وصیت به ثلث هم نکنند و آن را به یک چهارم و یک پنجم تقلیل دهند، «وسائل الشیعه جلد 13 صفحه 360». موضوع عدالت در وصیت تا آن اندازه اى در سخنان پیشوایان اسلام مورد تاکید واقع شده که در حدیثى مى خوانیم: یکى از مردان طائفه انصار از دنیا رفت و بچه هاى صغیرى از او به یادگار ماند، او اموال خود را در آستانه مرگ در راه خدا صرف کرد به گونه اى که هیچ مال دیگرى از او به جا نماند، هنگامى که پیامبر (ص) از این ماجرا آگاه شد فرمود: با آن مرد چه کردید؟ گفتند او را دفن کردیم، فرمود: اگر من قبلا آگاه شده بودم اجازه نمى دادم او را در قبرستان مسلمانان دفن کنید، چرا که بچه هاى صغیر خود را رها کرده تا گدایى کنند. «سفینة البحار جلد 2 صفحه 659 ماده وصیت».
وصایاى واجب و مستحب، وصیت در حال حیات قابل تغییر است
قوانین اسلام شخص وصیت کننده را محدود به آنچه قبلا وصیت کرده نمى کند، بلکه به او اجازه مى دهد ما دام که زنده است در مقدار و چگونگى وصیت و شخص وصى تجدید نظر کند، چرا که با گذشت زمان ممکن است مصالح و نظرات او در این زمینه دگرگون شود. ذکر این نکته نیز لازم به نظر مى رسد که انسان باید وصیت خود را وسیله اى براى جبران و ترمیم کوتاهی هاى گذشته قرار دهد، حتى اگر کسانى از بستگان نسبت به او بى مهرى داشتند از طریق وصیت، به آنها محبت کند، در روایات مى خوانیم پیشوایان اسلام مخصوصا نسبت براى خویشاوندانى که از در بى مهرى با آنها در مى آمدند وصیت مى کردند و مبلغى را براى آنها در نظر مى گرفتند، تا رشته گسسته محبت را دوباره برقرار سازند، بردگان خود را آزاد مى کردند یا وصیت به آزادى آنها مى نمودند.
گرچه وصیت ذاتا از مستحبات مؤکد است، ولى گاه شکل وجوب پیدا مى کند، مثل اینکه انسان در پرداخت حقوق واجب الهى کوتاهى کرده باشد، و یا اماناتى از مردم نزد او است که در صورت عدم وصیت احتمال مى دهد حق آنان از بین برود، و از آن مهم تر اینکه گاه موقعیت شخص در جامعه چنان است که اگر او وصیت نکند ممکن است لطمه شدید و ضربه جبران ناپذیر بر نظام سالم اجتماعى یا دینى وارد گردد، در تمام این صورت ها وصیت کردن واجب مى شود.
منـابـع
مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج1- صفحه 620-614
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها