ابوسهل مسیحی
English فارسی 9411 نمایش |ابوسهل عیسی بن یحیی المسیحی، متوفی 390 و بقولی 401 ق. طبیب و فیلسوف بود. وی اصلأ از اهل گرگان بود و با ابوریحان و ابن سینا و ابن الخمار و ابونصر عراق در دربار خوارزمشاه مأمون بن مأمون میزیست و در آن دربار مقام بلندی داشت. در کنزالحکمه ص 58 چنین آمده است: «زمانیکه سلطان محمود غزنوی علمای دربار مأمون خوارزمشاه را طلب کرد، بعضی از قبیل ابن الخمار و ابوریحان و ابونصر عراق، رفتن به دربار سلطان غزنوی را قبول نمودند و بعضی دیگر از قبیل شیخ الرئیس و ابوسهل مسیحی امتناع ورزیده؛ لاجرم از نزد خوارزمشاه بیرون آمدند و به معاونت دلیل راه بیابان گرفتند تا گرفتار کسان محمود نشوند. پس از طی پانزده فرسنگ به چاهی رسیدند. ابوعلی درجه طالع خروج را معین نموده و شرایط استخراج بعمل آورده، به ابوسهل گفت چنان دانم که دراین سفر راه گم کنیم و سختی ببینیم. ابوسهل گفت من نیز دانم که از این سفر جان بسلامت نبرم و در بیابان از تشنگی بمیرم. دو روز که ازین مطلب گذشت دلیل راه را گم کرد و شوارع ناپدید گردید و آب نایاب شد. ابوسهل همچنان که گفته بود از تشنگی به هلاکت رسید و در آن بیابان بی پایان به سن چهل سالگی مدفون گشت.»
ابن ابی اصیبعه می نویسد که: «گفته شده است که ابوسهل معلم شیخ الرئیس ابوعلی سینا در طب بود و بواسطه او شیخ الرئیس در طب و در علوم حکمیه مهارت یافت تا جائیکه کتابهائی برای مسیحی نوشت و به او تقدیم کرد. آثار ابوسهل مسیحی از اینقرار است: کتاب المائه در طب که امین الدوله بن التلمیذ نیز حاشیه ای بر آن نوشته است. کتاب اظهار حکمهالله تعالی فی خلق الانسان، کتب منتخب العلاج، کتاب فی العلم الطبیعی، کتاب الطب الکلی، مقاله فی الجدری اختصار کتاب المجسطی، کتاب تعبیر الرؤیا، کتاب فی الوباء.
از زندگی وی آگاهی اندکی در دست است. عمده ترین مأخذ درباره ابوسهل روایتی است که نظامی عروضی آورده است. این داستان با آنکه توسط مورخان بعدی تکرار شده و نیز بسیاری از معاصران به آن استناد کرده اند، با دیگر رویدادهای تاریخی آن دوره چندان سازگار نیست. افزون بر این روایت، بیهقی، قفطی، ابن ابی اصیبعه و ابن عبری گزارشهای کوتاهی درباره زندگی ابوسهل آورده اند. گزارش شهرزوری رونویسی از نوشته بیهقی است و ابن فضل الله عمری نیز پاره هایی از سخنان ابن ابی اصیبعه را تکرار کرده است.
بیهقی (ص 89) ابوسهل را در زمره مسیحیان آورده و گفته است که او بر پرستشگاههای مسیحیان نمی رفت و در خانه خویش عبادت می کرد. ابوسهل در جرجان زاده شد و سالهای نخست زندگی خود را در بغداد گذراند و هم در آنجا به فراگیری دانشهای زمان خود پرداخت. از آنجا که ابوسهل کتابی برای اسپهبد مرزبان بن رستم ابن شروین ـ از امیران آل باوند ـ نوشته، می توان گفت که وی زمانی نزد مرزبان که مدتی بر فریم و شهریار کوه فرمان می راند، به سر برده است. ابوسهل سپس به گرگانج رفت و به دربار ابوعلی مأمون بن محمد خوارزمشاه راه یافت و به زودی به مقامی بلند رسید. از آنجا که ابوسهل کتابهایی برای این فرمانروا، ابوالحسن سهیلی (سهلی) ـ وزیر مأمونیان تا حدود 404 ق ـ و ابوالعباس مأمون بن مأمون نوشته است، می توان پنداشت که وی پس از رفتن به گرگانج دست کم تا 400 ق در آن شهر و در دربار مأمونیان بوده است.
بنابر روایت نظامی عروضی، ابوسهل به همراه ابونصر منصور بن عراق، بیرونی، ابن سینا و ابن خمار در فرمانراویی مأمون بن مأمون و وزارت ابوالحسن سهیلی در دربار خوارزمشاه گرد آمده بودند، تا آنکه سلطان محمود غزنوی، حسین بن علی میکال را نزد مأمون فرستاد و از وی خواست که آنان را به دربار وی روانه کند. مأمون پیش از پذیرفتن فرستاده محمود، موضوع را به آگاهی آنان رساند و گفت چون توان سرپیچی از دستور محمود را ندارد، هر که رفتن به دربار او را خوش نمی دارد، از گرگانج بگریزد. ابوسهل و ابن سینا از رفتن به دربار محمود خودداری کردند و از راه بیابان خوارزم (قره قوم) رهسپار سفر شدند. ابن سینا بر پایه احکام نجوم پیش بینی کرد که راه گم خواهند کرد و ابوسهل نیز بر همان اساس گفت که از این سفر جان به سلامت نخواهد برد. سرانجام آن دو در بیابان سرگردان شدند. ابوسهل از تشنگی جان سپرد و ابن سینا با دشواری فراوان خود را به باورد (ابیورد) رساند و سرانجام به جرجان رفت.
نظامی عروضی تأکید کرده است که در این زمان قابوس وشمگیر فرمانروای جرجان بوده است. بر پایه سخن نظامی، این رویداد به پیش از 403 ق باز می گرد، اما شایسته است در این داستان ـ که در آن تنها گرد آمدن دانشمندان در دربار خوارزمشاه و سفر ابن سینا از گرگانج به جرجان درست است ـ به چند نکته توجه کنیم: نخست آنکه بیرونی دست کم تا 407 ق در گرگانج بوده است، چه در این سال، بزرگ ترین ارتفاع نصف النهاری خورشید را در این شهر اندازه گرفته است؛ ابن خمار پس از گشوده شدن گرگانج در 408ق به دست محمود، به فرمان وی به غزنین برده شد، دیگر آنکه حکمی که درباره پیشگویی به ابن سینا و ابوسهل نسبت داده شده، بی گمان نادرست است، چرا که این دو به هیچ روی به احکام نجوم اعتقاد نداشته و حتی رساله هایی در رد آن نوشته بوده اند. همچنین ابن سینا در زندگی نامه ای که خود تقدیر کرده، در این باره گفته است که ضرورت وی را بر آن داشت که گرگانج را ترک کند، اما به همراهی با ابوسهل و مرگ وی در بیابان هیچ اشاره ای نکرده است.
همچنین وی بر خلاف گفته نظامی عروضی، تأکید کرده که اندکی پس از قتل قابوس به جرجان رسیده است. از همه مهم تر آنکه ابن ابی اصیبعه به هنگام بر شمردن آثار ابن سینا، از رساله ای درباره زاویه یاد می کند که وی در جرجان برای ابوسهل نگاشته بوده است. این نکته در برخی نسخه های خطی، درباره سرگذشت ابن سینا، نیز آمده است. در صورتی که محل نگارش این رساله درست قید شده باشد (با در نظر گرفتن احتمال تصحیف جرجانیه یا گرگانج به جرجان) نشانه زنده بودن ابوسهل پس از رسیدن ابن سینا به جرجان و بی پایگی داستان نظامی عروضی است. برخی از منابع تنها به مرگ وی در 40 سالگی اشاره کرده اند، اما از آنجا که بسیاری، ابوسهل را استاد ابن سینا خوانده اند و خود وی نیز در رسالـه فی الزاویـه تلویحا به این نکته اشاره دارد و با توجه به بی پایه بودن داستان چهار مقاله درباره مرگ ابوسهل بر اساس رساله یاد شده ابن سینا، می توان گفت که ابوسهل بی گمان بیش از 40 سال زیسته است. و وستفلد درگذشت ابوسهل را 390ق/1000 م دانسته است و بسیاری از معاصران از آن پیروی کرده اند که نادرست است. چه، ابوسهل پس از 399 ق کتابهایی برای ابوالعباس مأمون نوشته است. دیگر معاصرانی که درگذشت وی را 400 ـ 401 ق آورده اند، تنها بر پایه نوشته نظامی عروضی سخن رانده اند.
جایگاه نظریات و روابط علمی ابوسهل:
الف. در پزشکی و فلسفه:
برخی از تاریخ نگاران که پزشکانی بنام نیز بوده اند و نیز بسیاری از معاصران، ابوسهل را استاد ابن سینا در پزشکی دانسته یا به شهرت این انتساب اشاره کرده اند، اما ابن سینا درباره فراگیری پزشکی از کسی نام نبرده و تنها گفته است: «از آنجا که این دانش چندان دشوار نیست، من در اندک مدتی بر همه آن آگاه شدم».
بسیاری بر چیره دستی او در پزشکی تأکید داشته اند و حتی برخی او را برتر از ابن سینا دانسته اند. قطب الدین شیرازی در جای جای کتاب بزرگ خود التحفـه السعدیـه که شرحی مفصل بر قانون ابن سینا، همراه با تحلیل و مقایسه آن با آراء پزشکان و فیلسوفان دیگر است، از نظریات ابوسهل بیش از آراء دیگر دانشمندان سود جسته و در برخی جاها نظر وی را بر آراء ابن سینا و دیگران ترجیح داده است. البته گاه نیز نظر ابوسهل را به کلی رد کرده است و از سخنان وی برمی آید که ابوسهل در برخی موارد نظریاتی داشته که منحصر به خود وی بوده است، پزشکان بنام دیگری نیز از آراء وی بهره گرفته اند که از آن میان می توان به نفیس بن عوض کرمانی اشاره کرد.
ابوسهل اگرچه در پزشکی از پیروان جالینوس بوده و نوشته های وی را برتر از دیگر آثار در این زمینه شمرده است، اما در مورد منشأ زندگی و نیروهای بدن و مرکز حس که از مباحث بسیار مهم پزشکی قدیم بوده است، برخلاف جالینوس و پیروانش که مغز را مهم ترین عضو بدن و مرکز حس می دانسته اند، به پیروی از ارسطو و همچون ابن سینا، فلب را مرکز نیروی زندگانی و گرمای غریزی و روح حیوانی شمرده است. وی همچنین درباره ساختمان قلب و شاهرگهای متصل به آن، دیدگاه جالب توجهی داشته است. او در این باره گوید: «4 رگ بزرگ به قلب راه دارد، نخست وریدی که خون از کبد به قلب می رساند و دیگر شریانی که خون و روح (که می توان آن را به اکسیژن ترکیب شده با هموگلوبین خون تعبیر کرد) از راه آن به شش می رود و این دو در سوی راست قلب هستند، سوم شریانی که قلب از راه آن ماده روح را از شش می گیرد و چهارم شریانی که خون و روح از آن به سوی تمامی بدن می رود و این دو رگ در سوی چپ قلب هستند».
این سخن از آنجا که می توان آن را بخشی از نظریه بسیار مهم این نفیس درباره گردش ریوی خون دانست، از اهمیت ویژه ای برخوردار است، اما آنچه باعث برتری بی چون و چرای نظریه ابن نفیس بر این نظریه می شود، این است که ابن نفیس برخلاف دیگر پزشکان پیش از خود، وجود منافذ میان دو بطن قلب و امکان نفوذ خون و روح از یک بطن به دیگری را بر پایه دانش تشریح رد کرده و نیز به تلطیف (اکسیداسیون هموگلوبین) خون در ششها اشاره کرده است، اما ابوسهل به وجود این منافذ باور داشته است. به گفته قطب الدین اشکوری، ابوسهل نظر پزشکان دیگر را که خون طمث را غذای جنین می شمردند و از این رو قطع آن را در دوران یائسگی، دلیل انقطاع بارداری می شمرده اند، رد کرده و گفته است که چنین خونی که بدن آن را دفع می کند، نمی تواند منشأ غذای جنین باشد. وی منشأ غذای جنین را خون سالم بدن مادر می دانسته است، اما گفتنی است که این نظریه در آثار ابوسهل دیده نشده و ابن سینا با آنکه قاعدتا بایستی از این دیدگاه آگاهی می داشته، در قانون به هنگام آوردن نظر خود در این باره ـ برخلاف جایهای دیگر که آراء مخالف را آورده و بر آنها خرده گرفته ـ به گفتار ابوسهل اشاره نکرده است.
به رغم اهمیتی که آثار ابوسهل در میان پزشکان جهان اسلام داشته است، نام و نوشته های وی نزد اروپاییان تقریبا ناشناخته ماند و کتابهای پزشکی وی به زبان لاتین ترجمه نشد. مترجمان اروپایی بیشتر به ترجمه کتابهایی می پرداختند که در آن همانند کتاب قانون (به ویژه کتاب سوم آن) به بخش درمانی پزشکی اهمیت بیشتری داده شده بود، در حالی که ابوسهل با گرایش به تفصیل در مسائل درمانی موافق نبود. به گفته وی، در بیشتر کتابهایی که درباره پزشکی نوشته شده است، بخش درمانی بسیار بیشتر و بخش علمی و نظری (مبانی عمومی، اصول پیشگیری و …) بسیار اندک است. وی دانش پزشکی را به صورتی که در آن روزگار عرضه می شده، در مجموع به ترتیب و تسهیل و تلخیص، در بخش نظری به تکمیل و تصحیح و در بخش درمانی به اختصار و توضیح نیازمند می شمرده است. همچنین وی در دو اثر مهم خود، المائـه والطل الکلی توجه چندانی به شناسایی و بیان نشانه های بیماری نداشته است. ابوسهل در فلسفه نیز جایگاهی ویژه داشت. فخرالدین رازی وی را در زمره بزرگ ترین فیلسوفان دنیای اسلام آورده است. ابوسهل از جمله کسانی است که احکام نجوم را ـ که در حکمت قدیم از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده است و بسیاری در رد یا قبول آن رساله هایی نوشته بوده اند ـ بی اساس و عاری از برهان شمرده اند. فخرالدین رازی رساله ای در رد احکام نجوم به وی نسبت داده است.
ب. در نجوم و ریاضیات:
از ابوسهل کتابی در ریاضیات و ستاره شناسی به دست ما نرسیده است، اما با توجه به سخنان ابن سینا و نامه هایی که ابوسهل برای بیرونی نوشته، می توان دریافت که ابوسهل بر این دانشها نیز آگاهی گسترده داشته است. ابن سینا در پیش گفتار رسالـه فی الزاویـه نوشته است: «میان من و شیخ (ابوسهل) پژوهش مبادی هندسه (یا کتاب مبادی هندسه ابوسهل)، درباره زاویه سخنی رفت. اکنون آن سخنهام را در رساله ای گرد آورده و از او خواهانم که آن را نقد و ارزیابی کند.» با توجه به این سخنان می توان پنداشت که ابوسهل در ریاضیات برتر از ابن سینا و احتمالا استاد وی بوده است. افزون بر این، ابوسهل 12 کتاب در ریاضیات ستاره شناسی و … برای بیرونی نوشته است. بر همین پایه برخی از معاصران، ابوسهل را استاد بیرونی شمرده اند، اما بیرونی با آنکه چند بار در آثار خود از ابوسهل نام برده و به مکاتبات خود با او اشاره کرده، اما از او به عنوان استاد خود یاد نکرده است.
آنچه از ابوسهل در زمینه گاه شماری و ریاضیات بر جای مانده، یکی سروده ای به عربی است که در آن ماههای ثمود را آورده است و دیگری محاسبه شمار حالتهایی است که حروف عبارت «ان القائم غیر القاعد» را می توان در کنار هم قرار داد که اگر پاسخ را a بنامیم به بهره گیری از دستورهای «ترتیب» و با توجه به حروف تکراری (ا، ق، ل) داریم: پاسخ ابوسهل که در نامه ای به ابورریحان نوشته 000’560’450’128 است که به پاسخ صحیح مسأله از همه پاسخهایی که دیگران بداده اند، نزدیک تر است، گرچه فاصله اش با آن بسیار زیاد است. وی در نامه ای دیگر به بیرونی گفته است که به عددی بسیار بزرگ تر از عددی که نخست به دست آورده بود، رسیده است. افزون بر این به گفته فضل بن احمد، ابوسهل برخلاف دانشمندان معاصر و پیش از خود که نور را از اعراض می دانسته اند، معتقد بوده است که نور نمی تواند عرض باشد؛ در عین حال آن را جوهر نیز نمی شمرده است.
آثار:
الف ـ چاپی:
اصناف العلوم الحکمیـه. ابوسهل این رساله را برای ابوالحسن سهلی (سهیلی) نوشته و در آن شاخه های گوناگون دانشها را برشمرده است. ورهووه با خرده گرفتن بر بروکلمان این رساله را ـ با آنکه در مجموعه ای شامل چند اثر دیگر ابوسهل مندرج است ـ از آن ابوالحسن سهلی دانسته است. اما نخستین کلمات رساله، روشن می سازد که این اثر در پاسخ ابوالحسن سهلی نوشته شده است. این رساله در 1370 ش، به کوشش محمدتقی دانش پژوه در تهران به چاپ رسید. گوتاس گزیده ای از آن را به انگلیسی برگردانده است. به گفته وی طبقه بندی ابوسهل این امتیاز را دارد که فهرست نسبتا کاملی از رئوس مطالب به دست می دهد.
ب ـ خطی:
1. رسالـه الادویـه، رساله ای کوتاه است و نسخه ای از آن در مغنیسا (مانیسا) نگهداری می شود.
2. ارکان العالم، که نسخه ای از آن در لیدن موجود است.
3. اصول علم النبض، که دو نسخه از آن در لیدن نگهداری می شود.
4. اظهار حکمـه الله تعالی فی خلق الانسان، از مشهورترین نوشته های ابوسهل است. وی در پیش گفتار گوید که در این کتاب روش پیشینیان را در نظم مطالب کنار گذاشته و ترتیبی نو برگزیده است و برخی از گفته های آنان را که به موضوع مربوط نبوده، حذف کرده و افزون بر آنچه جالینوس و دیگر پیشینیان درباره منافع اعضای بدن گفته اند، مطالب فراوان و سودمندی را نیز که خود بدانها دست یافته، آورده است. ابن ابی اصیبعه این کتاب را از جهت سبک نگارش، درستی و دقت مطالب بسیار ستوده است. ابوسهل در مورد هر عضو نخست به بیان ساختمان آن پرداخته و سپس فواید، شکل، جایگاه آن عضو در بدن و عملکرد آن را بیان کرده است. بخشهای نخست کتاب درباره قلب و دستگاه تنفس و بخش پایانی (در نسخه مورد استفاده که انجام ندارد) درباره رحم است. با توجه به اینکه ابوسهل در بیان مطالب مربوط به کالبدشناسی ـ چنانکه نمونه ای از آن گفته شد ـ راه پیشینیان را رفته است، چنین می نماید که وی همچون دیگر پزشکان شرق جهان اسلام و تحت تأثیر آنان به کالبد شکافی نپرداخته است. از این کتاب چندین نسخه در کتابخانه های مختلف موجود است، از جمله: مرکزی دانشگاه تهران به خط نسخ کهن، نور عثمانیه، ملک، دانشگاه استانبول، گوتا و نسخه ای در حلب در برخی از فهرستها نام این کتاب خلق الانسان یا فوائد الاعضاء آمده است.
5. تحقیق امر الوباء و الاحتراز عنه و اصلاحه اذا وقع، یا به اختصار فی الوباء. ابوسهل این کتاب را برای ابوالعباس مأمون بن مأمون نوشته است. سزگین نام فصلهای چهار گانه کتاب را آورده است. از این رساله نسخه هایی در کتابخانه های شهید علی ترکیه، کابل و حلب موجود است.
6. تحقیق سوءالمزاج ما هو و کم اصنافه، که برای همان فرمانروا نوشته شده است. نسخه ای از آن در کتابخانه شهید علی ترکیه نگهداری می شود.
7. تلخیص السماء و العالم، که خلاصه کتاب السماء والعالم ارسطو است و نسخه ای از آن در لیدن موجود است.
8. الطب الکلی، که از معروف ترین آثار ابوسهل و از نظر حجم پس از المائـه قرار دارد. در آغاز یکی از نسخه های این کتاب، به تألیف آن برای ابوالحسن سهیلی تصریح شده است. این کتاب شامل دو مقاله است: مقاله نخست 39 باب دارد و ابوسهل در آن از مبانی عمومی پزشکی همچون فیزیولوژی، بهداشت، خواب و بیدرای، تغذیه و غیر آن سخن گفته است. مقاله دوم 41 باب دارد و حجم کتاب را شامل می شود. ابوسهل در این مقاله، ابتدا بیماریهای مربوط به اعضای بدن را به ترتیب از بالا به پایین نام برده و سپس نام برخی از بیماریهای عمومی بدن، امراض پوست، استخوان مو و عوارض ناشی از گزش جانوران را ذکر کرده است و سپس در هر بخش به معرفی داروهای ویژه این بیماریها پرداخته و نحوه ساخت آنها را نیز بیان کرده است.
از سخنان ابوسهل در مقدمه این کتاب چنین برمی آید که وی مسائل مربوط به شناخت نشانه های بیماری را که کمتر به آن پرداخته است، بیرون از مبحث کتاب خود می شمرده است، احتمالا چون از نسخه برلین استفاده کرده اند، تنها از مقاله نخست این اثر آگاهی داشته و از این رو کتاب را تنها شامل 39 فصل دانسته اند. برخی از نسخ این کتاب عبارتند از: نسخه شماره 1409 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران که فقط باب نخست مقاله نخست را کم دارد و بهترین نسخه این کتاب است؛ نسخه شماره 1987 همان کتابخانه؛ نسخه های شماره 532 و 1565 کتابخانه المتحف العراقی بغدادی که دومی مربوط به 714 ق و بسیار ناقص و نامرتب است؛ نسخه برلین و نسخه هایی در ارمپو و حلب.
9. فوائد فی الشعر یا فوائد من قول عیسی بن یحیی المسیحی فی الشعر. نسخه ای از آن در کتابخانه بغداد لی وهبی ترکیه موجود است.
10. المائـه (فی صناعـه الطب) یا «صد باب» یا «دیوان طب» که مشهورترین و بزرگ ترین نوشته ابوسهل است. این کتاب در واقع یک دائره المعارف طبی (کناش) است و ترتیب فصول آن شباهت بسیاری به ترتیب فصول الطب الکلی دارد. مؤلف به هر بخش از بخشهای صد گانه این اثر عنوان «کتاب» داده است. ابوسهل درباره سبک نگارش وجه تسمیه این کتاب می گوید: «من هر بخش را به گونه کتاب جداگانه ای نوشتم تا استفاده از هر یک از این بخشها به شکل مستقل امکان داشته باشد». در این اثر برخلاف الطب الکلی، مسائل عمومی پزشکی بیش از حجم آن را در برمی گیرد و درباره مسائل مربوط به علاجات از برگ 199 تا آخر بحث شده است. ترتیب بخش درمانی این کتاب نیز مانند مقاله دوم الطب الکلی است؛ با این تفاوت که در المائـه، مباحث درمان برخی از بیماریهای عمومی پیش از بخش درمان دردهای مربوط به عضو مشخص آمده است.
ابوسهل در المائـه نیز به ذکر آثار و نحوه ترکیب داروها پرداخته و به بخش شناسایی و شرح نشانه های بیماری بسیار کم توجه کرده است. حاجی خلیفه سخنانی را که علی بن عباس مجوسی (اهوازی) در کامل الصناعـه الطبیـه درباره بی نظمی و آشفتگی اثر عیسی بن حکم دمشقی، معروف به مسیح آورده، اشتباها مربوط به ابوسهل مسیحی و این اثر او شمرده است. کهن ترین نسخه المائـه با شماره 3557 در کتابخانه نور عثمانیه نگهداری می شود که مربوط به 400 ق (زمان حیات مؤلف) است و تنها 40 کتاب دارد که مرتب نیست. حدود 30 نسخه دیگر از این کتاب موجود است که بیشتر آنها ناقص است. برخی از آنها عبارتند از: نسخه خانقاه احمدیه شیراز که کامل است؛ نسخه کتابخانه بادلیان؛ نسخه شماره 1796 مغنیسا (مانیسا) مربوط به 673 ق و شامل کتابهای 57 ـ 100 و نسخه کامل کتابخانه آستان قدس. نسخه مورد استفاده این مقاله مربوط به سده 11 ق است که چند کتاب کم دارد. بر این کتاب حاشیه ها و تعلیقاتی نیز نوشته اند، بدین شرح: حاشیه ابن تلمیذ پزشک نامدار با عنوان الحواشی علی کتاب المائـه؛ تعلیق همو به نام تعالیق استخرجها من الکتاب المائـه للمسیحی؛ حاشیه نعمان بن ابی الرضا اسرائیلی به نام الحواشی النعمانیـه و المقاصد الطبیـه که در 1959 م به کوشش قدری شرفی در حیدرآباد دکن به چاپ رسیده است. افزون بر این غاده کرمی مقاله ای به انگلیسی درباره المائـه در مجلـه تاریخ علوم العربیـه نوشته است.
11. رسالـه فی ماهیـه الجدری و تدبیره، درباره آبله و درمان آن. از این اثر دو نسخه در کتابخانه های شهید علی و حلب موجود است.
12. مبادئ الموجودات الطبیعیـه، که نسخه ای از آن در لیدن نگهداری می شود. بروکلمان این اثر را یک جا به ابوسهل و در جای دیگر اشتباها به فارابی نسبت داده است.
13. نوادر الحکماء، که ابوسهل آن را برای اسپهبد مرزبان بن رستم بن شروین نوشته است. نسخه ای از این رساله در کتابخانه دانشگاه استانبول موجود است. افزون بر اینها، ابوسهل بر کتابی با عنوان الخطب که مؤلف آن ناشناخته است، تلخیصی نوشته بوده است که بخشی از آن توسط ابواسحاق ابن عسال، معروف به مؤتمن در بخش سوم مجموع الصول الدین مسموع محصول الیقین نقل و شرح شده است. ابوسهل در بخشی که به اعتقادات مربوط می شود، گوید: «درباره خداوند صفاتی مانند قادر و عالم را تنها می توان به صورت استعاره و مجاز به کار برد، چرا که ویژگیها در خداوند وجود دارد، در هیچ کس نیست». این بخش از اثر ابوسهل به همراه بخشهایی دیگر از کتاب ابن عسال نخستین بار در کتاب سلک الفصول فی مختصر الاصول در قاهره (1900 م) به چاپ رسیده است. افزون بر این، اویس شیخو این بخش را به همراه شرح ابن عسال با عنوان «مقاله فی اقسام الدین» به چاپ رسانده است.
ج: آثار یافت نشده
بیرونی در «فهرست» پس از آوردن عنوان کتابهای خود نام آثاری از ابوسهیل را نیز آورده است که هیچ یک از آنها اکنون در دست نیست. برخی از کسانی که فهرست آثار بیرونی را گرد آورده اند، همچون بوالو، این آثار را نیز به اشتباه جزو آثار ابوریحان بیرونی شمرده اند:
1. مبادئ الهندسـه
2. رسوم الحرکات فی الاشیاء ذوات الوضع
3. سکون الارض او حرکتها
4.التوسط بین ارسطوطالیس و جالینوس فی المحرک الاول
5. دلالـه اللفظ علی المعنی
6. سبب برد ایام العجوز
7. علـه التربـه (؟) التی تستعمل فی احکام النجوم
8. آداب صحبـه الملوک
9. قوانین الصناعـه
10. دستور الخط (احتمالا درباره قواعد خوشنویسی)
11. الغزلیات الشمسیـه
12. النرجسیـه.
دیگر آثار گم شده وی عبارتند از: کتابی درباره نفس و ترجمه آن؛ اختصار المجسطی و تعبیر الرؤیا. ابوسهیل تعبیر الرؤیا را برای ابوعلی مأمون بن مأمون نوشته بوده است. حاجی خلیفه ظاهرا این کتاب را دیده بوده، چه وی آن را کتابی شامل 132 باب دانسته و آغاز آن را آورده است.
منـابـع
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
مرکز اسناد و مدارک میراث فرهنگی
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها