مبنای اخلاق از نظر افلاطون
فارسی 5254 نمایش | بعضی اعتقاد دارند که اساسا اخلاق مربوط به روح زیبا است نه اینکه کار، فی حد ذاته زیباست. اخلاق یعنی آنجا که روح انسان حالتی پیدا می کند که خود روح زیبا می شود. اگر کار، زیبا است به تبع روح زیباست. در آن نظر مقابل این کار فی حد ذاته زیبا است و روح زیبایی خود را از کارش کسب می کند، ولی طبق این نظر روح، زیباست و کار، زیبایی خودش را از روح کسب می کند. این نظر مربوط به افلاطون است. در نظر او انسانی که دیگران او را در حد اعلی ستایش می کنند، انسان کامل یعنی انسانی که در ناحیه روح در نهایت درجه زیباست و زیبایی به همراه خودش جاذبه و کشش دارد، عشق و طلب می آفریند، حرکت می آفریند ستایش می آفریند.
افلاطون پایه اخلاق را بر عدالت قرار داده است یعنی اخلاق را مساوی با عدالت می داند و عدالت را مساوی با زیبایی. او می گوید: با اینکه بشر عدالت، زیبایی و حقیقت را می شناسد، هیج کدام قابل تعریف نیست. ولی باز کوشش کرده یک تعریف ناقصی برای عدالت به دست بدهد. گفته است: عدالت عبارت است از هماهنگی اجزاء با کل. حتی عدالت اجتماعی را هم که تعریف می کند می گوید: عدالت اجتماعی یعنی اینکه هر فردی هر مقدار که استعداد دارد، کار بکند و به اندازه کار خودش پاداش بگیرد و تمام افراد باید این جور باشند.
اگر جامعه از چنین افرادی تشکیل شد، آنوقت اجزاء این جامعه همه هماهنگ هستند. نه اینکه یکی زیاد کار بکند و دیگری کم کار بکند و محصول کار اولی را به دومی بدهند، یا یکی اساسا کار نکند و بعد محصول کار دیگران را به خودش اختصاص بدهد. در این صورت علاوه بر اینکه افراد عادل نیستند، جامعه هم عادل نیست. جامعه ای که عادل نباشد، زیبا نیست و جامعه ای که عادل و زیبا نباشد، قابل بقا نیست.
او در باب عدالت چنین حرفی دارد و می گوید: اخلاق یعنی دستگاه روحی انسان که مجموعه ای است از اندیشه ها، تمایلات و خواسته ها، اراده ها و تصمیمها. این اجزا -مثل یک اتومبیل- باید با همدیگر تناسب داشته باشد. ولی گفتیم خود تناسب را کسی نمی تواند بیان کند که فرمولش چیست. همین قدر می گوید: تناسب و توازن و هماهنگی کامل میان عناصر روحی انسان.
منـابـع
مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 111-110
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها