حسن و قبح عقلی از نظر فرق عدلیه
فارسی 4202 نمایش |اصل حسن و قبح عقلی در کلام عدلیه جایگاه برجستهای دارد و به عنوان مبنا و شالوده بحثهای عدل در کلام اسلامی به شمار میرود. بدین جهت، متکلمان عدلیه در آغاز مبحث عدل الهی به بحث درباره این اصل پرداختهاند. مفاد قاعده حسن و قبح عقلی دو چیز است:
1- افعالی که از فاعلهای آگاه و مختار صادر میشوند در نفس الامر از دو قسم بیرون نیستند، یا صفت حسن و یا صفت قبح (مقام ثبوت).
2- عقل انسان به طور مستقل میتواند حسن و قبح برخی از افعال را تشخیص دهد (مقام اثبات). توضیح مطلب نخست این است که بر افعال انسان دو گونه عناوین مترتب میگردد: عناوین اولیه و عناوین ثانویه. عناوین اولیه عناوینی هستند که افعال را از جنبه تکوینی از یکدیگر جدا میسازند، مانند عناوین أکل، شرب، قیام، قعود، تکلم، حرکت، سکون و نظایر آنها که افعال از نظر این عناوین به حسن و قبح وصف نمیشوند و فقط حسن تکوینی دارند. عناوین ثانویه عناوینی هستند که بر عناوین نخست مترتب می شوند، و به اعتبار آنها افعال به حسن یا قبح وصف میشوند مانند عناوین، عدل، ظلم، صدق، کذب و عمل به عهد، نقض عهد، وفای به وعده، خلف وعده و نظایر آنها. این عناوین را به اعتبار این که منشأ اتصاف افعال به حسن و قبح بر میگردند، عناوین محسن و مقبح نیز میگویند. و حسن و قبح ذاتی مربوط به همین عناوین است، نه عناوین اولیه. بنابراین مفاد حسن و قبح عقلی این است که اولا: از نظر عقل، افعال فاعلهای آگاه و مختار با توجه به عناوین ثانویه آنها یا صفت حسن دارند و یا صفت قبح. ثانیا: عقل انسان به طور مستقل میتواند برخی از این حسن و قبحها را بشناسد و برخی دیگر را از طریق وحی و شرع میشناسد.
عقل نظری و عقل عملی
عقل، از «عقال البعیر» گرفته شده است. عقال البعیر ریسمانی است که بازوان شتر را بدان میبندند تا در جای خویش بماند. پیشانیبند را نیز عقال گویند. بنابراین عقل قوهای است که انسان را از انحراف از مسیر اعتدال منع میکند. البته، بازدارندگی عقل در حد تشخیص و داوری است، نه منع عملی. آنچه عقل میشناسد دو گونه است:
الف: خارج از قلمرو خواست و توان انسان است. مانند معارف و ادراکات عقلی مربوط به جهان طبیعت یا ماوراء طبیعت، این گونه شناخت را که به جهان بینی مربوط میشود حکمت نظری گویند، و آن گاه که به عقل نسبت داده شود آن را عقل نظری مینامند.
ب: در قلمرو اراده و اختیار انسان است، یعنی افعال اختیاری انسان. این گونه شناخت و معرفت عقلی را که مربوط به ایدئولوژی است «حکمت عملی» گویند، و آن گاه که به عقل نسبت داده شود آن را عقل عملی مینامند. بنابراین، قوه عاقله یک چیز است و نقش آن شناخت و ادراک است، ولی مدرکات آن دو گونه است، برخی مربوط به جهان بینی است و معرفت و شناخت به خودی خود مطلوب است، «ادراکات نظری» عقل را به این اعتبار «عقل نظری» گویند و برخی مربوط به ایدئولوژی است و معرفت و شناخت مقدمه عمل است، «ادراکات عملی» عقل را به این اعتبار «عقل عملی» گویند و در بحث حسن و قبح عقلی، عقل عملی مقصود است.
مثبتان و منکران حسن و قبح عقلی
متکلمان امامیه و معتزله از طرفداران جدی حسن و قبح عقلی میباشند. آنان بر این باورند که عدل الهی را جز بر پایه این اصل نمیتوان تفسیر کرد و انکار این اصل را مستلزم انکار عدل الهی میدانند. از این روی، عدل را از اصول مذهب خود قرار دادهاند تا بدین وسیله به دیگران اعلان کنند، که تنها آنان هستند که عدل الهی را گرامی داشتهاند. همان گونه که پیش از این یادآور شدیم، متکلمان عدلیه در آغاز مبحث عدل الهی به اثبات حسن و قبح عقلی پرداختهاند. علامه حلی (متوفای 726 هـ) گفته است: امامیه و معتزله بر این عقیدهاند که حسن و قبح پارهای از افعال را عقل به صورت روشن و بدیهی درک میکند.
احمد امین مصری گفته است: از آنجا که معتزله خداوند را عادل و حکیم دانستهاند، مسأله حسن و قبح اعمال را مطرح کردهاند. گذشته از امامیه و معتزله، ماتریدیه نیز حسن و قبح عقلی را پذیرفتهاند، اگر چه در پارهای از مسائل با تعابیر امامیه و معتزله همداستان نیستند. چنان که تفتازانی (متوفای 793 هـ) گفته است: برخی از اهل سنت یعنی حنفیه بر این عقیدهاند که حسن و قبح برخی از افعال را عقل درک میکند، مانند وجوب نخستین واجب، و وجوب تصدیق پیامبر و حرمت تکذیب او. اشاعره از منکران عمده اصل حسن و قبح عقلی میباشند. اصولا همه کسانی که عقل و معرفت عقلی را ارج نمینهند و نمیپذیرند، به حسن و قبح عقلی نیز اعتقاد ندارند، بر این اساس اهل الحدیث از اهل سنت، و اخباریون شیعه نیز منکران حسن و قبح عقلیاند. البته برخی از اخباریون احکام عقل در بدیهیات را پذیرفتهاند، و در غیر بدیهیات، راه درک حقایق (اعم از نظری و عملی) را شرع دانستهاند.
مدح و ذم، و ثواب و عقاب
مفاهیم مدح و ذم و ثواب و عقاب، از مفاهیمی است که در مسئله حسن و قبح عقلی مورد گفتگو قرار گرفتهاند زیرا اشاعره گفتهاند آن چه در این مسئله مورد انکار ماست، این است که فعل حسن را فعلی بدانیم که فاعل آن مستحق مدح در دنیا و پاداش در آخرت باشد، و فعل قبیح را فعلی بدانیم که فاعل آن مستحق ذم در دنیا و کیفر در آخرت باشد. اما این که فعلی به دلیل این که از صفات کمال و نقص است مایه ستایش و نکوهش عقلی باشد، مورد انکار ما نیست. ما نیز بر این عقیدهایم که دانایی کمال نفس است و فرد دانا شایسته ستایش است، و نادانی نقص نفس و نادان سزاوار نکوهش است. اما این که دانا مستحق پاداش اخروی و نادان مستحق کیفر اخروی باشد، جز از راه شرع معلوم نمیشود.
در مقابل، عدلیه بر این باورند که ماهیت مدح و ثواب، و ذم و عقاب یک چیز است، مدح و ثواب از مقوله جزای خیر، و ذم و عقاب از مقوله جزای شر است، ولی هرگاه جزای خیر یا شر از جانب انسان باشد، آن را مدح و ذم گویند، و هرگاه از جانب خداوند باشد، آن را ثواب و عقاب نامند. و شیخ محمدتقی اصفهانی گفته است: مدح و ثواب و مطلوب بودن فعل مساوق یکدیگرند، چنان که ذم و عقاب و عدم مطلوب بودن فعل نیز یک معنا را افاده میکنند. حکیم لاهیجی نیز گفته است: بدان که فعل اختیاری متصف شود به حسن و قبح، مانند عدل و احسان، و ظلم و عدوان، و شک نیست که معنی حسن عدل مثلا آن است که فاعل آن مستحق مدح و تحسین گردد، و سزاوار جزای خیر شود، و جزای خیر چون از خدای تعالی باشد آن را ثواب گویند. و همچنین معنی قبح ظلم مثلا، آن است که مرتکب آن مستحق مذمت و ملامت شود و سزاوار جزای بد گردد، و جزای بد چون از حق تعالی صادر شود، آن را عقاب گویند.
یادآور میشویم درباره افعال الهی مدح و ذم قابل فرض است، ولی ثواب و عقاب قابل فرض نیست، البته در مورد مدح و ذم آن چه درباره افعال الهی تحقق دارد همانا مدح و ستایش است، زیرا از خداوند فعل قبیح صادر نمیشود، بلکه همه افعال الهی حسن است، چنان که مفاد عدل همین است. وجوب علی الله از مفاهیمی که در بحث حسن و قبح عقلی مطرح شده است، مفهوم «وجوب علی الله» است، زیرا مثبتان حسن و قبح عقلی انجام کارهای حسن را بر خداوند واجب میدانند و مثلا میگویند، بعثت پیامبران بر خداوند واجب است، یا عمل به وعدههایی که خدا به بندگان داده، بر او واجب است. منکران حسن و قبح به شدت با این اصطلاح مخالفت کرده و گفتهاند لازمه آن این است که انسان بر خداوند مولویت داشته باشد تا بتواند کارهایی را بر خداوند واجب کند و چون این لازمه باطل است، بنابراین حسن و قبح عقلی نیز باطل خواهد بود.
متکلمان عدلیه در پاسخ گفتهاند: مقصود از وجوب علی الله در مسأله حسن و قبح عقلی، وجوب در اصطلاح فقها نیست، تا چنان لازمه نادرستی را داشته باشد بلکه معنای این وجوب این است که چون خداوند از هر گونه عیب و نقصی در مقام ذات و صفات منزه است، لازمه کمال ذاتی و صفاتی خداوند این است که فعل او نیز از هرگونه عیب و نقصی منزه باشد.
وجوب علی الله یعنی ملازمه میان کمال در ذات و صفات، با کمال در فعل و نقش عقل در این مسئله، شناخت و ادراک است، نه جعل و اعتبار. عقل، انجام کاری را بر خداوند واجب نمیکند، بلکه وجوب و بایستگی آن را درک میکند. بنابراین، منشأ اشتباه اشاعره این بوده است که وجوب کلامی و فقهی را یکی دانستهاند و از اشتراک لفظی آن غفلت نمودهاند. شیخ محمد عبده (متوفای 1323 هـ) نیز به نادرستی این سخن اشاعره توجه نموده و گفته است: مذهب سلف صالح این بوده است که بر خداوند، جز آنچه خود واجب کرده، چیزی واجب نیست، و آنچه خداوند خود واجب کرده همان است که مقتضای صفات کمال او است. همان گونه که به حکم عقل اتصاف خداوند به صفات کمال لازم است، اتصاف او به آنچه متعلقات آن صفات است مانند عدل و حکمت و رحمت نیز واجب است ولی این وجوب از جانب کسی جز خداوند نیست، زیرا سلطانی برتر از سلطان او وجود ندارد. اما اشاعره سخن معتزله را به گونهای نقل کردهاند که گویا آنان خداوند را مکلف و مسؤول دانستهاند، در حالی که آنان به چنین مطلبی عقیده ندارند.
منـابـع
علي رباني گلپايگاني- حسن و قبح عقلي- صفحه91
حسن ابن یوسف حلی- نهج الحق و كشف الصدق- صفحه 82
احمد امین مصری- ضحي الإسلام- جلد 3 صفحه 47
محمد تقي اصفهاني- شرح المقاصد- جلد 4 صفحه 293
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها