علت مهاجرت مسلمین از مکه در صدر اسلام
فارسی 7601 نمایش | اگر بخواهیم هجرت رسول خدا را به وحى الهى منتسب سازیم بهتر است سند آنرا حدیث ذیل قرار دهیم که در تفسیر عیاشى از سعیدبن مسیب از امام سجاد (ع) روایت شده که فرمود: پس از آنکه خدیجه و ابوطالب از دنیا رفتند رسول خدا ماندن در مکه را خوش نداشت و اندوه فراوانى آن حضرت را فرا گرفت و از کفار قریش بر خویش بیمناک شد، و در این باره شکایت خود را به جبرئیل کرد و در اینجا بود که خداوند به آن حضرت وحى فرمود: «یا محمد اخرج من القریة الظالم اهلها،و هاجر الى المدینة،فلیس لک الیوم بمکة ناصر..؛ اى محمد از روستائى که مردم آن ستمکارند بیرون رو و به مدینه هجرت کن که در مکه امروز دیگر تو را یاورى نیست». و بدنبال آن بود که رسول خدا متوجه مدینه شد.
ولى با همه این احوال اگر مسئله را به روال عادى و جریان طبیعى خود و فراهم شدن اسباب و علل آن که منجر به این هجرت مهم و تاریخى شد واگذار کنیم شاید بى اشکالتر و طبیعى تر باشد و تازه اگر هم بنا باشد به وحى الهى منتسب سازیم بهتر است همان گونه که در حدیث عیاشى بود آنرا بصورت یک وظیفه دینى مورد بحث قرار دهیم یعنى وظیفه هجرت از سرزمین شرک تا الگوئى باشد براى دیگران و صرف تعبد خشک نباشد و انگیزه آنرا هم نداشتن یاور و کمک کار براى مبارزه با بت پرستى و پاک سازى محیط از شرک و فساد بدانیم... چنانچه در حدیث به هر دو قسمت اشاره و تصریح شده...و محل هجرت را نیز فقط مدینه ذکر کنیم که مى توانست به هدف و منظور فوق کمک کند نه جاى دیگر... البته با توجه به این مطلب که نام مدینه ممکن است بوسیله راوى ذکر شده باشد و در اصل یثرب ذکر شده.
بارى اگر مسئله را طبق عوامل طبیعى آن مورد بحث قرار دهیم بخوبى روشن است که رسول خدا پس از وفات خدیجه و ابوطالب احساس خطر و بى کسى مى کرد، و پیوسته در صدد بود تا یارانى تازه و پایگاهى دیگر براى تبلیغ آئین مقدس اسلام در میان سران قبائل و از تیره هاى مختلف قریش و اعراب شهرها و بدویان ساکن حجاز و جاهاى دیگر پیدا کند و از آنجا که خدا نیز بارها وعده فرموده بود که ما رسولان خود را یارى میکنیم و هر که در راه ما تلاش و کوشش کند ما راه خود را به او نشان میدهیم و هر کس خدا را یارى کند خدا هم او را یارى میکند و رسول خدا نیز با اطمینان بیارى خدا و استمداد از کمکهاى غیبى مترصد بود تا با آمدن افرادى از قبائل اوس و خزرج به نزد آن حضرت و اسلام و بیعت آنها این فرصت پیش آمده و آن حضرت را به فکر هجرت به یثرب انداخت، و هر چه جریانات پیش میرفت و موفقیت هاى بیشترى نصیب آن حضرت و فرستادگان او میگردید فکر هجرت به آن شهر را تقویت می کرد تا بالاخره تصمیم به این کار گرفت و در تاریخ معین آن را عملى کرد. و البته عوامل و جهات زیر نیز میتواند در تصمیم رسول خدا دخیل و مؤثر بوده باشد:
1- رسول خدا با شهر یثرب و مدینه و قبیله خزرج و بنى النجار پیوند فامیلى و ارتباط خویشاوندى داشت و همان گونه که در سابق گفته شد مادر عبدالمطلب اهل یثرب بود و دائى زادگان پدرى آن حضرت در یثرب زندگى میکردند و به همین مناسبت هم بود که مادرش آمنه آن حضرت را در سن پنج سالگى براى دیدار خویشاوندان به یثرب آورد و حدود یک ماه نیز آنحضرت در یثرب بود که پس از هجرت به آن شهر رسول خدا خاطراتى را از آن دوران کودکى بیاد میآورد و گاهى براى اصحاب خود ذکر میفرمود چنانچه توقف پدر ش عبدالله نیز در آن شهر در مراجعت از شام بخاطر بیمارى که منجر به رحلت آن جناب شد در میان همین بستگان و خویشان و روى همین رابطه بود. و خود همین بستگى و رابطه میتوانست عامل مؤثرى در حمایت از رسول خدا و پیشرفت کار آن حضرت باشد.
2- موقعیت جغرافیائى شهر یثرب چنان بود که میتوانست در آینده با پیشرفت اسلام و تهیه نیروئى مؤثر و کارى در آن شهر، مکه را تحت فشار سیاسى و اقتصادى قرار دهد، و قریش را وادار به تسلیم و خضوع در برابر اسلام سازد و وضع اجتماعى و سیاسى جزیرة العرب نیز چنان بود که تا مکه و قریش تسلیم نمی شد مسلمین نمی توانستند موفقیتى داشته باشند و اسلام در شبه جزیره و سایر کشورها حاکمیت پیدا کند. شهر یثرب سر راه کاروانهاى تجارتى قریش به شام قرار داشت و بمنزله گلوى قریش بود، زیرا قسمت عمده آقائى و سیادت قریش بخاطر درآمدهاى سرشار و سودهاى کلانى بود که از راه تجارت و وارد کردن کالاهاى تجارتى به مکه و فروش آنها به حاجیان و زائران خانه خدا عایدشان میشد، و اگر این گلوگاه بسته میشد و در دست مسلمانان قرار میگرفت قریش ناچار به تسلیم میگردید چنانچه آینده هم آنرا نشان داد و در گذشته نیز تمام سعى قریش بر این بود که با مردم یثرب درگیر نشوند و میان آنها صلح و صفا برقرار باشد.
3- شهر یثرب و اطراف آن داراى مزارع کشاورزى و باغات حاصلخیزى بود که منشا ثروت و خیرات بسیارى بود و گذشته از اینکه از نظر آذوقه و اقتصاد خودکفا بود به جاهاى دیگر نیز کمک میکرد و در جنگها و درگیریها میتوانست ماهها و یا سالها روى پاى خود بایستد و محاصره ها را تحمل نماید، چنانچه تاریخ گذشته نشان داده بود و آینده نیز نشان داد و این خود امتیازى بود که در جاهاى دیگر وجود نداشت، و شهر طائف نیز که تا حدودى واجد این امتیازات بود رسول خدا را نپذیرفته بود و بشرحى که ذکر شد رهبر اسلام نتوانست از آن شهر بعنوان پایگاه جدید استفاده کند و مطرود آن شهر گردید و از طائف که صرف نظر میکردیم جاى دیگرى نبود که این امتیازها را داشته باشد.
4- بشارتهاى یهودى که در مدینه سکونت داشتند (و جمعیت بسیارى را تشکیل میدادند) به اینکه بزودى پیامبرى ظهور خواهد کرد که هجرتگاهش این شهر خواهد بود و با آمدن او تحولى ایجاد خواهد شد و جزیرة العرب را خواهد گرفت زمینه خوبى را براى ورود آن حضرت فراهم کرده بود، اگر چه پس از آمدن آن حضرت، خود همان مبشران ظهور، اکثرا دعوتش را نپذیرفته و روى حسادت و بهانه جوئیهاى دیگر در مقابل آن حضرت ایستاده و دشمنان سرسختى براى اسلام و مسلمین شدند و جنگها براه انداختند ولى با این حال همان بشارتها و تبلیغات زمینه خوبى براى ورود آن حضرت و آماده سازى مردم فراهم کرده بود.
5- جنگهاى بعاث و درگیریهاى پى در پى و مستمر میان قبائل اوس و خزرج که سبب شده بود تا آنها روز آسوده و خواب راحتى نداشته و آب خوشى از گلویشان فرو نرود و کار بجائى رسیده بود که از ترس دشمن حتى در موقع خواب نیز اسلحه خود را بر زمین نگذارند، آنها را کاملا خسته و درمانده کرده و از پاى در آورده بود و تمام ساعات روز و شب را در ترس و وحشت و اضطراب بسر میبردند و بدنبال کسى بودند که بتواند به آن دشمنیها خاتمه داده و صلح و صفا و آرامشى در میان آنها ایجاد کند که در سایه آن بتوانند اسلحه را بر زمین نهاده و نفس راحتى بکشند و پس از اینکه با رسول خدا برخورد کرده و سخنان آنحضرت را شنیدند گمشده خود را پیدا کرده و اسلام را بهترین وسیله براى ایجاد صلح و صفا و الفت و دوستى یافتند و همانگونه که پیش بینى میشد همین جریان سبب شد تا اسلام بسرعت در یثرب گسترش یافته و آنرا بپذیرند.
اگر چه با کمال تاسف پس از رحلت رسول خدا بخاطر انحرافى که از مسیر تعیین شده از طرف رسول خدا پیدا شد و هواهاى نفسانى یکه تاز میدان گردیده و جاى دستور العملهاى رسول خدا و خطوط ترسیم شده آن حضرت را گرفت، مجددا همان اختلافات زنده شد و رسوبات و ریشه هاى اوس و خزرجى جوانه زده و کار خود را کرد و مسلمانان را دچار آن همه بدبختى و جنگ و جدال و گروه بندى کرد تا جائیکه امروز هم دود آن بچشم همه مسلمانان میرود ولى به هر صورت در آنروز عامل خوبى براى دعوت رسول خدا به مدینه گردید و در تصمیم گیرى آنحضرت مؤثر بود.
6- مردم یثرب چون از مهاجرین یمن بودند از یک تمدن ریشه دار و پرسابقه اى برخوردار بوده و آن قساوت و عناد و بدویگرى اعراب بیابانى و اطراف مکه و یا حب مقام و دواعى دیگر قریش را در انکار رسول خدا نداشتند و آمادگى بیشتر و زمینه بهترى براى پذیرش دعوت الهى و سخنان زنده و جانبخش رسول خدا داشتند و اینها قسمتى از عواملى بود که بنظر میرسد (صرفنظر از مسئله وحى الهى و صحت آن) در تصمیم گیرى رسول خدا در هجرت به یثرب مؤثر بوده و اما علت تصمیم گیرى در ترک مکه و خروج از آن شهر نیز صرفنظر از مسئله وحى و دستور الهى، بخوبى روشن است، زیرا مکه دیگر جاى امنى براى رسول خدا و تبلیغات و رسالت او نبود، و با وجود سران قریش و بافتى که آن شهر از نظر اجتماعى و قبیله گى داشت امید آن نبود که در آینده نیز رسول خدا بتواند با آن شیوه و امکاناتى که داشت موفقیتى کسب کند، بخصوص آنکه پس از فوت ابوطالب و خدیجه روز به روز فشار مشرکان بیشتر و امید موفقیت آن حضرت کمتر میگردید، تا آنجا که طبق آیه کریمه قرآنى: «و اذ یمکر بک الذین کفروا لیثبتوک او یقتلوک او یخرجوک...؛ نقشه حبس و یا قتل و یا تبعید آن حضرت را کشیده و درصدد اجراء توطئه قتل آن حضرت بودند که رسول خدا با اطلاع از تصمیم آنها اقدام به ترک مکه و فرار از آن شهر نمود... (انفال/ 30).
دستور مهاجرت به مدینه
رسول خدا پس از آنکه تصمیم به هجرت به یثرب و مدینه را گرفت تدریجا به مسلمانانى که در تحت فشار و شکنجه مشرکان قرار داشتند دستور مهاجرت به آن شهر را داد و احیانا تصمیم هجرت خویش را نیز به آن شهر به آنها گوشزد میفرمود و متن سخنانى که از آنحضرت در اینباره نقل شده این عبارت است که پس از دستور رفتن به مدینه به آنها فرمود: «ان الله قد جعل لکم اخوانا و دارا تامنون بها؛ خداوند براستى براى شما در آن شهر برادرانى و خانه هائى قرار داده که به وسیله آنها آرامش و امنیت خواهید یافت». و آنها نیز تدریجا به مدینه هجرت نمودند و خود آنحضرت نیز به انتظار دستور و اذن الهى در این باره روز شمارى میکرد و بلکه در برخى از روایات آمده که این هجرت را بصورت یک وظیفه و دستور دینى به آنها ابلاغ فرمود، چنانچه در مجمع البیان طبرسى (ره) در ذیل آیه: «ثم ان ربک للذین هاجروا من بعد ما فتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربک من بعدها لغفور رحیم؛ اما پروردگار تو نسبت به کسانى که پس از آن همه رنج دیدن، هجرت نمودند و سپس جهاد کردند و شکیبایى ورزیدند، بى تردید خداى تو بعد از آن نسبت به ایشان بخشنده و مهربان است» (نحل/ 110).
از حسن نقل شده که از رسول خدا روایت کرده که فرمود: «من فر بدینه من ارض الى ارض و ان کان شبرا من الارض استوجب الجنة و کان رفیق ابراهیم و محمد...؛ کسى که بخاطر حفظ دین و آئین خود از سرزمینى به سرزمین دیگر بگریزد و گرچه فاصله اش یک وجب باشد مستوجب بهشت خواهد شد و در آنجا رفیق ابراهیم و محمد خواهد بود».
منـابـع
سید هاشم رسولی محلاتی- درسهایی از تاریخ تحلیلى اسلام4- فصل ششم
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها