تفسیر آیاتی از قرآن پیرامون شناخت خداوند به وسیله صفات جمال و جلال او

فارسی 5807 نمایش |

«خداجوئی» و«خدایابی» و«خداشناسی» سه مسأله مختلف است که دربحثهای مربوط به «معرفه الله» با آن مواجه هستیم. «خداجوئی» به انگیزه های معرفت خداوند اشاره می کند، و «خدایابی» به مسأله اثبات وجود خدا و «خداشناسی» به بحث پیرامون صفات او می پردازد. در یک تشبیه ساده انسانها را می توان به تشنگانی  تشبیه کرد که در بیابانی برای رفع عطش به دنبال آب می روند، و هنگامی که به سرچشمه رسیدند و آن را یافتند به شناخت صفات آن آب زلال و حیاتبخش
می پردازند.

«خداجوئی» یک امر فطری است که به دلائل عقلی نیز تقویت می شود. همانگونه که تشنگان با انگیزه درونی و هم با استدلال به اینکه حیاتشان بستگی به آب دارد به جستجوی آب می پردازند، انسان نیز چون عاشق کمال است به جستجوی کمال مطلق که ذات خدا است می پردازد. «خدایابی» نیز با دلائل روشنی که دارد مخصوصا مطالعه اسرار آفرینش کار مشکل و پیچیده ای نیست. آنچه مشکل و پیچیده است «خداشناسی» است، زیرا همان موجودات طبیعت که بهترین راهنمای راه «خدایابی» هستند، ممکن است در طریق خداشناسی او را فریب دهند، و به دره خطرناک «قیاس» و«تشبیه» بکشانند.

اشاره به این نکته نیز لازم است که صفات خدا همچون ذاتش بی نهایت است، و اسماء او که بیانگر آن صفات است نیز به شماره نمی آید، زیرا هر اسمی از اسمای او روشنگر کمالی از کمالات ذات مقدس او است، یک وجود لایتناهی، کمالات او نیز لایتناهی است، و طبعا صفات کمالیه و نامهائی که از آن حکایت می کند بی نهایت است، ولی با این حال قسمتی از این اسماء و صفات جنبه ریشه ای دارد و بقیه شاخه هائی از آن است. مثلا «سمیع» و «بصیر» (شنوا و بینا) بودن خداوند، از شاخه های علم او است، چرا که مفهوم آن، آگاهی از شنیدنیها و دیدنیها است، نه داشتن چشم و گوش. همچنین «ارحم الرحمن» و «اشد المعاقبین» بودن خداوند از شاخه های «حکیم» بودن او است، چرا که حکمت همین را اقتضا می کند که در یکجا رحمت بفرستد و در جای دیگر عذاب و نقمت.

همان اندازه که شناخت خدا و پی بردن به اصل وجود او- بخصوص از طریق مطالعه جهان هستی – آسان است، پی بردن به صفات او، سخت مشکل است، زیرا در مرحله خدایابی به تعداد ستارگان آسمان، برگهای درختان، انواع گیاهان و جانداران، بلکه به تعداد سلولهای هرگیاه و جانور، و ذرات اتم، دلیل بر اصل وجود او داریم. اما درباره صفات خداوند چون نخستین شرط برای پیمودن راه صحیح، همان نفی تمام صفات مخلوقات از او و ترک تشبیه او به مخلوقات است، کار به جاهای باریکی می کشد. دلیل آن هم روشن است، ما در دل طبیعت بزرگ شده ایم و با آن خو گرفته ایم، و هرچه دیده ایم و شنیده ایم همین پدیده های طبیعی  بوده، و همین طبیعت نیز ما را در اصل شناسائی خداوند یاری کرده است. ولی به بحث صفات که می رسیم هیچیک از صفات خداوند با آنچه ما دیده ایم و شنیده ایم قابل قیاس نیست، چرا که صفات مخلوقین همه جا آمیخته با نقص است، و صفات او خالی از هرگونه نقص و عین کمال است. بنابراین همین طبیعت که در راه معرفت وجودش بهترین رهبر و یار ما بود در راه شناخت صفاتش، رهزن و دشمن است. به همین دلیل در راه شناسائی صفات خدا باید هرچه بیشتر با احتیاط گام برداریم، تا از خطر تشبیه و قیاس در امان بمانیم. به سراغ آیات قرآن در این زمینه می رویم و به آیات زیر گوش جان فرا می دهیم:

1- «و لله الاسماء الحسنی  فادعوه بها و ذروا الذین یلحدون فی اسمائه»
(سوره اعراف/آیه 180)

2- «لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر» (سوره شوری/آیه11)

3- «فلا تضربوا الله الامثال ان الله یعلم  و انتم لا تعلمون» (سوره نحل/آیه 74)

4- «و لم یکن له کفوا احد» (سوره اخلاص/آیه 4)

5- «سبحان الله عما یصفون» (سوره صافات/آیه 159)

6- «ما قدروا الله حق قدره ان الله لقوی عزیز» (سوره حج/ آیه 74)

7- «یعلم ما بین و ما خلفهم و لا یحیطون به علما» (سوره طه/آیه 110)

ترجمه:
1- «و برای خدا نامهای نیکی است خدا را با آن بخوانید و آنها را که اسماء خدا را تحریف می کنند رها سازید.»

2- «...همانند او چیزی نیست، و او شنوا و بینا است.»

3- «برای خدا امثال (و شبیه) قائل نشوید، چرا که خدا می داند و شما نمی دانید.»

4- «و برای او هرگز احدی شبیه و مانند نبوده است.»

5- «منزه است خداوند از توصیفی که آنها می کنند (و او را به مخلوقات تشبیه می نمایند.)

6- «آنها خدا را آنگونه که باید بشناسند نشناختند، خداوند قوی و شکست ناپذیر است.»

7- «آنچه را آنها (مجرمان) در پیش دارند و آنچه را پشت سر گذاشتند می داند، ولی آنها احاطه علمی به او ندارند.»

شرح مفردات
«مثل» در اصل از ماده «مثول» به معنی صاف ایستادن است، و به عکسهائی که از کسی یا چیزی می گیرند یا نقاشی می کنند «تمثال» گفته می شود، گوئی خود ایستاده است، سپس به هرچیزی که شبیه چیز دیگری است «مثال» گفته اند، «مثل» به سخنی گفته می شود که با سخن دیگر شباهتی داشته باشد و آن را تبیین کند. بعضی گفته اند: فرق میان «مماثل» و «مساوی» آن است که «مماثل» به دو چیز می گویند که از یک جنس باشد، اما «مساوی» ممکن است از یک جنس باشد یا دو جنس، همین قدر که در مقدار و اندازه یکی باشند کافی است. «مثل» به معنی «صفت» نیز آمده است، و گاه به «صفات جالب و زیبا» و داستانهای عجیب و قابل توجه نیز اطلاق می شود و لذا «امثل» به معنی «نمونه» است.

«مثله» کردن به معنی قطع نمودن بعضی از اعضاء بدن انسانی به عنوان شکنجه و مجازات است، در واقع کسی که مرتکب چنین عملی می شود می خواهد به دیگران بفهماند که اگر شما هم چنین کنید مجازاتی «مثل» این شخص خواهید داشت، و لذا «مثلات» به معنی عقوبتها آمده است، عقوبتهائی که عبرتی برای دیگران می شود تا مرتکب اعمالی «مثل» اعمال گذشتگان نشوند. به این ترتیب ملاحظه می کنیم که یک ریشه لغت به مناسبتهای مختلفی در مفاهیم بسیار متنوع جدیدی به کار می رود، و تدریجا از اصل خود فاصله می گیرد، به طوری که معانی کاملا مختلفی را شامل می شود، در حالی که ریشه همه یکی است.

«مفو» به معنی شباهت در قدر و مقام است، و « مکافات» نیز از همین معنی گرفته شده، چون به معنی مساوات و مقابله به مثل است، «اکفاء» به معنی وارونه کردن ظرف می آید گوئی ظاهر و باطن آن را یکی می کنند. در «مقائیس اللغه» آمده است که این واژه دو معنی دارد، گاه به معنی «مساوات» میان دو چیز می آید، و گاه به معنی «تمایل و انحراف» درحالی که «راغب» در «مفردات» هر دو را به یک معنی باز گرداند که در بالا اشاره شد.

«صفت» از ماده «وصف» است که در اصل به معنی ذکر خوبیها و زیبائیهای چیزی است، و واژه «وصف» به آن حالت اطلاق می شود. سپس به معنی گسترده تری به هرگونه توصیف خوب و بد اطلاق شده است.

«ابن منظور» در «لسان العرب» می گوید: وصف کردن به معنی زینت کردن است، و «صفت» به معنی «زینت» می آید همین معنی نیز در «مقائیس اللغه» آمده است، ولی همانگونه که در بالا گفتیم بعدا در معنی گسترده تری به کار رفته است. گاه به «خام» و «خادمه»، «وصیف» و «وصیفه» گفته می شود، و این  به خاطر آن است که وقتی غلام و کنیز را خرید و فروش می کردند اوصاف و مزایای آنها را برای خریداری  شرح می دادند.

تفسیر وجمع بندی
هیچ چیز مثل او نیست!
نخستین آیه اشاره به وضع مشرکان می کند که نامهای خدا را که بیانگر صفات او است تحریف می کردند، و آنها را بر این کار تهدید می کند، می فرماید: «برای خدا نامهای نیکی است (که اوصاف او را چنانکه هست منعکس می کند) خدا را ( تنها) به این نامها بخوانید) " و لله الاسماء الحسنی  فادعوه بها"، «و کسانی که اسماء خدا را تحریف می کنند رها سازید، به زودی جزای اعمالی را که انجام می دادند خواهند دید» (و ذروا الذین یلحدون فی اسمائه سیجزون ماکانوا یعملون).

«الحاد» و «لحد» (بر وزن مهد) به معنی انحراف از حد وسط به یکی از دو طرف است، و اینکه «لحد» در قبر به این نام نامیده شده به خاطرآن است که یک سمت قبر را در سمت پائین خالی می کنند و جنازه را در آنجا می گذارند که به هنگام پر کردن خاک بر او ریخته نشود. در اینکه منظور از «الحاد در نامهای خدا» در این آیه چیست؟ بسیاری از مفسران عقیده دارند مفهوم عامی دارد که عمدتا سه چیز را شامل می شود. نخست اینکه مشرکان نام بتهای خود را از نام خدا می گرفتند، به یکی از بتها «اللات» و به دیگری «العزی» و به دیگری «منات» می گفتند که به ترتیب آنها را از «الله» و «العزیز» و «المنان» مشتق می دانستند. دیگر اینکه نباید نامهائی را که خداوند برای خود نپذیرفتند و شایسته مقام او نیست، یا توأم با نقائصی است که مخصوص ممکنات  است برای خدا نهند، مانند کلمه «اب» (پدر) که مسیحیان بر خدا می نهادند. سوم نباید نامهائی بر خدا نهند که مفهوم آن را ندانند. و به تعبیر دیگر نه تشبیه خدا به غیر او جائز است، و نه تعطیل فهم صفات او و نه گذاردن نام او بر دیگران. اینها همه به خوبی نشان می دهد که در بحث اوصاف خدا باید با احتیاط تمام قدم برداشت، مبادا نامها و صفاتی که شایسته موجودات ناقص است برای ذات مقدس او انتخاب شود. و به همین دلیل بسیاری از دانشمندان معتقدند که «اسماء الله (نامهای خدا) توفیقی است» یعنی تنها اسماء و صفاتی را می توان برای خدا برگزید که در آیات و روایات معتبر آمده باشد.

دومین آیه مورد بحث، به دنبال نفی هرگونه مولا و معبود و سرپرست، غیر از خدا و تأکید بر خالقیت خداوند نسبت به آسمانها و زمین می فرماید: «هیچ چیز مانند او نیست، و او شنوا و بینا ست» (لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر). با توجه به اینکه (کاف تشبیه) در «کمثله» خود به معنی مثل و مانند است، قرار گرفتن این دو، پشت سر یکدیگر برای تأکید می باشد (بعضی از آن تعبیر به حرف زائد کرده اند که آن نیز معمولا برای تأکید می آید) بنابراین مفهوم آیه این است که هیچ چیزی از آنچه ما می شناسیم و نمی شناسیم همانند خدا نیست، و او از هر نظر بی نظیر است، چرا که او وجودی است مستقل بالذات و بی پایان و نامحدود در تمام جهات، در علم و قدرت و حیات و اراده  و... اما غیر از او هرچه هست وابسته و محدود و متناهی و ناقص است، بنابراین هیچ شباهتی میان وجود او که کمال مطلق است با نقصان مطلق یعنی موجودات امکانی وجود ندارد، او غنی مطلق است و غیر او فقیر و نیازمند در همه چیز.

اینکه در بعضی از کلمات مفسران آمده است که نفی شباهت در آیه فوق اشاره به شباهت در ذات است یعنی ذات هیچ چیز همچون ذات پاک خدا نیست، ولی ناظر به نفی در صفات نمی باشد، چرا که او صفاتی دارد مانند علم و قدرت و..... که نمونه ای  از آن در انسان وجود دارد، اشتباه بزرگی است، زیرا چنانکه در بحث علم و قدرت و مانند آن خواهد آمد این گونه صفات خدا نیز هیچ شباهتی به علم و قدرت ما ندارد، البته او وجود دارد ما هم وجود داریم، ولی این وجود کجا و آن وجود کجا؟ همچنین در مورد صفات او وصفات بندگان.

به هرحال این اصل اساسی در بحث معرفه الله و شناخت صفات او است که او را از هر مثل و مانند پاک و منزه بدانیم، و برتر از قیاس و گمان و وهم بشمریم، و توجه داشته باشیم اوصافی که درباره او به کارمی رود، باید خالی از هرگونه عیب و نقص و عوارض مادی و جسمانی و امکانی باشد.

جل المهیمن ان تدری حقیقته                        من لاله المثل، لا تضرب له مثلا!

«خداوند قادر متعال برتر از آن است که حقیقتش شناخته شود.» «چیزی که مثل و مانند ندارد برای او مثلی نزنید»!

سومین آیه همان محتوای آیه قبل را در شکل دیگری مطرح می کند و بعد از نفی معبودهای بت پرستان که مالک هیچگونه رزق و روزی از آسمان و زمین برای انسانها نیستند، می فرماید: «بنابراین برای خدا امثالی قائل نشوید، خدا می داند و شما نمی دانید» (فلا تضربوا الله الامثال ان الله یعلم  و انتم لا تعلمون).

مسلما وجودی که از هر نظر واحد و یگانه است شبیه و مانندی  ندارد که مثالی از آن برای او انتخاب شود. در بعضی از تفاسیر آمده است که این جمله اشاره به گفتاری است که مشرکان عصر جاهلیت و حتی بعضی از مشرکان عصر ما دارند. آنها می گویند: خداوند برتر از آن است که ما او را عبادت کنیم، ما به سراغ موجوداتی می رویم که دسترسی به آنها داریم، او درست همانند یک پادشاه بزرگ است که توده مردم به او دسترسی ندارند، لذا به سراغ وزراء و خاصان و مقربانش می روند که به آنها دسترسی دارند.

قرآن می گوید: این گونه مثالها را برای خدا نزنید، خداوند شبیه آن پادشاه ضعیف و ناتون نیست، او همه جا حاضر است، او در قلب شما است، او به شما از خودتان  نزدیکتر است، به علاوه او مثل و مانندی ندارد که بیانگر وجود او باشد تا به عبادت آن برخیزید، بتها و همه مخلوقات دیگر همانند شما مخلوق و وابسته و نیازمند به او هستند. جمله "ان الله یعلم  و انتم لا تعلمون" ممکن است اشاره به این باشد که شما از کنه ذات و صفات خدا آگاه نیستید، و انتخاب این مثالها از همین جا سرچشمه می گیرد، خدا به شما هشدار می دهد تا این سخن را تکرار نکنید. بنابراین حتی در مواردی که ناچار می شویم برای نزدیک ساختن حقایق مربوط به معرفه الله به ذهن خود و دیگران از مثالهائی کمک بگریم، و خدا را تشبیه به نور، یا آفتاب عالمتاب، یا روح عالم هستی، و مانند آن بنمائیم، باید فورا متذکر شویم که اینها همه تشبیهاتی است ناقص و نارسا! و از اینجا روشن می شود اگر در آیه "نور" (الله نور  السموات و الارض) خداوند به عنوان نور آسمانها و زمین معرفی شده، و یا در آیه 16 سوره ق خداوند از رگ گردن به ما نزدیکتر معرفی گردیده، هیچ منافاتی با عدم وجود مثل و مثال برای خدا ندارد، چرا که آنچه وجود ندارد مثل و مثال حقیقی است، و اینها همه مثالهای مجازی می باشند که برای نزدیک ساختن آن حقیقت بی مثال به اذهان، انتخاب شده است. و لذا در ذیل همان آیه سوره نور می فرماید: "و یضرب الامثال للناس" «خداوند برای مردم مثالهائی می زند (تا حقایق را درک کنند)».

در چهارمین آیه مورد بحث که آخرین آیه سوره توحید است هرگونه شبیه و مانند و همتا و همطراز را از او نفی کرده، می فرماید: «هیچگاه احدی برای او کفو و همتا نبوده» ( و لم یکن له کفوا احد)، و به این ترتیب تمام صفات مخلوقات و عوارض موجودات و هرگونه محدودیت و نقصان و دگرگونی و تغییر را که از عوارض ممکنات است از ذات پاکش نفی می کند.

در تفسیر فخر رازی آمده است که نخستین آیه سوره توحید (قل هو الله احد) انواع کثرت را از ذات خداوند نفی می کند، و لفظ «صمد» نقص و مغلوبیت را، و جمله "لم یلد و لم یولد" معلولیت و علیت را و آیه "و لم یکن له کفوا احد" اضداد و امثال را از او نفی می کند (چرا که کفو به معنی همطراز است و ممکن است مثل و ضد را هر دو شامل شود) و نیز می گوید: آیه مورد بحث مذهب مشرکان را ابطال می کند که بتها را همتای او قرار می داند، در حالی که آیه های قبل از آن مذهب یهود و نصاری را که برای خدا فرزندی قائل بودند و مذهب دو گانه پرستان (مجوس) را که قائل به دو مبدأ ( خدای نور و خدای ظلمت) بودند، نفی می کند.

در پنجمین آیه به تعبیر تازه ای در این زمینه برخورد می کنیم، می گوید: «خداوند از توصیفاتی که آنها برای خدا  می کنند پاک و منزه است» ( سبحان الله عما یصفون). این جمله که با تفاوت مختصری در شش آیه از قرآن مجید آمده است گرچه به قرینه آیات قبل از آن ناظر به نفی فرزند و همسر برای خداوند، و یا شبیه و همتای او از بتها می باشد، ولی در واقع معنی گسترده ای دارد که هرگونه توصیف را شامل می شود، زیرا توصیفی که ما می کنیم معمولا با ذکر اوصافی است که در مخلوقات و ممکنات  وجود دارد، بنابراین آخرین توصیفی که ما می توانیم درباره خداوند داشته باشیم این است که بگوئیم «خدا بزرگتر از آن است که به وصف آید» و او برتر از خیال و قیاس و گمان، و وهم و فراتر از آنچه دیده ایم و خوانده ایم و نوشته ایم می باشد، آری او منزه از آن است که توصیفش کنند!

و بالاخره در ششمین آیه  مورد بحث باز تعبیر تازه ای در این زمینه دیده می شود، می فرماید: «آنها (بت پرستان) خدا را آنگونه که باید بشناسند نشناختند» ( ما قدروا الله حق قدره) و لذا او را با مخلوقاتش مقایسه کردند و همتا و شریک برای او قرار دادند، در حالی که او هیچ شبیه و مانندی ندارد. «خداوند قوی و عزیز و شکست ناپذیر است» (ان الله لقوی عزیز)، و غیر او همه ضعیف و شکست پذیرند.

بعضی از مفسران نقل کرده اند که این آیه درباره گروهی از یهود نازل شد که می گفتند: هنگامی که خداوند از آفرینش آسمانها و زمین فراغت پیدا کرد، خسته شد! و به پشت خوابید و استراحت کرد! و یک پای خود را بر دیگری افکند! این آیه نازل شد و آنها را تخطئه کرد که آنها خدا را نشناختند، و او را با مخلوقاتش اشتباه کردند. گرچه آیه فوق ناظر به نفی سخنان بت پرستان است، ولی مفهوم آن وسیع و گسترده است، لذا در حدیثی از امام صادق(ع) می خوانیم: «خداوند به وصف نمی گنجد، و چگونه ممکن است توصیف  شود در حالی که در کتابش فرموده: «آنها خدا را آن گونه که باید نشناختند، پس خداوند به هیچ حد و اندازه ای توصیف نمی شود مگر اینکه بزرگتر از آن است.»

در خطبه اشباع از نهج البلاغه نیز آمده است: «دروغ گفتند آنها که عدیل و مانندی برای تو قرار دادند، چون تو را به بتهای خود تشبیه کردند، و لباس مخلوقات را با اوهام  خویش برتو پوشاندند، و در پندار خود، برای تو همچون اجسام، اجزائی قائل اند، و هر کدام با سلیقه شخصی خود برای تو همچون مخلوقاتی که قوای گوناگون دارد، قوای مختلف پنداشتند.»

و در هفتمین و آخرین آیه مورد بحث ضمن اشاره به وضع حالات مجرمان و گنهکار در قیامت، حضورشان در آن دادگاه بزرگ عدل الهی می فرماید: «خداوند آنچه را آنها در پیش دارند (از جزا و مکافات اعمال) و آنچه را (از اعمال و رفتار خویش در دنیا) پشت سر گذاشتند، همه را می داند، ولی آنها احاطه علمی به پروردگار ندارند» (یعلم ما بین و ما خلفهم و لا یحیطون به علما).

در تفسیر این آیه غیر از آنچه در بالا ذکر شد احتمالات دیگری ذکر شده از جمله اینکه منظور این است که خدا از جزا و اعمال آنها آگاه است، ولی خود آنها آگاهی کامل نه نسبت به اعمال خویش، و نه از اجزای آن دارند، و چه بسا آنها را به فراموشی سپرده اند ، ولی تفسیر اول مناسبتر به نظر می رسد. بنابراین آیه از این سخن می گوید: که انسانها قادر نیستند که احاطه علمی به کنه ذات پاک خداوند یا کنه صفات پیدا کنند، چرا که او برتر از پندار و عقل ما است، چگونه ممکن است خلایق احاطه بر او پیدا کنند درحالی که این احاطه مستلزم محدودیت است و او هیچگونه محدودیتی ندارند.

نتیجه بحث
از مجموع آنچه در آیات فوق آمد چنین به دست می آید که اوصاف پروردگار عالم هیچگونه شباهتی با اوصاف مخلوقین ندارد، و هرگونه مقایسه او به غیرش باعث گمراهی و ضلالت و سقوط در دره تشبیه است. هیچ چیز مانند او نیست. هیچ کفو و همتائی  ندارد. او هرگز به وصف نمی گنجد. و هیچکس قادر به احاطه علمی به او نیست. بنابراین در طریق معرفت صفات او باید با احتیاط تام گام برداشت. آری کنه و حقیقت صفاتش بر کسی روشن نمی شود، تنها علم اجمالی به آن برای بشر امکان پذیر است به شرط اینکه: محدودیتهائی را که در صفات مخلوقات است از او نفی کنند و به قالب این الفاظ معتای جدیدی بخشند.

این سخن را با حدیثی از امیرمومنان علی(ع) که در تفسیر آیه اخیر وارد شده پایان می دهیم: مردی از تفسیر این آیه از آن حضرت سوال کرد، او در جواب فرمود: «خلائق احاطه علمی به خداوند متعال پیدا نمی کنند، زیرا او پرده ای بر چشم دلها افکنده، هیچ فکری کیفیتی برای ذات او نمی پذیرد، و هیچ قلبی حدی برای او اثبات نمی کند، پس او را جز به اوصافی که خودش برای خود بیان کرده توصیف مکن، همانگونه که فرموده است: «هیچ چیزی مثل او نیست و او شنوا و بینا است.»

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- از صفحه 18 تا 31

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد