عنایات خداوند در جنگ بدر در سوره انفال
فارسی 1906 نمایش |رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شب هفدهم ماه مبارک رمضان که فردای آن بنا بود جنگ بدر واقع شود، پیشاپیش لشکر خویش ایستاده و دست به دعا برداشته بود. آن شب به قدری حال دعای رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم توأم با اضطراب و هیجان بود که عبا از دوششان افتاده بود و در آن حال به خداوند متعال عرض مینمود "اللهم انجزلی ما وعدتنی" «خدایا ! آنچه را به من وعده کردهای، به تحقق برسان». "اللهم انک ان تهلک هذه العصابه الیوم فلا تعبد فی الارض" «خدایا! اگر این جمعیت کمی که اطراف من هستند کشته شوند، بساط عبادت تو از زمین برچیده میشود».
واضح است در آن روز هستهی مرکزی اسلام، همان جمعیت اندک مهاجر و انصار بودند. دعا که با اخلاص تمام و برخاسته از عمق جان انجام شد، خدا نیز اجابت فرمود: "فاستجاب لکم" پس یادتان نرود که شما سخت در مضیقه و تنگنا بودید، دعا کردید، خدا هم طبق وعده، دعای شما را اجابت کرد «ادعونی استجب لکم...» (غافر/60). "امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء" (نمل/62).
ابعاد عنایت خدا در جنگ بدر
خدا دعای آنها را اجابت کرد و وعدهی عنایت داد و این عنایت سه - چهار بعد و مظهر دارد که در سوره انفال بیان شده است.
عنایت اول:
یکی اینکه "انی ممدکم من الملائکه مردفین" من هزار تن از فرشتگان را میفرستم که شما را کمک کنند و این هزار فرشته نیز «مردفا» خواهند آمد. کلمهی مردفین را بعضی این طور معنا کردهاند: هزار فرشتهای که پشت سر هم میآمدند، یکی پس از دیگری، خود این دنبال هم آمدن برای انسان فرحبخشتر است تا یک مرتبه آمدن. احتمال دیگری هم هست و آن اینکه مردفین یعنی هزار فرشته و دنبال آنها هزار فرشتهی دیگر و دنبال آنها نیز هزار فرشتهی دیگر که سه هزار فرشته می شود. اگر این طور معنا کنیم با آیهای که در سورهی آل عمران است، سازگار میشود. آنجا هم به غزوهی بدر اشاره کرده، میفرماید: "اذ تقول للمومنین ألن یکفیکم إن یمدکم ربکم بثلاثه آلاف من الملائکه منزلین" (آل عمران/124).
سه هزار ملک برای کمک به آنها فرستادم. هزار ملک مردف یعنی هزار ملکی که دنبال آن هزار ملک دیگر و باز به دنبال آن هزار ملک دیگر است و روی هم سه هزار میشود.
یاور شما خداست نه فرشتگان
حالا این سئوال مطرح میشود که فرشتگان برای چه آمدند؟ میفرماید: تنها فایدهی آمدن فرشتگان، دلخوش شدن و آرامش یافتن مومنان بود نه نصرت و یاری رساندن به آنان. چنان که میفرماید: "انی ممدکم" «امداد و کمک رسانی کار من است». "و ما جعله الله الا بشری" «خداوند آنها را برای بشارت و شادکامی شما مجاهدان»، "و لتطمئن به قلوبکم" «و برای آرامش دلهای شما مومنان فرستاده بود». چون طبیعت بشر چنین است که اگر چند نفر را آماده یاری و کمک رسانی به خود ببیند، خوشحال و دلگرم می شود. حال سئوال این است که چرا قرآن کریم بر این مطلب که ناصر شما خداست و نه فرشتگان تأکید دارد. احتمالا میشود گفت که به منظور حفظ و حراست عقیده ی توحید از خدشه دار شدن باشد؛ چون احیانا دخالت عوامل و وسایط- اعم از طبیعی و غیر طبیعی – در رسیدن انسان به مقاصدش این توهم را در ذهنش به وجود میآورد که این عوامل در زندگی اش و در رسیدن به اهدافس موثر میباشند و در برخی از ذهنها تا حد تأثیر مستقل رسوخ میکند و قهرا این توهم به توحید خدشه وارد میآورد. توحید تنها سرمایهی حیات ابدی انسان است که تحصیل آن دشوار است و نگهداری آن دشوارتر؛ لذا قرآن کریم دربیانات خود شدیدا مراقب است که به این سرمایهی اصیل آدمی لطمهای وارد نشود و کوچکترین آلودگی به شرک در آن راه نیابد. قرآن در همه جا خدا را فاعل اصلی و موثر مستقل در عالم و سایر موجودات را- هرچه که هستند- وسایل مسخر او معرفی می کند، و روشن است که با این اعتقاد از هیچ جهت توهم شرک به میان نمیآید.
توحید ما آلوده به شرک است!
یک موحد واقعی باید توحید خود را به دقت تجزیه و تحلیل کند تا آلوده به شرک نباشد و متأسفانه ما اگر به تحلیل افکار خود بنشینیم، می بینیم رگههایی از شرک- نه یک رگه بلکه رگه های متعدد – در توحید ما وجود دارد. توحید خالص به سادگی به دست نمیآید. شاهدش این که در زندگی ما عوامل ظاهری به ما رو بیاورند، خوشحال و دلگرم میشویم و اگر از دست ما بروند، غمگین و پریشان میگردیم. از اقبال عوامل خوشحال و از ادبارش غمگین میشویم؛ برای اینکه ما اینها را در حیات خود موثر، آن هم موثر مستقل می پنداریم؛ یعنی نه آنها را در طول خدا بلکه در عرض خدا به حساب
می آوریم! این میزانی است که قرآن به دست میدهد: "لکیلا تأسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم" (حدید/23) «برای آنچه از دست دادهاید، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشید».
ولی ما اغلب در گفتگوهای روزمره میگوییم: خدا درست، اما اگر فلان آدم قدرتمند با ثروتمند نبود، کلاه من پس معرکه بود. از این اماها در زندگی ما زیاد است. در حالی که به خدا اعتقاد داریم، میگوییم اگر فلانی به داد من نمیرسید، چه میکردم؟ اگر پول نمیداد چه میشد؟ اگر او تلفن به فلانی نمیزد چه اتفاقی میافتاد؟ اینها رگههایی از شرک است که توحید خالص لطیفهای بسیار ظریف و دقیق است.
قرآن و ادعیه، توحید را به ما آموزش میدهند
هدف قرآن آن است که با دستورات آسمانیاش توحید ما را روز به روز خالص تر گرداند و این نیاز به تمرین عملی و عبادت های مخلصانه دارد. آیهی آخر سوره ی توبه اشاره به مرتبهی بالا از ایمان و یقین دارد. در آیه آمده است:
فان تولوا فقل حسبی الله اله الا هصو علیه توکلت وهو رب العرش العظیم؛ (توبه/129)
]خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است[ اگر همهی مردم هم از تو اعراض کرده، رو گردان شوند، بگو خدا مرا بس است که جز او معبودی نیست و اتکای من تنها به اوست که صاحب عرش عظیم است.
واضح است خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بیانگر این مطلب است که توکل و اتکای به خدا به معنای حقیقی اش مایهی بسیاری میخواهد. قرآن برای موحد شدن، انسان را تمرین و تعلیم میدهد. دعاها نیز این چنینند. به ما دستور دادهاند، هرروز نماز صبح بخوانیم:
حسبی الرب من المربوبین حسبی الخالق من المخلوقین حسبی الرازق من المرزوقین حسبی الله رب العالمین حسبی من هو حسبی، حسبی من لم حسبی، حسبی من کان مذ کنت لم یزل حسبی ، حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت وهو رب العرش العظیم؛
پروردگار برای من کافی است، نیازی به مردم که خود تحت تربیت اویند ندارم. آفریدگار برایم کافی است که نیازی به آفریدگان ندارم. خداوند روزی ده برایم کافی است نیازی به کسانی که خود از خدا روزی میگیرند ندارم. خدایی که پروردگار جهانیان است برایم کافی است.... خدایی که از ابتدای آفرینش من برایم کافی بوده، بازهم برایم کفایت میکند. خداوندی که معبودی جز او نیست برایم کافی است فقط بر او توکل میکنم و او پروردگار عرش عظیم است.
انسان اگر اینگونه شد، هرگزگرفتار نمی شود و راه همواره برای او باز است. عوامل ظاهری فقط برای دلخوشی انسان است. انسان اگر با صداقت و خلوص بگوید: "لا اله الا الله، لا حول ولا قوه الا بالله، حسبی الله" کارش درست شده، مشکلش حل میشود. خدا میخواهد توحید در دلها ریشه بدواند. در قرآن مکرر آمده است:
اذ یعدکم الله احدی الطائفتین أنها لکم..:
إذ تستغیثون ربکم؛
إذ یغشیکم النعاس امنه منه؛
إذ یوحی ربک الی الملائکه انی معکم؛
من از یادتان نروم! مرا فراموش نکنید! نکند که در فکر همه چیز و همه کس باشید و از اقبال و ادبار آنها خوشحال و دمی غمگین شوید، اما یادی از من نکنید و مرا یکسر از خانه ی قلبتان بیرون کنید مرا فراموش نکنید، من با شما هستم. اگر همه شما را تنها بگذارند من در کنار شما هستم. اگر من نخواهم، تمام عوامل نیز دست به دست هم بدهند، ممکن نیست بتوانند گرهی از کار شما بگشایند و اگر من بخواهم به شما خیری برسانم، همه در مقابل من بایستند، بازهم نمیتوانند جلوی خواست مرا بگیرند.
وان یمسسک الله بضرفلا کاشف له ألا هو وان یردک بخیر فلا راد لفضله؛ (یونس /107)
پس عوامل ظاهری فقط انسان را دلخوش می کنند. مقتضای طبع بشری همین است. به وجود دوست و فامیل و خانوادهاش دلخوش و دلگرم می شود، به حضور رفیق ثروتمند و قدرتمند، به رونق کسب و کار و بازارش، به رونق محراب و منبرش و..اینها همه به فرمودهی قرآن بشری و به ظاهر، سبب آرامش خاطر انسان است.
وما جعله اله الا بشری لکم ولتطمئن قلوبکم به و ما النصر الا من عند الله العزیز الحکیم؛
یاری و نصرت از جانب اوست. اما او عزیز و شکست ناپذیر است و هم حکیم؛ یعنی شکل کار را با تدبیر حکیمانهی خود تنظیم میکند، این که چگونه باید به شما کمک برساند، به شما مربوط نیست. شما برای او تکلیف معین نکنید. همین قدر بگویید: خدایا! کمکم کن؛ اما چگونگی و کیفیت آن را خود میداند.
بلی إن تصبروا وتتقوا ویاتصوکصم من فورهم هذا یمددکم ربکم؛
آری، اگر استقامت داشته باشید و تقوا پیشه کنید. فرضا که دشمنان به سرعت به سوی شما بیایند، خدا شما را یاری خواهد کرد.
وما جعله اله الا بشری لکم ولتطمئن قلوبکم به و ما النصر الا من عند الله العزیز الحکیم؛
پس این یک مظهر عنایت بود که فرشتگان را فرستاد تا سبب بشارت و آرام بخش دل های مجاهدان باشند.
عنایت دوم
إذ یغشیکم النعاس امنه منه؛
شب 17 ماه رمضان بود و فردای آن شب بنا بود جنگ واقع شود. طبیعی است که در چنین شرایطی انسان برای خوابیدن، آرامش خاطر ندارد، میدان جنگ است و در مقابل دشمن نیرومند و مجهز، چگونه خواب به چشم ها راه مییافت. از طرفی هم خود بی خوابی شب سبب ضعف و سستی در میدان جنگ خواهد بود. ولی خداوند آن چنان در دل مجاهدان اسلام آرامش ایجاد کرد که با آسودگی خاطر به خواب رفتند؛ البته نه خوابی سنگین، بلکه به تعبیر قرآن آنها را للنعاس فرا گرفت؛ یعنی خوابی سبک که رفع خستگی کنند و فردا در میدان جنک کسل نباشند.
اینجا نیز کلمهی "اذ" آمده است؛ یعنی یادتان نرود، آن نیروی غیبی باید مدد برساند و اینگونه آرامش فکری فراهم آورد تا به خواب روید و در میدان جنگ خسته و کسل نباشید. «غشیان» یا «غشیان» به معنای فراگیری است؛ یعنی خداوند جامهی خواب سبک را بر اندام شما پوشانید که در آن شب پر وحشت به خوابی آرام فرو رفتید.
از امام امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که فرمودند: آن شب همهی ما خوابیدیم غیر از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، ایشان زیر درختی ایستاده بود و تا صبح به دعا و نماز مشغول بود. آری، مجاهدان در آن شب پر وحشت خوابشان برد و اگر تعجب نکنید، می گویند، خواب خوش هم دیدند و آن شب بعضی محتلم شدند. هم بخوابند و هم خواب خوش ببینند، از اینجا پیداست که با قدرت غیبی الهی آرامش روحی در آنان پیدا شده بود. وقتی از خواب بیدار شدند و دیدند که حالت جنابت بر بعضی از آنها عارض شده ناراحت شدند. در واقع از سه جهت ناراحتی داشتند:
یکی اینکه زیر پایشان شنزار بود، شن نرمی که وقتی میگذاشتند فرو میرفت. چنین زمینی برای سرباز رزمنده مناسب نیست، رزمنده باید زیر پایش محکم باشد تا هم بتواند ضربت خود را بر دشمن فرود آورد و هم ضربت دشمن را دفع کند؛ آنها نگران این مطلب بودند که زمینشان شنزار است.
دوم اینکه تشنه بودند و تشنگی برای سرباز مشکل ساز است. چاه آب در اختیار دشمن بود.
سوم اینکه حالت جنابت هم برآنها عارض شده بود. شخص جنب نوعی قذارت روحی در خود احساس میکند، میخواهد نماز بخواند، کسل است. می خواهد به میدان شهادت برود، سبب نگرانیاش می شود. دراین موقع شیطان وسوسه را شروع کرد و و به سراغ آنها آمد و گفت: اگر شما حق بودید چرا به این بلا مبتلا شدید؟ زمین زیر پایتان شن نرم است، تشنه هستید، جنب شده اید، آب ندارید؛ درحالی که دشمانتان راحتند و خود و مرکبهایشان سیرابند و آنها گرفتاری شما را ندارند. با وسوسهی شیطان، نگرانی شدت گرفت.
عنایت سوم
در این موقع حساس بود که سومین عنایت الهی شامل حال رزمندگان اسلام گردید و باران رحمت نازل شد؛ اما نه باران تندی که ویرانگر باشد و نه قطرات پراکندهای که بی فایده گردد. باران آن قدر آمد که گودالهای بیابان لبریز از آب صاف و زلال شد و زمین زیر پا نیز سفت و محکم گردید. با آن آب رفع عطش کردند و خود را شست و شو دادند و غسل نمودند. این نگرانی نیز برطرف شد و لذا میفرماید: "ینزل علیکم من السماء ماء"؛ عنایت دیگر ما درباره ی شما این بود که آبی را از آسمان فرو فرستادیم.
کلمهی «ماء» که با تنوین آمده است احتمالا برای تفخیم می باشد؛ یعنی اشاره به این نکته که آب باران در آن شرایط دشوار برای رزمندگان پرفایده بود. "لیطهرکم به"؛ خدا باران فرستاد که شما را به وسیلهی آب تطهیر کند، هم طهارت بدنی و هم طهارت روحی؛ بدنتان طاهر بشود و روحتان شاداب گردد.
"و یذهب عنکن رجز الشیطان"؛ و نیز از شما پلیدی شیطان را دور سازد. ممکن است مراد از رجز شیطان، همان حال جنابت یا وسوسه ی شیطان باشد؛ چون وسوسه ی شیطان نبز پلیدی روح را باعث میشود. به هرحال باران رحمت آمد و همهی نگرانی ها را شست و از بین برد، تشنگی و جنابت برطرف و زمین زیر پا سفت و محکم شد و وسوسه ی شیطان نیز از میان رفت و شکی نیست در این که تحقق بخشیدن به این امور برای خدا آسان است.
أنما امروه إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون( یس/82)
با اراده و خواست خدا ناگهان رعد و برقی پدید میآید و باران فراوانی از دامن ابر می ریزد و تمام مشکلات پیچیده حل می شود.
و هو الذی ینزل الغیث من بعد ما قنطوا ویبشر رحمته وهو الولی الحمید؛ (شوری/28)
اوست که وقتی مردم از عوامل عادی مأیوس شدند، در رحمت خود را میگشاید و باران رحمت را بر بندگان بیچارهاش فرو می ریزد. او ولی و حمید است. یعنی هم سرپرست و صاحب اختیار شماست و هم نعمت بخش محمود.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره انفال - از صفحه 87 تا 96
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها