کرامات و معجزاتی از امام حسن مجتبی (ع)
فارسی 2735 نمایش |در روایتی در تفسیر برهان از حضرت امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود:
"سبحان الذی سخر للا مام کل شی"
«منزه آن خدایی که همه چیز را مسخر و مطیع فرمان امام کرده است».
"و جعل له مقالید السموات والارض"
تمام کلیدهای آسمان و زمین را در اختیار او قرار داده است. یعنی قدرت تصرف در همه جا و همه چیز عالم را به امام عنایت فرموده است.
"لینوب عن الله فی خلقه"
تا نایب و جانشین خدا در خلق خدا باشد و به اذن خدا کار خدا را در عالم انجام بدهد.
همچنین از امام صادق علیه السلام در مورد شق القمر نقل شده که وقتی کفار به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم گفتند اگر راست می گویی ماه را دو نیمه کن؛ جبرئیل نازل شد:
"ان الله یقرئک السلام و یقول لک انی قد امرت کل شیء بطاعتک"
«خدا به تو سلام می رساند و می فرماید، من همه چیز را مطیع فرمان تو قرار داده ام
یعنی اگر اشاره کنی، ماه به فرمان تو منشق می شود».
در زیارت جامعه، خطاب به اهل بیت رسول علیهم السلام می خوانیم:
"ذل کل شیء لکم"
«همه چیز رام و مطیع فرمان شماست».
وقتی به بحث معجزات می رسیم واقعا متاثر می شویم که چرا فضایل اهل بیت علیهم السلام آن چنان که باید، مورد بحث قرار نمی گیرد. اگر چه نقل بسیاری از فضایل در نظر مردم عجیب باشد ولی باید معارف مردم، وسعت و عمق بیشتری پیدا کند و بالا بیاید تا فضایل اهل بیت علیهم السلام در نظرشان عجیب و غیر قابل هضم نیاید. چرا باید چنین باشد که وقتی مردم می شنوند که یک دکتر متخصص در فن جراحی مثلا طی یک عمل جراحی، مردی را به یک زن تبدیل کرده یعنی معلوم شده که زن نبوده یا زنی تحت عمل جراحی قرار گرفته و معلوم شده که مرد است، هیچ تعجب نمی کنند و آن را می پذیرند و به این درجه ی علمی و فکری نیز آفرین می گویند که واقعا ترقی علمی بشر به جایی رسیده که با عمل جراحی، عضو تناسلی یا مردی را که مکتوم مانده بارز می سازد؟ در نتیجه مردی مبدل به زن یا زنی مبدل به مردمی شود. مردم این سخن را بدون هیچ گونه استبعادی می پذیرند و آفرین می گویند. اما اگر همین مردم در مورد ائمه چنین چیزهایی بشنوند، تعجب می نمایند!
روزی حجت پروردگار، مظهر علم و قدرت خدا، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام با جمعی در مسجد نشسته بودند. صحبت از معاویه پیش آمد. یکی از حضار گفت: یابن رسول الله! شما تا کی باید از جانب این مرد، متحمل شدائد و مصائب بشوید. امام جمله ای فرمود که مفاد آن این بود: شما گمان می کنید ما در دست معاویه و امثال او اسیریم؟! مصالح آسمانی و الهی در کار است که ما برای رعایت آن مصالح و اطاعت امر خدا، در شرایط خاصی سکوت می کنیم و تحمل شدائد می نماییم، من به اذن خدا می توانم شام را عراق و عراق را شام کنم. زن را تبدیل به مرد و مرد را تبدیل به زن نمایم.
مرد کوردلی از تربیت شدگان مکتب معاویه در مجلس حاضر بود و از این سخن سخت برآشفت و جسورانه گفت، این حرف ها چیست شما می زنید؟! چه کسی قدرت بر چنین کاری دارد که زن را تبدیل به مرد و مرد را تبدیل به زن کند؟! تا آن مرد این حرف را زد، امام نگاه تندی به او کرد و فرمود:
"انهضی الا تستحین ان تقعدی بین الرجال"
«برخیز ای زن! تو حیا نمی کنی که در میان مردان نشسته ای»؟
او تا به خود آمد دید اعضای بدنش تحول پیدا کرد و سینه اش برجسته شد و صدای خشن تبدیل به صدای لطیف شد. با شرمندگی از جا برخاست و عبا را برسر کشید و از مجلس خارج شد. امام فرمود: اینک که به خانه رفتی می بینی زنت مرد شده و از شما فرزندی متولد می شود که خنثی است. مطلب همان شد که امام فرموده بود. پس از آن توبه کار شدند و به حال اول خود برگشتند.
آری! نه مگر ما امام را خلیفه الله و جانشین خدا می دانیم و معتقدیم که به اذن خدا، کار خدا را می تواند در عالم خلق انجام بدهد؟ امامان علیهم السلام اولوالامرند. امر یعنی فرمان. ولی اولوالامر یعنی صاحب فرمان. فرمان چه کسی؟! خدا چنان که می فرماید:
"و جعلنا هم ائمه یهدون بامرنا" ( انبیاء /73)
«ما آن ها را امامانی قرار داده ایم که به فرمان ما هدایت می کنند و به تعظیم و تدبیر امور عالم می پردازند».
اهل بیت علیهم السلام فرمانروایان عالم به اذن خدا
"یهدون بامرنا» نه «یهدون الی امرنا" که معنای آن میشود که به سوی امر ما مردم را هدایت کنند با امر ما عالم را اداره می کنند. امرخدا چیست؟ خود قرآن خودش را تفسیر می کند.
"یفسر بعضه بعضا"
آیات آخر سوره ی یس، معنای امر را بیان می کند.
"انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون" (یس/ 82)
«فرمان خدا این است که هرچه را اراده کند، فورا تحقق می یابد و موجود می شود».
فرمان خدا یعنی خلاقیت. امر خدا مالکیت "کن فیکون" است. یعنی مسند "کن فیکون" عالم را به دست امام داده ایم. من او را در جای خود نشانده ام. جای من کار می کند اراده اش اراده ی من و عملش علم من و قدرتش قدرت من است. این فرمان "انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون" به دست "و جعلناهم ائمه یهدون بامرنا" سپرده شده است. آن ها فرماندارانند. فرمان خدا به دست آن هاست. وقتی فرمان خدا به دست آن ها بود، عالم کار می کنند. خدا اراده می کند آدم ابوالبشر بدون پدر و مادر متکون می شود. خدا اراده می کند عیسی علیه السلام بدون پدر از مادر متکون می شود. امام مجتبی علیه السلام هم که خلیفة الله است و فرمان خدا به دست اوست، اراده می کند مرد تبدیل به زن و زن تبدیل به مرد می شود. ما که قرآنی هستیم و این همه معجزات در قرآن از اولیای خدا می بینیم، هرگز نباید شک کنیم. به همین فرمان بود که جناب موسی علیه السلام دریا را تبدیل به جاده و راه کرد.
"فاوحینا الی موسی ان اضرب بعصاک البحر فانفلق"
«به موسی گفتیم: با عصای خود دریا را بزن. او زد و دریا جاده و راه شد..»
"فکان کل فرق کالطود العظیم" ( شعرا/63)
«دیوار آبی از این طرف و آن طرف بالا رفت و راه برای لشکریان موسی باز شد».
بار دیگر گفتیم با همین عصا بر صخره ی کوهستان بزن، و تبدیل به چشمه های جوشان آب شد.
"فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عینا" (بقره/60)
به عیسی علیه السلام نیز همین فرمان را دادیم و گفتیم، مرده ها را با همین فرمان زنده کن و کور مادر زاد را بینا کن. جناب صالح علیه السلام با همین فرمان بود که شتر زنده از شکم کوه بیرون کشید و..... خلاصه! کسی که با قرآن مأنوس باشد و این همه خواروق عادات در قرآن ببیند دیگر جا ندارد در مورد صدور و امر خارق العاده از حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام دچار شک و تردید گردد. این اعتقاد مسلم ماست که وقتی در حرم مطهرشان مقابل روضه ی منورشان می ایستیم عرض می کنیم:
"الحمدلله الذی من علینا بحکام یقومون مقامه لو کان حاضرا فی المکان"
«خدا را شکر می کنیم که منت بر ما گذاشته و حاکمان و فرمانروایانی را مدبر امر ما قرار داده و آن ها را در مسندی نشانده که اگر خودش حاضر در مکان می شد، در همان مسند می نشست و همان گونه که آن ها حکومت می کنند، حکومت می کرد».
"واظهرهم لنا بمعجزات یعجز عنها الثقلان"
و به وسیله ی معجزاتی آن ها را بر ما مبین ]آشکار[ ساخته که تمام جن و انس از آوردن آن عاجز می باشند و در جملات دیگر عرض می نماییم:
"اصطفیتهم ملوکالحفظ النظام"
خدایا! شکرت می کنیم که اولیای را برگزیده ای که پادشاهانی برای حفظ نظام آفرینش باشند و آن را پاسداری نمایند.
"و اخترتهم روساء لجمیع الانام"
«و آن ها را انتخاب کرده ای که رئیس تمام آدمیان باشند».
امام حسن مجتبی علیه السلام زبان معاویه را کوتاه کرد
حضرت امام حسن علیه السلام وقتی جریان صلح با معاویه پیش آمد، در نخلیه کنار درخت های خرما بودند. معاویه برای این که امام را در میان مردم تحقیر کند و امام نتواند آن چه را که می گوید اثبات کند، گفت ما شنیده ایم جد شما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درخت خرما را که می دید مشخص می کرد چند پیمانه خرما دارد. آیا شما هم می توانید بگویید؟ بعد سخن را اینگونه ادامه داد: شیعیان و دوستان شما معتقدند علم شما محیط به تمام آن چه که در زمین و آسمان هست، می باشد و هیچ چیز عالم، از علم شما غایب نیست. حالا شما می دانید این درختی که ما در کنارش هستیم چقدر خرما دارد؟
امام مجتبی علیه السلام فرمود اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حساب پیمانه را می فرموده است، من حساب عدد را می توانم بگویم که این درخت چند عدد خرما دارد! معاویه تبسمی توأم با تعجب کرد و گفت: خب بفرمایید این درخت چند عدد خرما دارد؟ امام فرمود: این درخت چهار هزار و چهار عدد خرما دارد. معاویه هم که به دنبال بهانه ای می گشت تا اشتباهی در گفتار امام به دست آورد، دستور داد تمام خرماهای آن درخت را چیدند و شمرند. چهارهزار و سه دانه است. یهانه ای به دست آمد و گفت: یکی کم است.
امام فرمود: به خدا قسم من چیزی به جز حق نگفتم. یکی از این خرما دست عبدالله بن عامر بن کریز است، معاویه به او نگاه کرد و گفت: دست تو چیست؟ باز کرد و دید خرما دست اوست. معلوم شد که همان گونه که امام فرموده است تعداد خرما ها چهارهزار و چهار عدد بوده است. سپس امام فرمود: ای معاویه! من اگر در تو ایمانی سراغ داشتم و می شد که تو را در مقابل حق خاضع کرد، آن چه را که در زندگی خویش انجام خواهی داد؛ یکی یکی می گفتم. اجمالا به تو بگویم تو به همین زودی زیاد بن ابیه را که پدرش مجهول و زنازاده است به ابوسفیان ملحق خواهی کرد و او را به عنوان پسر ابوسفیان در میان مردم معرفی خواهی نمود و حجر بن عدی از دوستان امیرالمومنین علیه السلام را خواهی کشت و سر بریده ای را از شهر به شهری منتقل خواهی کرد. چنین هم شد. یعنی همان مردم چندی بعد دیدند که معاویه، زیاد بن ابیه را ملحق به ابوسفیان کرد و حجربن عدی را کشت و سر عمروبن حمق را به دستور او از کوفه به شام بردند.
کرامت دیگری از امام حسن علیه السلام هم مرحوم مجلسی (رض) نقل می کنند: وقتی ابوسفیان در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به مدینه آمد و متوسل به حضرت علی علیه السلام شد و گفت، می خواهم پیش پسر عمویت از ما شفاعت کنی که با ما پیمانی طبق شرایطی که ما پیشنهاد می کنیم ببندد، حضرت امیر علیه السلام فرمود: پیمان لازم با شما بسته شده و دیگر تجدید آن جا ندارد. در همان جا که نشسته بودند، حضرت صدیقه ی کبری علیهما السلام و حضرت امام مجتبی علیه السلام که کودک تقریبا چهارده ماهه ای بود و تازه چهار دست و پا راه می رفت نیز در پشت پرده بودند. ابوسفیان از پشت پرده خطاب به صدیقه ی طاهره علیهما السلام کرد و گفت: شنیده ام پدرت به این کودک خیلی علاقه مند است؛ تو از این بچه بخواه که نزد پدرت شفاعت کند که او با ما پیمان و عهد جدیدی ببندد. تا این را گفت، امام حسن مجتبی علیه السلام حرکت کردند و آهسته آهسته آمدند تا به زانوی ابوسفیان رسیدند و روی زانوی ابوسفیان ایستادند و با یک دست ریش نحس ابوسفیان را گرفتند و با دست دیگر مشتی روی بینی او کوبیدند و فرمودند:
"یا ابا سفیان قل لا اله الا الله محمد رسول الله حتی اکون لک شفیعا"
«ای ابوسفیان! شهادت به وحدانیت خدا و رسالت جدم محمد بده تا من شفیعت باشم».
در این لحظه حضرت امیر المومنین علیه السلام فرمودند:
"الحمدالله الذی جعل فی آل محمد المصطفی نظیر یحیی ابن زکریا و آتیناه الحکم صبیا"
«حمد و سپاس خداوندی را که در میان آل محمد کسی را قرار داده که نظیر یحیی بن زکریاست که خدا درباره ی او فرموده است: ما در کودکی، علم به حقایق هستی را به او داده ایم»، یعنی در حالی که حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام کودک است و بیش از چهارده ماه از عمر مبارکش نمی گذرد، اما همان "آتیناه الحکم صبیا" است، کودکی است که احاطه ی به حقایق هستی دارد، آن چه را که همه ی انبیاء علیهم السلام بگویند، او می گو ید.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره یوسف - از صفحه 451 تا 460
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها