بررسی خصایص چهارگانه در مسأله خدا جویی
فارسی 968 نمایش |هر نوع فکر و عملی که از ناحیه عواملی مانند اوضاع «جغرافیائی»، «اقتصادی» و یا «سیاسی» بر انسان تحمیل گردد، آن فکر و عمل عادی تلقی میشود، و سرچشمه آن همان عوامل خواهد بود نه فطرت انسان. مثلا ملت هایی که در نقاط قطبی زندگی میکنند ناچارند لباسهای ضخیم و کلفت بپوشند، چنانکه ملتهایی که در نقاط استوایی سکونت دارند لباسهای سبک و نازک بر تن میکنند. واضح است که هیچکدام از این دو کار ریشه فطری ندارد، و هر دو محصول عوامل جغرافیائی محیط زندگی آنان میباشد. همچنین است کوتاهی و بلندی و رنگ و شکل لباس یا آداب و رسوم ملتها در مراسم احترام یا مراسم شادی و سوگواری و....زیرا اگر شکل و مدل لباس و کیفیت مراسم احترام و سوگواری، امر فطری و جزو سرشت انسانی بود، در همه جا یک نواخت می بود و با اختلاف منطقه و نژادها، اختلافی میان آنها مشاهده نمیشد،
در مقابل، هر نوع اندیشه و عملی که از نهاد انسان سرچشمه گیرد، و عوامل بیرونی آنرا تحمیل نکرده باشد، چنین عمل و اندیشه ای جزو سرشت او بوده، و از امور فطری بشمار میرود. این قبیل امور در انسان بنام فطریات و در حیوان غریزه نامیده میشود. بنابراین تمام فعالیتهای زنبور عسل مانند مکیدن شیره گلها، ساختن لانه های مسدس، تخمگذاری، و پرورش نوزادان، همگی امر غریزی است، به گواه اینکه هیچکدام تحت تأثیر هیچیک از عوامل بیرونی یاد شده نیست و جنبه جهانی و عمومی دارد، یعنی زنبور در هر مکان و زمان کارش همین بوده و هست و این خود میرساند که این عمل خصیصه ذات آن است و همچنین است بسیاری از فعالیت جانداران.
در انسان نیز یک سلسله تمایلات و احساسات درونی وجود دارد که هیچ عامل خارجی آنرا بر او تحمیل نکرده است، و درعین حال همگانی است و جنبه جهانی دارد، مثلا تمام افراد انسان در سنین مخصوصی از عمر، در خود علاقه خاصی نسبت به موضوعات جنسی، زیبائی، ثروت، جاه و مقام می یابند، و نیز همه انسانها بطور ناخودآگاه به عدالت و عواطف و نوع دوستی کشانده میشوند. شاید امانت و شرافت وحشیان ابتدائی در آن زندگی ساده که دارند بیش از مردم متمدن باشد و چنانکه «کولیس» درباره قبیله «هوتنتوت» میگوید «قولیکه میدهند در نزد آنان مقدس است و هیچیک از کارهاییکه اروپائیان از راه فساد و خیانت میکنند در میان آنان دیده نمیشود». با توجه به مثالهائی که برای هر دو نوع از افکار و افعال بیان شد میتوان امور فطری را با علائم زیر از امور عادی و عمومی تمیز داد.
الف- هر فکر و کاری که ریشه فطری دارد جهانی بوده و هیچ انسانی فاقد آن نخواهد بود.
ب- امور فطری به رهبری فطرت انجام میگیرد و هرگز به تعلیم و تعلم نیاز ندارد.
ج- هر نوع فکر و عملی که ریشه فطری دارد از قلمرو حکومت عوامل سه گانه «جغرافیائی، اقتصادی و سیاسی» بیرون است.
د- تبلیغات پیگیر بر ضد فطرت ممکن است از رشد آن بکاهد و آنرا متوقف سازد، ولی هرگز نمیتواند آنرا ریشه کن کند.
امور عادی در این ممیزهای چهارگانه درست در نقطه مقابل قرار گرفته اند. اکنون باید دید حس مذهبی و توجه به خدا واجد این شرائط چهارگانه هست یا نه؟ به مختصر دقت معلوم میشود که همه این مشخصات چهارگانه در موضوع خدا جوئی و خدا خواهی انسان وجود دارد:
1- حس خداجوئی جهانی است
خداشناسی و تمایل به ماوراء طبیعت، به زمان یا مکان خاصی از جهان اختصاص ندارد، بلکه به شهادت تاریخ باستانی که از اقوام مختلف اعم از متمدن و وحشی بدست آمده است، اعتقاد به خدا و مبداء جهان، در میان تمام ملل وجود داشته است و در حفاریها و کاوشهای علمی، که بوسیله دانشمندان باستانشناس برای بدست آوردن طرز زندگی، پایه تمدن و طرز تفکر اقوام گذشته انجام گرفته است، همواره زیر تلهای بزرگ، معابد و عبادتگاهها کشف شده است که همگی حاکی از این میباشد که ملل دیرینه در این اماکن عبادت میکرده اند؛ گو اینکه عده ای از آنها در تشخیص معبود اشتباه کرده بودند و بت هایی را معبود خود میدانستند.
آری در فصول تایخ بشر نمی توان فصلی یافت که در آن تمایل انسانی به ماوراء طبیعت منفی باشد، بلکه حس مذهبی در میان تمام اقوام و ملل جزء لاینفک زندگی تشخیص داده شده که همواره با آن بوده و هست؛ تا آنجا که «جان – ر- ایورث» استاد دانشگاه «کلمبیا» درباره مذهب میگوید: «هیچ فرهنگ و تمدنی را در نزد هیچ قومی نمیتوان یافت مگر آنکه در آن فرهنگ و تمدن شکلی از مذهب وجود داشته است. ریشه های مذهب تا اعماق تاریکی از تاریخ که ثبت نشده و بدسترس بشر نرسیده است، کشیده شده است.»
حس دینی هم اکنون در میان ملل متمدن جهان یک حس طبیعی است که در هر گوشه ای از جهان برای خود تجلیاتی دارد، و اگر از قاره های مختلف جهان عبور کنیم آثار و جلوه های این حس را هم در میان غنی ترین و صنعتی ترین کشورهای جهان، و هم در میان فقیرترین و عقب مانده ترین ملل عالم با دیدگان خود مشاهده مینمائیم. آیا گسترش خداشناسی در تمام زمانها و قرنها و در میان تمام ملتهای جهان نشانه فطری بودن آن نیست؟
گذشته از این، هر فرد منطقی در صورتیکه خود را از مسائل سیاسی و غیره حتی گفته های خداپرستان و مادیها خالی سازد، هنگام بیچارگی و سختی و گرفتاری، در اعماق دل خود احساس می کند که بسوی یک قوه ازلی و ابدی که میتواند نیازمندی و بیچارگی او را برطرف سازد کشیده میشود، و بی اختیار از او استمداد می کند. این چنین خداجوئی و توجه به خدا که در اعماق روح انسان بدون اختیار پدید می آید، نتیجه براهین عقلی و علمی و دلائل فلسفی نیست، این خداشناسی محصول محیط درس و بحث و گفتگو نیست، بلکه مایه آن سرشت و فطرت انسان است و دست آفرینش، نهاد انسان را روز نخست با آن خمیر کرده است؛ بطوری که انسان با تمام ذرات وجودی خود، در مواقع بیچارگی بسوی او کشیده میشود.
آری ما بدون اینکه متوجه باشیم که گم شده ای داریم و گمشده ما چیست و چگونه او میتواند بیچارگی ما را رفع کند، و به ما آرامش بخشد؛ ناخودآگاه بدنبال او میرویم همان طور که نوزاد بدون کوچکترین آگاهی در جستجو ی مادر و بدنبال او میباشد.
2- فطرت، انسان را بسوی خدا رهبری و هدایت می کند.
حس خداجوئی بسان سایر احساسات درونی انسان، بدون تعلیم و رهبری در درون انسان پیدا می شود، همانطور که افراد انسان در مواقع مخصوص از عمر به یک سلسله از امور مانند منصب و مقام و ثروت و پول متوجه میگردند، و توجه به این امور به طور ناخودآگاه بدون تعلیم کسی، در باطن آنها پدید می آید؛ همچنین حس خداجوئی در انسان وجود دارد بدون اینکه نیاز به تعلیم و یادگرفتن داشته باشد. پیدایش میل به مذهب و توجه به خدا در انسان، بدون تعلیم و آموزش، نشانه فطری بودن آن است و میرساند که این حس بسان احساسات انسان در شرایط خاصی بیدار میشود.
البته از یک نکته نباید غفلت نمود و آن اینکه اگر مراقبتهای صحیحی ازاین قبیل احساسها بعمل نیاید ممکن است یک سلسله انحرافاتی در آنها پیدا شود. مثلا همین حس مذهبی و حس خداجوئی اگر بوسیله پیامبران آسمانی و دانشمندان الهی و فلاسفه بزرگ جهان، درست رهبری نشود سر از بت پرستی و گرایش به پرستش مخلوق در می آورد بطوریکه انسان مخلوق را به جای خالق و معبود می گذارد. اگر ما می گوئیم که احساس طبیعی و فطری نیاز به تعلیم و آموزش ندارد، مقصود این است که که در تکوین و پیدایش آن مربی و معلم دخالت ندارد، ولی درعین حال باید بپذیریم که بهره برداری صحیح و دور از انحرافات و کجرویها، بدون مراقبت مربیان آگاه صورت نمی گیرد، و از اینرو است که دانشمندان می گویند ریشه پرستش کلیه اجرام سماوی مانند خورشید و ماه و ستارگان و موجودات خاکی مانند درخت و سنگ و بت، همان خداجوئی و حس خدا خواهی بشر است که در اثر رهبری نشدن، باین انحرافات و خرافات دچار شده است، اگر این حس از طریق عقل و خرد رهبری میشد و مردم به گفتار پیامبران الهی درست میاندیشیدند هیچگاه بجای معبود واقعی و آفریدگار جهان به مخلوقهای ناتوان توجه پیدا نمی کردند.
3- حس مذهبی مولود عوامل جغرافیائی و یا اقتصادی و سیاسی نیست
از اینکه ما می بینیم حس خداجوئی در تمام نقاط گیتی، و در همه دورانها و اعصار وجود داشته است و دارد، نتیجه میگیریم که این حس یک ندای باطنی است و محرکی جز فطرت ندارد، زیرا اگر مولود شرایط جغرافیائی و یا عوامل دیگر بود، باید دریک قسمت از جهان و دریک قسمت از مردم که شرایط واحدی از نظر اقتصادی و سیاسی و غیره دارند وجود داشته باشد. در صورتیکه کاملا عکس آنرا مشاهده میکنیم یعنی با اینکه شرایط جغرافیائی و سیاسی ملتها با هم تفاوت چشمگیری دارد ولی درعین حال این حس در همه ملتها وجود دارد. البته باید به این نکته توجه داشته که لازمه فطری بودن یک حس این نیست که همواره مورد توجه انسانها باشد، زیرا چه بسا ممکن است علاقه انسان به جاه و مقام و سرگرم شدن او به خوشیها و لذتهای زندگی، او را از بسیاری از فضائل اخلاقی و امور فطری که همگی سرچشمه باطنی دارند، غافل سازد،
اصولا امور فطری انسان منحصر به خداخواهی نیست بلکه غیر از آن، انسان دارای غرائز ذاتی و طبیعی دیگری است و واضح است که توجه بیشتر به اعمال یک غریزه، طبعا انسان را از دیگری باز می دارد. کنجکاوی و کشف رازهای نهفته طبیعت یکی از امور فطری انسان است و هر فردی بتحقیق و کاوش علمی علاقه فطری دارد، ولی بطور مسلم این غریزه در هر محیطی شکوفا نمیگردد و فعالیت آن در همه شرایط یکنواخت نیست، یعنی در محیط های علمی و در شرایط مناسب و با وجود دوستان همفکر بطور خودکار انجام وظیفه میکند ولی در شرایط نامناسب آنچنان خمود و آرام میشود که بسا اگر این شرایط ادامه یابد وجود این حسن بدست فراموشی سپرده میشود،
همچنین گرایش به همسر و ازدواج و یا گرایش به کسب مال، مقام، همگی ریشه فطری دارند اما در هر شرایطی خودنمائی نمی کنند و رشد و نمو ندارند و چه بسا اشباع و توجه زیاد به یکی از غرائز موجب فراموشی بقیه گردد.
حس خداجوئی نیز بسان این امور است چه بسا سرگرمیها و توجه به مادیات و فرورفتگی در شهوات و لذائذ، سبب میشود که انسان از این حس و ندای باطنی غفلت کند، زیرا میان امور معنوی و توجه به خداوند و بکار بستن اصول اخلاقی و فرورفتگی در تمایلات نفسانی نسبت متعاکسی وجود دارد، اگر کفه تمایلات نفسانی بقدری سنگینی کند که همه محیط روح و روان را فراگیرد، دیگر مجالی برای احساسهای معنوی باقی نمی ماند.
آری مصائب و شدائد از عوامل تکان دهنده ای هستند که انسان غفلت زده را از خواب سنگین مادیت بیدار می کنند، و هر نوع پرده غفلت را از روی صفحه دل برطرف نموده و محیط دل را برای تجلی فطرت و توجه به خدا آماده می سازند. و لذا افراد عاقل هنگام گرفتاری و هجوم شدائد و فشارها، خواه و ناخواه بیاد خدا افتاده و صمیمانه متوجه او میگردند.
انسان سرگرم لذائذ و غافل از خدا، بسان کودکی است که در اثر سرگرمی به بازی از پدر و مادر مهربان خود که در همه وجود او جا دارند غفلت میورزد، اما همینکه اتفاق بدی برای او رخ میدهد فورا بیاد آنها افتاده و از ایشان استمداد و کمک میجوید. وقتی که بشر با زندگی مرفه روبرو شد، اشتغالات روزانه، او را از توجه به عالم دیگر و جهان معنوی باز میدارد ولی ناگاه با بروز حادثه ای که آهنگ یکنواخت زندگی او را قطع کند و خود را در برابر آن عاجز و ناتوان یابد، واکنشی در روح او پدید می آید که او را درصدد جستجوی جهانی برتر و نیروئی عظیم میاندازد. از این نظر هنگام هجوم بلا، طوفانی بودن دریا، احتمال سقوط هواپیما، و یا لحظه یاس و نومیدی از بهبودی در بیماری تمام افراد بشر اعم از الهی و مادی بیاد خدا افتاده و از آن مقام عظیم استمداد می طلبند؛ تو گوئی فشار رنج و بلا، زنگار قلوب را پاک کرده و حس خدا جوئی – این ندای فطری – را در دل آنها بیدار مینماید.
4- تبلیغات پیگیر ممکن است از نمو و رشد آن بکاهد ولی نمیتواند آنرا ریشه کن سازد.
در میان ملل و اقوام جهان افرادی پیدا می شوند که بر اثر ریاضتهائی میتوانند از نمود و رشد یک حس بکاهند، مثلا تمایلات جنسی یک ندای فطری و باطنی است ولی تارکان دنیا و مرتاضان هند، با تحمل رنجها از قدرت این حس به قدری میکاهند که کمتر به فکر این مسائل می افتند. اما همین افراد اگر در شرایط دیگری قرار گیرند، حس خفته آنان بیدار میشود و شروع به فعالیت مینماید. بنابراین معنای فطری بودن یک مسئله این نیست که در همه شرایط یکسان بوده و هیچ عاملی از قبیل محیط و تبلیغات در شدت و ضعف آن موثر نباشد بلکه باید گفت که عواملی مانند تبلیغات میتواند از رشد و نمو بسیاری از نداهای درونی و فطری بکاهد، ولی نمیتواند ریشه آنرا بسوزاند. مثلا در دنیای کنونی، افکار چپ گرائی تقریبا بر یک سوم جهان حکومت میکند، و رهبران مکتب «ماتریالیسم» با وسائل تبلیغی مختلف و فریبنده میکوشند که حس مذهبی را در اقوام و مللی که بزنجیر استعمار کمونیستی کشیده شده اند، نابوده سازند؛ مع الوصف موفقیت آنها در این مبارزه ناچیز بوده و نتوانسته اند قلوب توده ها را از این حس خالی کنند.
با اینکه سال ها از انقلاب کمونیستی در جماهیر شوروی میگذرد هنوز حس مذهبی خواهی و توجه به خدا و معنویت، قدرت خود را در اعماق قلوب بسیاری از مردم شوروی حفظ کرده است و برای همین جهت به مسیحیان و مسلمانان، نیمه آزادی بخشیده اند که مراسم مذهبی را تحت شرائطی برگزار کنند.
مجموع این بیانات روشن نمود که در روح انسان بعدی به نام «حس مذهبی» و حس خدا خواهی و خداجوئی و توجه به خدا هست، و تمام افراد بشر به مقتضای فطرت خود، خواه ناخواه بسوی آن کشیده میشوند. از آنجا که این توجیه یک امر غریزی و فطری است، عاملی جز نهاد انسان و فطرت انسانی ندارد، و هر نوع جذبه و کشش به معنویات محصول آنست، و مولود استدلال فلسفی نیست.
منـابـع
استاد جعفر سبحانی- الهیات و معارف اسلامی- از صفحه 27 تا 34
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها