تفاوتها و اشتراکات دو مکتب الهی و مادی
فارسی 1119 نمایش |خداپرستان و مادیها هر دو قانون علیت و معلولیت را کاملا قبول دارند و هیچ پدیده ای را بدون علت نمی دانند، همگی معترفند که تمام پدیده های جهان معلولهای یک سلسله علتهائی میباشند که در دل خود جهان ماده نهفته است، مثلا همگی اعتراف دارند که «تب مالت» معلول ورود میکرب آن به خون است و هرگز ربطی به جن و پری ندارد، و برف و باران نتیجه برخاستن بخار دریاها و اقیانوسها است که به صورت ابرهای متراکم درآمده و در پرتو علل خاص جوی به شکل دانه های برف و باران میبارد.
مادی و خداپرست هر دو اعتراف دارند که در اثر گردش زمین به دور خورشید و مایل بودن محور زمین، شبانه روز و فصول چهارگانه تحقق می پذیرد، هر دو مکتب قبول دارند که جاذبه عمومی و قوه گریز از مرکز، زمین و کرات بسیار دیگر را در فضا معلق داشته است و اگر این دو نیرو نبود نظم و انضباط بهم میخورد. پیروان هردو مکتب اعتقاد دارند که واحد حیات «سلول» در انسان و حیوان از دو جزء که از نر و ماده جدا میشوند تشکیل یافته، سلول مزبور در پرتو علل و عواملی به رشد و نمو خود ادامه میدهد. نبانات و گیاهان جهان در سایه یک سلسله علل و عوامل داخلی و خارجی رشد و نمو میکنند و مواد غذائی را از زمین گرفته و آب و اکسیژن را دریافت می نماید.
هیچ دانشمندان اعم از مادی و خداپرست انکار نمی کند که بارور شدن یک درخت، بر اثر «تلقیح» صورت میگیرد و خود تلقیح و آمیزش تخمهای نر و ماده نیز بدنبال عواملی است که در همین جهان ماده وجود دارد. وزش باد، پدید آمدن طوفان، و زمین لرزه های شدید و ضعیف، پیدایش معادن نفت و فلزات، بروز امواج در سطح آبها، گرمی و سردی هوا، خلاصه تمام جلوه های طبیعت از کوچکترین جزء جهان «اتم» گرفته تا برسد به بزرگترین و وسیعترین نقطه آن، همه و همه معلول عوامل و علل طبیعی است که در این جهان وجود دارند.
بزرگترین افترا به خداپرستان این است که شخصی از روی جهل و نادانی و غرض ورزی بگوید که خداپرستان برای آنچه در این جهان رخ میدهد علت طبیعی معتقد نیستند. اگر شما به کتابهای دانشمندان یونان باستان و نگارشهای فلاسفه اسلام مراجعه کنید خواهید دید که آنان غالبا فلسفه الهی را با علوم طبیعی در یک جا تدوین میکرده اند و معمولا بخشی از کتابهای خود را به فلسفه الهی و بخشی دیگر را به بیان اسرار طبیعی اختصاص میداده اند.
کتابهای فلسفی و طبیعی شیخ الرئیس، و فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی و سائر دانشمندان اسلامی هنوز در حوزه های علمیه تدریس میشود و بیشتر آنها در بسیاری از مباحث از نوشته های یونان باستان خصوصا ارسطو و افلاطون و دیگر نوابغ یونان استفاده نموده اند، و همه این کتابها دارای دو بخش است، بخشی در علوم طبیعی که شامل بسیاری از علوم و رشته های طبیعی و بخش دوم راجع به ماوراء طبیعت از قبیل خدا و صفات خدا میباشد.
نقطه ای که این دو مکتب از هم جدا می شوند
اکنون که نقطه اتحاد و اتفاق این دو مکتب روشن شد باید به نقطه اختلاف و جدائی این دو گروه آشنا گردیم. مادی میگوید پس از تجزیه اجسام و ذرات و اجزاء مختلف موجودات به این نتیجه میرسیم که جهان کنونی معلول یک انفجار بزرگی است که به این صورت در آمد و جهان پس از انفجار، به صورت ذراتی بیشمار، متحرک و سرگردان، در فضای بیکران بوده سپس، پس از یک سلسله حرکات و فعل و انفعالات به صورت کنونی که از آن جمله منظومه شمسی ما است در آمده است.
خدا پرستان میگویند درست است که موجودات جهان ماده از ذرات بی شمار تشکیل شده ولی حرکات نامنظم و فعل و انفعالات پیایی و هرگونه انفجار خودسر، بدون مداخله نیروی عظیمی که علم و قدرت و حکمت فوق العاده ای داشته باشد، نمی تواند یک جهان منظم و مرتبی را که از در و دیوار آن نظم و ترتیب میبارد به وجود آورد. این نظریه که جهان کنونی و نظم شگفت انگیز و حیرت آور آن، معلول یک انفجار است بسان این است که بگوئیم معدن فلزی خودبخود انفجار یافت، و بر اثر این انفجار، ماشین و حروف منظم و مرتب بوجود آمد، بلکه نه تنها ماشین و حروف فلزی پیدا شد، حتی بر اثر این انفجار حروف مذکور مرتب و منظم چیده و یک کتاب صد جلدی بدون اینکه کارگری عالم و با شعور حروف آنرا بچیند یا صفحات آنرا چاپ کند خود بخود چاپ شد!! واضح است که انفجار یک معدن، قطعات فلز را به این طرف و آن طرف پراکنده میسازد و هرگز تشکیلات منظم به اجزاء آن معدن نمی دهد.
مادی میگوید کره زمین و سیارات دیگری که بر دور خورشید میگردند، روزی همگی به صورت واحد متصلی بودند و این مرکز با تمام پیوندهای خود، به صورت کره آتشین در حال اشتعال بوده، سپس سیارات به شکل قطعه هایی از مرکز جدا گردیده و با مرور زمان گاز و شعله آنها رو به کاهش گذارده و هر کدام به صورت سیاره ای در آمده است.
خدا پرست میگوید با مطالب یاد شده هر چه باشد مخالفتی نداریم، ولی تا دست یک عامل مقتدری که دانش و بینش و علم و شعور و قدرت و توانائی فوق العاده ای داشته باشد در میان نباشد و با تدبیر و قدرت مخصوص خود سیاره ها را از هم جدا نسازد و آنها را محکوم دو نیروی جذب و دفع قرار ندهد، و دو نیروی مزبور را آنچنان تنظیم نکند که سیاره را از جذب به سوی مرز و یا سقوط آن حفظ نماید، هرگز ممکن نیست که بر اثر تصادف کور و کر، یک چنین نظام شگفت انگیزی در جهان آفرینش رخ دهد. منطق کسانی که میگویند این نظم در منظومه شمسی معلول تصادف و جدائی خودسر آنها از مرکز منظومه شمسی است بسان این است که بگوئیم پالایشگاه عریض و طویل آبادان و یا کارخانه ذوب آهن اصفهان معلول زمین لرزه ای است که در قسمتهائی از زمین به وجود آمده که دارای منابع فلزی بوده است! و یا در اثر تکان و زمین لرزه های پیایی و بیشمار قطعه های آهن و میله و ستونها و مخازن نفت و عموم ابزار و آلات و پیچ و مهره و انواع ماشینها و آزمایشگاهها، خود به خود از ماده خام معدن پدید آمده اند و کارخانه عظیمی را تشکیل داده اند! اگر این فرضیه باور کردنی است، اولی نیز مورد قبول است.
مادی میگوید این تنوع و اختلاف که در جهان گیاه و حیوان است یک امر جدید و نوظهوری است، و گرنه تمام جانداران به یک حیوان و گیاهان به یک گیاه بازگشت می کنند، و روز نخست یک نوع جاندار و یک نوع گیاه در جهان نبود.
خداپرست میگوید آنچه درباره اشتقاق و تکامل انواع بیان شده است یک فرضیه علمی است که شواهد و دلائلی برای آن اقامه شده ولی هنوز گام از دائره فرضیه فراتر ننهاده است، حتی خود طراحان این فرضیه معترفند که این فرضیه نقاط مبهم ومشکوک فراوانی دارد، ولی در هرحال خداپرست و مادی در برابر این فرضیه یکسانند، نه تحول و تنوع انواع، گواه بر ماده دیگری است و نه ثبوت انواع از دلائل خداپرستان است، بلکه چه این فرضیه درست باشد چه نباشد نظان موجود در جهان هستی موجب میشود که انسان برای جهان آفریدگاری قائل باشد و از اینرو، هم پایه گذاران این فرضیه و هم مخالفین آنها هر دو دسته از خداپرستان بوده اند و هستند.
بنابراین باید گفت ایمان بخدا در انسان ریشه فطری دارد و علاوه بر فطری بودن اصل موضوع، آثار علم و قدرت در نظام حیرت آور جهان آفرینش، و گردش منظم آفتاب، و ماه، و خلقت موزون گیاهان و میوه ها، اندام ظریف و اسرار آمیر انسان و.... راهنمای انسان بسوی خدا بوده است و بس، و هیچگاه دانشمندان الهی منکر علل طبیعی نبوده اند که تا جهل به آنها موجب پیدایش ایمان بخدا گردد. ( این درباره اصل نظریه)
نتیجه ای که از این اصل گرفته اند از خود بی اساس تر است؛ زیرا هرگز ایمان به علل طبیعی ما را از اعتقاد به خدا بی نیاز نمی سازد، چون اعتراف به علل طبیعی جز این را ثابت نمیکند که هر سلول مادی مولود یک علت مادی است و نزول برف و باران، گردش منظم ماه و خورشید، و بازگشت بهار و تابستان و.... معلول یک رشته علل طبیعی منظم میباشند. ولی جان سخن اینجا است که ماده فشرده و بهم پیوسته که بر اثر انفجار به این صورت درآمده است روز نخست فاقد نظم و نظام بود، چگونه ماده بی شعور به خود یک چنین نظم شگفتی را بخشید؟ پس پدید آرنده این نظام در روز نخست کی بوده است؟
اینجا است که مادیها انگشت حیرت به دندان میگیرند و با اینکه در ظاهر میگویند مولود تصادف کور و کر است در باطن و اعماق دل و قلب قبول دارند که هرگز تصادف فاقد علم و ادارک و قدرت نمیتواند به یک میلیاردم این نظر تحقق بخشد. جهان بسان کارخانه معظم و بزرگی است که در پرتو یک نظام عظیمی که بوسیله مهندسان و مخترعان بوجود آمده بکار و گردش خود ادامه میدهد. آیا اعتقاد به چنین نظامی، ما را از اعتراف به وجود مهندسان و مخترعان که پدید آرنده نظام این کارخانه هستند بی نیاز میسازد؟
منـابـع
استاد جعفر سبحانی- الهیات و معارف اسلامی- از صفحه 84 تا 88
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها