بررسی حدیث منزلت
فارسی 1405 نمایش |کاروان بازرگانی که از طرف شام، وارد خاک حجاز گردید، پیامبر را از آمادگی سربازان روم برای یورش به مدینه، آکاه ساخت. پیش گیری از وقوع حادثه، بهتر از مقابله با آن است، بهمین جهت، از طرف پیامبر بسیج عمومی در مدینه و حومه آن اعلام گردید و سی هزار سرباز شمشیر زن، در سخت ترین لحظات که هوای مدینه به شدت گرم شده و فصل رسیدن میوه و برداشتن محصول بود، خود را برای شرکت در این در این جهاد بزرگ، آماده کردند و در اردوگاه اسلام، گرد آمدند. در این لحظه به پیامبر گزارشی رسید که منافقان مدینه تصمیم دارند که در غیاب وی در مدینه، دست به کودتا بزنن و گروهی را کشته و عده ای را ناراحت سازند. پیامبر گرامی (ص) برای پیشگیری از هر نوع حادثه احتمالی، علی (ع) را جای خود نصب کرد و دستور داد که در مدینه بماند و تا بازگشت پیامبر، مراقب اوضاع باشد و امور دینی و دنیوی مردم را رسیدگی کند. وقتی منافقان از اقامت علی(ع) در مدینه آگاه شدند خواستند کاری کنند که امام (ع) را از مدینه حرکت دهند، به این منظور شایع کردند که روابط علی با پیامبر به تیرگی گراییده و وی مورد بی مهری پیامبر قرار گرفته است، به گواه اینکه پیامبر به علی(ع) اجازه نداد که در این جهاد اسلامی شرکت کند. انتشار چنین شایعه ای در محیط مدینه، در حق علی(ع) که از روز تولد تا آن لحظه در پوشش مهر و محبت پیامبر بود، مایه ناراحتی دوستان علی (ع) بود، لذا علی (ع) برای تکذیب گفتار آنان، خود را به پیامبر که چند میلی بیشتر از محیط مدینه دور نشده بود، رسانید و پیامبر را از جریان آگاه ساخت. در این لحظه پیامبر (ص) مقام و موقعیت علی (ع) را نسبت به خود با جمله تاریخی خویش بیان کرد و گفت: "اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لانبی بعدی، انه لا ینبغی ان اذهب الا و انت خلیفتی"، «آیا راضی نمیشوی که نسبت به من بسان هارون نسبت به موسی باشی؟ جز آنکه پس از من پیامبری نیست، هرگز شایسته نیست که من بروم مگر اینکه تو خلیفه و نماینده من باشی.»
بررسی سند حدیث منزلت
این حدیث را در اصطلاح محدثان، حدیث «منزلت» میگویند. هرکسی با کتابهای حدیث و تاریخ سرو کاری داشته باشد، در صحت و استواری این حدیث، شک و تردید نخواهد کرد، و اسناد این حدیث به اندازه ایست که حتی نقل صورت فشرده ای از آنها برای ما ممکن نیست. افراذی که اهل تتبع هستند، با مراجعه به کتابهائی که ما نام آنها را می بریم، پایه صحت این حدیث برای آنان روشن میگردد.
1- دانشمند متتبع جهان شیعه، مرحوم سید هاشم بحرینی، متوفای سال 1107، در کتاب غایه المرام صفحه 109 -126 ، این حدیث را با صد سند از دانشمندان اهل تسنن با ذکر نام کتاب و سند و متن حدیث، نقل کرده است. مطالعه این کتاب و خصوصا این بخش از آن، مایه تعجب و شگفتی انسان میگردد، بگونه ای که از وسعت تتبع نویسنده آن، انگشت حیرت به دندان میگیرد و او را از جمله مردانی می یابد که علم و دانش را برای خود علم، طلب و تحصیل میکردند، به طور مسلم اگر انگیزه معنوی و ایمانی در تألیف این کتاب وجود نداشت، هرگز موفق به گردآوری این احادیث از کتابهای مختلف و متفرق نمیگردید.
2- مرحوم سیدعبدالحسین شرف الدین عاملی، رنج تتبع را بر خود همواره نموده و به قسمتی از مصادر حدیث با تعیین جلد و صفحه اشاره نموده است، و این حدیث را از مدارک زیر نقل کرده است. امام نسائی، در کتاب «الخصائص العلویه» صفحه 6 و حاکم نیشابوری در مستدرک جلد 3 صفحه 109 و 123 و ابن حجر هیثمی، در صواعق المحرقه صفحه 29، و مسلم بن حجاج در صحیح خود، باب فضائل علی، جلد2 صفحه 323 و 324. و مولف «الجمع بین الصحاح السته» در باب مناقب علی، و صاحب جمع بین الصحیحین، در فضائل علی و باب غزوه تبوک و «صحیح بخاری»، جلد 3 صفحه 58، و «سنن ابن ماجه»، جلد 1 صفحه 28 و احمدبن حنبل در «مسند» خود، جلد 1 صفحات 173 تا 175، 177، 179، 182، 185، و 330 و سیوطی در «تاریخ الخلفاء»، صفحه 65، و متقی هندی در «کنز العمال»، جلد 8 صفحه 152 حدیث 2504.
3- در تعالیق احقاق الحق، با زحمات توانفرسائی، مسانید و مراسیل حدیث، با مراجعه به کتابهای دانشمندان، با تعیین شماره جلد و صفحه مطرح گردیده است و در نقل صورتهای گوناگون حدیث و ضبط نام کسانی که از صحابه پیامبر گرامی، حدیث به آنان منتهی میگردد، دقت شایان تقدیر به عمل آمده است. برای اطلاع بیشتر به جلد 5، صفحه 133 تا 234 مراجعه گردد.
با ملاحظه این جهات، برای یکفرد منصف، جای تردید در صحت و استواری سند باقی نمی ماند. در استواری این حدیث، نیز کافی است که سعد وقاص دشمن خود امام علی(ع) آنرا یکی از سه نقطه درخشان زندگی علی(ع) خوانده است. هنگامی که معاویه برای اخذ بیعت برای «یزید» وارد مکه گردید در «دارالندوه» انجمنی تشکیل داد که در آن شخصیتهائی از صحابه پیامبر گرد آمده بودند. وی سخن خود را با بدگوئی درباره علی آغاز نمود و انتظار داشت که سعد نیز با او در این کار همگام گردد، و سعد رو به معاویه کرد و گفت: من هر موقع، سه نقطه درخشان از زندگی علی را یاد میکنم، از صمیم دل میگویم ای کاش، این سه فضیلت از آن من بود، این سه فضیلت عبارتند از:
1- روزی که پیامبر به علی (ع) گفت تو نسبت به من بسان هارونی نسبت به موسی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست.
2- در یکی از روزهای جنگ خیبر، پیامبر گفت فردا پرچم را بدست کسی میدهم که خدا و رسول، او را دوست دارند و او فاتح خیبر است و پا به فرار نمی گذارد.
3- روز مباهله با مسیحیان نجران، پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین را دور خود گرد آورد گفت: پروردگارا اینان اهل بیت من هستند. بنابراین صدور این سخن از پیامبر گرامی، قطعی است.
بررسی دلالت حدیث منزلت
در درجه نخست، باید در جمله "الا انه لا نبی بعدی" که در اصطلاح به آن جمله استثنائی، میگویند، دقت کنیم. معمولا هر کجا موقعیت کسی را به کسی تشبیه کنند، و بگویند این دو نفر از نظر مقام مثل هم هستند، اهل زبان از این جمله جز این نمی فهمند که این دو نفر از نظر شئون و مناصب اجتماعی با هم مساوی هستند و اگر پس از چنین تشبیه و تنزیل، مقامی را استثناء کنند آن نیز شاهد دیگری میشود که این دو نفر از هر نظر همتای یکدیگرند، جز در آن مقامی که در سخن گوینده استثناء شده است. در این حدیث، پیامبر (ص)، موقعیت علی(ع) را نسبت به خود بسان موقعیت هارون نسبت به موسی خوانده است و از میان مقاماتی که هارون داشت، فقط یک منصب را استثناء کرده و آن اینکه هارون، پیامبر، ولی علی (ع) پیامبر نیست زیرا پیامبر اسلام به حکم آیه: "ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین" ( سوره احزاب/ آیه 40) محمد (ص)، پدر هیچ یك از مردان شما نبوده و نیست، بلكه خاتم پیامبران است و پس از وی پیامبری نخواهد آمد.
اکنون باید دید مناصب و مقامات هارون به حکم قرآن بوده که همه آنها را علی (ع) دارا بوده است، جز نبوت که خود پیامبر در ذیل حدیث آنرا استثناء کرده است. وقتی به قرآن مراجعه میکنیم، می بینیم موسی برای هارون، مناصب زیر را از خداوند خواسته بود و خداوند درخواستهای موسی را پذیرفته و همه را به هارون داده است:
1- مقام وزارت: موسی بن عمران، از خداوند خواست که هارون را وزیر او قرار دهد، چنانکه میگوید: "واجعل لی وزیرا من اهلی، هارون اخی"( سوره طه/ آیات 29 و 30)، «پروردگارا از اهل بیت من، هارون را برای من وزیر قرار ده.»
2- مقام رسالت: موسی بن عمران از خدا خواست که او را در امر رسالت، شریک وی سازد چنانکه میگوید: "و اشرکه فی امری"( سوره طه / آیه 32)، «او را در امر رسالت شریک من قرار ده.»
3- تقویت و تایید: موسی از خدا خواست که او را بوسیله برادر خود هارون، تایید و تقویت نماید، چنانکه میگوید: "اشدد به ازری"( سوره طه /آیه 31)، «مرا بوسیله او نیرومند ساز.» قرآن مجید میفرماید که خداوند، به تمام درخواست های موسی، پاسخ مثبت گفت و همه این مقامات را به هارون عطا نمود چنانکه میفرماید: "قال قد اوتیت سولک یا موسی" (سوره طه / آیه 36)، «موسی، همه درخواستهای تو داده شده.»
4- هارون در غیبت موسی، خلیفه و جانشین او بود، چنانکه میفرماید: "و قال موسی لاخیه هارون، اخلفنی فی قومی و اصلح و لا تتبع سبیل المفسدین" ( سوره اعراف/ آیه 142)، «موسی به برادر خود، هارون گفت: تو در میان قوم من خلیفه و جانشین من باش، و اصلاح بنما و از مفسدان پیروی منما.»
از مراجعه به آیات یاد شده، مقامات و مناصب هارون کاملا بدست می آید و به حکم حدیث منزلت، تمام این مناصب و مقامات، برای علی (ع) ثابت میگردد. در اینصورت علی(ع) وزیر و یار و یاور خلیفه رسول خدا در میان مردم میباشد و باید در غیاب پیامبر، رهبری مردم را به عهده بگیرد.
منـابـع
استاد جعفر سبحانی- الهیات و معارف اسلامی- از صفحه 396 تا 401
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها