دلایل امکان معاد از نظر قرآن
فارسی 810 نمایش |عرب معاصر نزول قرآن، درباره دو موضوع اساسی، بیش از همه چیز سر سختی نشان میداد. یکی مسئله توحید و یکتا پرستی و دیگری، مسئله معاد و بازگشت به حیات مجدد بود. درباره حیات نوین به قدری لجاجت و عناد از خود نشان میداد، که دعوت به چنین زندگی را، جنون و دیوانگی می پنداشت چنانکه قرآن از این گروه، این چنین نقل میکنند: "وَ قالَ الذینَ کَفَروُا هَل نَدُ لُّـکُم علی رَجُلِ یُنَبّئُکُم اِذا مُزّقتُم کُلَّ مُمَزَّقِ اِنَّکُم لَفی خَلقِ جَدیدِ اَفترَی علی الله کَذِ با اَم بِه جِنَّهُ" ( سوره سبا / آیه 7-8)، «افراد کافر میگویند آیا شما را به مردی راهنمائی کنیم که میگوید پس از آنکه ریز ریز شدید آفرینش نویی خواهید داشت. آیا بخدا دروغ بسته است یا جنونی دارد.» و گاهی آنرا یک نوع سحر و چشم بندی تلقی میکردند، اگر در برابر دیدگان، آن مرده را زنده میکردند، خود و حواس خویشتن را تخطئه میکردند، و آن را یک نوع اشتباه حواس و تصرف در دل و دیده می انگاشتند چنانکه قرآن از آنان نقل میکنند: "وَ لَئن قُلتَ اِنَّکُم مَبعُوثُونَ مِن بَعد المَوتِ لَبیَقُولَنَّ الذینَ کَغَروا اِن هذا الاّ سِحرُ مُبین" ( سوره هود / آیه 7)، «اگر بگوئید براستی شماها پس از مرگ، بار دیگر برانگیخته خواهید شد، آنان که کافرند میگویند این کار جز سحر و جادوگری چیزی نیست.»
اصولاً آنان نمیتوانستند، تصور کنند بدنی که متلاشی و خاک شده و یا قطعات استخوانی از آن بازمانده بار دیگر زنده گردد و قرآن این «استبعاد» را در مورد متعددی از آنان نقل میکند که به نقل یکی میپردازیم: "و َ قالوُا اَئذا کُنّا عِظاماً وَرُفاتاً اَئِنّا لَمَبعوُثوُنَ خَلقاً جَدیداً"( سوره اسراء /آیه49)، «گفته اند یا ما وقتی استخوان و خاک شدیم چگونه با آفرینش مجددی مبعوث میشویم».
قرآن در برابر عناد و سرسختی، و استنکاف و استنکار آنان، از طرق مختلف وارد شده و با اقامه دلائل عقلی روشن، و نشان دادن صحنه هائی از رستاخیز نباتات، و بازگو کردن سرگذشت گروهی از درگذشتگان که پس از مرگ و یا شبیه مرگ، گام به صحنه زندگی مجدد نهاده اند توانسته است به اذهان آنان، روشنی بخشد و از قوت عناد آنان بکاهد و افراد منصف و بی غرض را که ذهن «استدلال پذیر» دارند به حقیقت رهنمون نماید. ما دلائل قرآنی را یکی پس از دیگری به گونه ای فشرده یاد آور میشویم.
1- گستردگی قدرت خدا
منکران زندگی مجدد یکی از صفات خدا را که همان عمومیت و وسعت و گسترش قدرت او نسبت به هر چیز ممکن است منکرند، شکی نیست که حیات مجدد برای انسان جزو محالات نبوده و جزء ممکنات است و زنده کردن یک مرده، بسان جمع میان وجود و عدم نیست که ذاتاً یک امر محال باشد بلکه طبعاً یک امر ممکن است، چیزی که هست به قدرت و نیرو نیاز دارد. به عبارت دیگر، گاهی چیزی ذاتاً در ردیف محالات قرار میگیرد، و امکان هستی پذیری را ندارد، اگر قدرت قدرتمندی بر آن تعلق نمیگیرد نه از این نظر است که نمیتواند بلکه بخاطر نارسائی خود آن شیء است که شایستگی هستی پذیری را ندارد.
ولی گاهی چیزی بالذات ممکن و هستی پذیر است، چیزی که هست به قدرت و نیرو نیازمند است. فضانوردی و پیمودن راههای آسمانها ذاتاً امر محالی نبوده است، چیزی که هست اینکه بشر گذشته فاقد قدرت و توان بود که چنین چیزی را انجام دهد ولی پس از سالیان درازی بر اثر قدرت صنعت و تکنیک توانست به آرزوی خود جامه وجود بپوشاند. زندگی مجدد، بسان پیمودن راههای فضا است و ذاتاً ممکن میباشد اگر قدرت و نیرو به آن ضمیمه گردد قطعاً هستی پذیر خواهد بود. قرآن مجید در مواردی از آیات با یادآوری قدرت گسترده خدا بر تحقق معاد استدلال میکند و تلویحاً یاد آور میشود که گروه منکران، خدا را به حق نشناخته اند و چنین کاری در برابر قدرت او بسیار ناچیز است چنانکه میفرماید: "وَ ما قَدَروُ الله حَقَّ قَدرِهِ وَ الاًرضُ جَمیعاً قَبضَـتُهُ یَومَ القَیامَهِ و َ السَماواتُ مَطوِیّاتُ بِیَمینه"( سوره زمر/ آیه67) ، «خدا را به حق نشناخته اند، و روز رستاخیز زمین یک سره در قبضه او است و آسمانها به قدرت وی بهم پیچیده است».
این آیه درباره رستاخیز سخن میگوید و یادآور میشود که خدا را به حق نشناخته اند، و میخواهد نتیجه بگیرد که اگر شناخت ما از خدا بطور صحیح انجام گیرد، در مسائل مربوط به رستاخیز، شک و تردید نخواهیم کرد. در آیات دیگر، مسئله را واضح تر میکند، و انتقاد آنان را با توجه به قدرت بی پایان خدا، مردود می شمرد، و یاد آور میشود که زنده کردن مردگان، بالاتر از آفرینش آسمانها و زمین نیست، خدای قادر و توانا بر آفریدن جهانهای وسیع و موجودات گوناگون، قادر بر احیاء مردگان نیز هست، و این حقیقت را در سه آیه به شرح زیر یادآور میشود:
1- "اَو لَم یَـــرَوا اَنَّ الله الذی خَلَقَ السَماوات ِ وَ الارض وَ لَم یَعیَ بِخَلقِهِنَّ بِقادرِ علی اَن یُحیی المَوتی" (سوره احقاف /آیه 33)، «آیا نمی بینند خداوندی که آسمانها و زمین را آفریده و از آفرینش آنها عاجز نگردید توانا است که مردگان را زنده کند.»
2- "اَوَ لَم یَــرَوا اَنَّ الله الذی خَلَقَ السَماوات ِ وَ الارض قادِرُ علی اَن یخلَقُ مُثلَهُم"( سوره اسراء / آیه 99)، «آیا نمی اندیشند خدائی که آسمانها و زمین را آفریده است توانا است که مانند این بشرها را بیافریند».
3- در سوره یس، در پاسخ کسی که استخوان مرده ای را سائیده و در فضا پراکنده ساخته بود و به پیامبر میگفت "مَن یُحیی العِظامَ" این استخوان ها را چه کسی زنده میکند، آفرینش آسمانها و زمین را پیش میکشد و میگوید آن کس که قادر است، چنین کاخ عظیمی بیافریند، میتواند به انسانهای کوچک مجددا ً لباس حیات بپوشاند. " َوَ لَیسَ الذَّی خَلَقَ السَماوات ِ وَ الارض بِقادر علی اَن بَخلُق َ مِثلَهُم بَلی وَ هُوَ الخَلاقُ العَلیم"( سوره یس /آیه 81)، «آیا آنکس که آسمانها و زمین را آفریده قادر نیست که مانند انسانها را بیافریند؟ بلی او است، آفریدگار دانا.»
این مقایسه در صورتی در نظر ما جلو میکند که از عظمت و وسعت آسمانها آگاه گردیم و بدانیم که زمین ما در برابر وسعت آسمانها بسان ذره ای ناچیز است که هرگز به حساب نمی آید. معنی قدرت گسترده خدا این است که هر چیزی که جزو محالات ذاتی نیست، با فرمان «باش» (کُن) تحقق می پذیرد و در برابر فرمان خدا مشکل و آسان، یکسان است این بشر عاجز و ناتوان است که برخی را مشکل و پیچیده و برخی دیگر را سهل و آسان می پندارد. هرگاه خلقت مجدد انسان از محالات ذاتی نیست قطعاً به اراده و خواست خدا در رستاخیز، تحقق می پذیرد و شک و تردید در آن جز، انکار قدرت وی چیز دیگری نمیتواند باشد.
2- توجه به زندگی نخستین
عرب جاهلی برای انکار رستاخیز، دلیل و گواهی جز استبعاد نداشته است و پیوسته میگفت: "اَئذا مِتنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً اَئِنّا لَمَبعُوثُون". این جمله و مشابه آن در سوره های مختلفی وارد شده است و مفادش این است: «آیا پس از آنکه ما مردیم و خاک و استخوان شدیم، بار دیگر زنده و برانگیخته میشویم.» یکی از طرق هدایت این گروه که با منطق و برهان آشنائی نداشتند تا آنجا که «استبعاد» را به جای دلیل به کار می بردند، نشان دادن موردی است که از جهانی شبیه حیات مجدد بوده و نقاط مشترکی با هم دارند، و آن یادآوری آفرینش نخستین است زیرا همان خدائی که انسان را از خاک آفریده است، بار دیگر میتواند، از همان مواد انسان بسازد، خداوند توانا بر آفرینش نخستین، قادر بر آفرینش مجدد نیز می باشد و این منطق در مواردی از قرآن منعکس است از آن جمله :
1- "اَفَعَیینا بِالخَلقِ الاَوَّلِ بَل هُم فی لَبسِ مِن خَلقِ جَدید."( سوره ق/ 15)، «آیا ما از آفرینش نخستین خسته و ناتوانیم ( تا نسبت به بازگشت آن عاجز گردیم) بلکه آنان در آفرینش جدید در شک و تردید هستند.»
2- مفسران اسلامی، از آن جمله عیاشی در تفسیر خود، و فیض کاشانی در تفسیر صافی از امام صادق (ع) نقل میکنند. ابی بن خلف استخوان پوسیده ای را که به صورت خاکی در آمده بود حضور رسول خدا (ص) آورد، و در محضرش فوت کرد و در فضا پراکنده ساخت سپس گفت: این استخوانهای پوسیده را چه کسی زنده میکند؟ خداوند به پیامبر دستور میدهد که به او بگو ید که وی چرا آفرینش نخستین خود را فراموش کرده است و اگر آفرینش نخستین را یادآور شود و غرض را کنار بگذارد به امکان آن یقین پیدا میکند: "وَ ضَـــَربَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلقَهُ قالَ مَن یُحییِ العِظامَ وَ هِیَ رَمیم" ( سوره یس/ آیه 78)، «برای ما مثلی زد ( استخوان مرده را سائیده و در هوا پخش کرد) در حالیکه او آفرینش نخستین را بدست فراموشی سپرده بود ( و لذا ) میگفت: کیست که این استخوانهای پوسیده را زنده کند.» عصاره جواب در جمله "وَ نَسِیَ خَلقَهُ" نهفته است ولی برای روشن ساختن مفاد آن در آیه بعدی به روشنی پاسخ میدهد و میفرماید: "قُل یُحییها الذَّی اَنشَاها اَ وَّلَ مَرَّهِ وَ هُوَ بِکُلِ خَلقِ عَلیم" (سوره یس/ آیه79)، «بگو همان خدائی که آنها را بدون هیچ سابقه ای برای نخستین بار آفریده بار دیگر زنده میکند.»
3- "کَما بَدَانا اَوَّلَ خَلقِ نُعیدُوُ وَعداً عَلَینا اِنّا کُنّا فاعِلین"( سوره انبیاء / آیه 104)، «همانطور که آنان را برای نخستین بار آفریدیم، بار دیگر باز میگردانیم، وعده ای است بر ما و ما آنرا انجام میدهیم.» اگر آفرینش نخست، امکان پذیر است چرا آفرینش مجدد، جزء محالات قرار بگیرد؟
منـابـع
استاد جعفر سبحانی- الهیات و معارف اسلامی- از صفحه 452 تا 457
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها