نظریاتی پیرامون فلسفه نظری تاریخ
فارسی 2877 نمایش |مکاتب مختلف نظریات متعددی در موضوع حرکت مستقیم و تکاملی تاریخ ارائه کرده و هر یک آن را هماهنگ با مبانی اعتقادی خود تفسیر کرده اند؛ به شرح زیر:
1. نظریه «فرهنگی بودن حرکت مستقیم تاریخ»
اسوالد اشپینگلر، فیلسوف آلمانی (1936-1880)، بر این عقیده است که اعتلا و انحطاط جوامع وابسته به فرهنگ های آنان است. او همچنین تکامل تاریخی را یک تکامل فرهنگی می داند و می افزاید: از آنجا که بشر فرهنگ های متفاوت دارد و هر جامعه ای حرکت تکاملی خاص خود را دارد که با فرهنگ آن جامعه هماهنگ است، چیزی به نام انسانیت – که زیربنای زندگی و تطور و تکامل همه جوامع باشد- وجود ندارد، بنابراین اگر بخواهیم هرگونه دگرگونی یا تکاملی را در هر یک از جوامع بشری بسنجیم و ارزیابی کنیم، می بایست بعد فرهنگی و دگرگونی های ناشی از آن را مورد بررسی و تحقیق قرار دهیم. همه فرهنگ ها مسیری تکاملی را می پیمایند که از دیدگاه این اندیشمند آلمانی مرحله پیدایش و تکامل هریک از آنها نزدیک به هزار سال ادامه می یابد؛ سپس هنگام افول و انحطاط آن فرا می رسد؛ بنابراین بررسی تاریخ عمومی چیزی جز بررسی تطبیقی و مقایسه ای فرهنگ ها نیست.
2. نظریه «حرکت تاریخ مبتنی بر بهبود وضع اجتماعی»
برخی فلاسفه غربی معتقدند که حرکت تکاملی تاریخ بر بهبود وضعیت اجتماعی و توسعه مبانی آن استوار است؛ بنابراین باید حرکت تکاملی تاریخ را در چارچوب واقعیات زندگی اجتماعی و مدنی جامعه بشری بررسی کرد.
3. نظریه «حرکت تاریخ براساس تامین منافع فردی»
جمعی از فلاسفه مغرب زمین معتقدند که تأمین و برآورده ساختن خواسته ها و منافع خاص افراد جامعه، عامل اصلی حرکت تاریخ و جوامع بشری است. آدام اسمیت، اندیشمند انگلیسی قرن هجدهم، براین اعتقاد است که تأمین نیازها و خواسته های اقتصادی افراد هر جامعه اوج ترقی و تعالی تمدن بشری است. وی در کتاب معروف خود با عنوان «ثروت ملل» می نویسد: همکاری میان افراد یک جامعه تنها هنگامی موثر و مفید است که یکایک آنان بپذیرند که اصل «نفع فردی» راه دستیابی به نفع اجتماعی و همگانی است و تقسیم عادلانه کار میان افراد جامعه به افزایش حجم تعاون و ارتقای همکاری می انجامد و جامعه و تاریخ را به مرحله ای از تکامل و ترقی می رساند که مطلوب و مقصود همگان است.
4. نظریه نژادی
معدودی از فلاسفه همچون کنت گوبینو معتقدند عامل نژادی، محرک اصلی تکامل و تعالی تاریخی است؛ بدین معنی که برخی از اقوام و نژادها از استعدادهای ایجاد فرهنگ و تمدن برخوردارند؛ درحالی که برخی دیگر از توان تولید علم و فلسفه و صنعت و اخلاق بهره دارند؛ بنابراین تکامل نوعی در تاریخ براساس استعدادها و توانمندی های خاص نژادی استوار است.
5. نظریه جغرافیایی
متفکرانی همچون منتسکیو (1755-1689)، جامعه شناس بزرگ فرانسوی، معتقدند که عامل اساسی و محرک و پیش برنده تاریخ به هیچ نژاد خاصی بستگی ندارد؛ بلکه محیط طبیعی و جغرافیایی است که جوامع و تمدن ها را پیش می برد و فرهنگ و صنعت را ارتقاء می بخشد و اختلاف نژادی خود حاصل اختلاف محیطی و جغرافیایی است.
6. نظریه قهرمانان
فیلسوف فرانسوی، کارلایل(1881-1795)، در کتاب «قهرمانان» خود می نویسد که قهرمانان و نوابغ انسان هایی هستند که تاریخ هر ملت را می سازند، به اعتقاد او تحولات و پیشرفت های تاریخی در زمینه های مختلف زندگی انسان مدیون قهرمانان و شخصیت های برجسته ای است که از توانمندی های ویژه عقلی یا عملی یا هنری و یا از قدرت اراده خارق العاده برخوردارند و نقش بقیه مردم چیزی جز تقلید و پیروی از این نوابغ نیست؛ چنان که شخصیت پیامبر اکرم محمد صلی اله علیه وآله وسلم بود که هویت حرکت تکاملی تاریخ در دنیای اسلام را شکل بخشید.
7. نظریه مادیگری تاریخی
براساس نظریه محرک تاریخ اقتصاد است؛ بدین معنی که همه جوانب و ابعاد زندگی هر ملتی معلول روش تولید و روابط تولیدی حاکم بر مناسبات اقتصادی آن ملت است. کارل مارکس و پیروان او از این نظریه جانب داری می کنند.
8. نظریه «الهی بودن حرکت تاریخ»
برحسب این نظریه تحولات تاریخی، زمینه تحقق اراده حکیمانه خداوند است و همه این تحولات و دگرگونی ها بیانگر تجلی اراده الهی در زندگی بشر است. قدیس اگوستین معتقد است که تاریخ براساس طرح و برنامه ای الهی سامان یافته و اراده قاهر خداوند است که تاریخ را به سوی هدف و غایت آن پیش می برد و آدمی هیچ توانی برای رویارویی با این عامل ندارد. این نظر کمابیش با نظریات فرقه اشعریه در میان مسلمانان شباهت دارد. اگوستین در بحث خود پیرامون سرشت و سرانجام بشر و کمال آن به ظهور عیسی مسیح علیه السلام اشاره می کند و ظهور آن حضرت را به عنوان یک منجی و بشارت دهنده نجات انسان موضوعی قطعی و مسلم می شمارد. ژاک بوسوئه، خطیب، مورخ و اسقف مسیحی قرن هفدهم میلادی نیز در کتاب «تاریخ عمومی» خود بر دو جنبه تاریخ تأکید می ورزد؛ انتشار دین و توسعه امپراطوری ها. وی تاریخ بشر را از آغاز خلقت آدم تا روز بازپسین به عنوان واحد و مظهری از تحقق مشیت الهی می داند و حتی اراده و اختیار انسان را نیز در خدمت این مشیت می شمارد. اندیشمند و فیلسوف ایتالیایی، ژان باپتیست ویکو نیز معتقد است که دین تاریخ بشریت را به مرحله نهایی تکامل می رساند. به اعتقاد او دین از آغاز در زندگی بشر حضور داشته و عاملی مهم در تعالی انسان و رسیدن او به مرحله تمدن و تکامل است. هیر نیز نظری همانند ویکو دارد و می گوید انسان برای دین آفریده شده و میان آن دو پیوندی گسست ناپذیر است.
نظریاتی که گفته شد، هریک از دیدگاهی به موضوع تطور و تکامل تاریخ نگریسته اند؛ پاره ای از آنها خاستگاه اجتماعی و برخی منشأ روانشناختی دارند. نظریه الهی بودن حرکت تاریخ برحسب تفسیر مسیحی نمی تواند راز و رمز تطور جوامع را بشناساند؛ زیرا علت همه ایستایی ها و پویایی ها را به مشیت الهی نسبت می دهد؛ در حالی که این پدیده ها اگر چه معلول اراده الهی اند، خواست و تلاش انسان ها را در حصول آنها نمی توان نادیده گرفت.
پذیرش نظریه قهرمانان نیز مبتنی بر قبول دو مبدأ تصدیقی است: نخست این که جامعه فاقد هویت مستقل از افراد خود است و دوم این که افراد خاصی از بشر توان ابتکار و ابداع دارند و دیگران به ناچار از آنان پیروی می کنند؛ و این هر دو باطل است؛ زیرا اولا جامعه هویتی مستقل و سنت ها و قوانین خاص خود را دارد و به گونه ای عمل می کند که با طبیعت مستقل آنها هماهنگ باشد، و با وجود ناپذیری کنش و واکنش های افراد در شکل گیری هویت هر جامعه، استقلال و هویت جامعه و تبعیت آن از قوانین و رسوم هماهنگ با هویت خود همچنان پایدار و برقرار می ماند. ثانیا به رغم اختلافات موجود میان مردم، از دیدگاه انسان شناختی واقعی همه مردم در تحولات و دگرگونی های اجتماعی تأثیر دارند و میزان این تأثیر برحسب امکامات و توانمدی ها و استعدادهای هریک از آنان متفاوت است.
منـابـع
خط امان- پژوهشی در موعود ادیان- از صفحه 223 تا 227
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها