نشانه های کبر و علاج آن
فارسی 1657 نمایش |کمتر کسی از مرض مهلک کبر پاک است. بر بسیاری مشتبه گردیده و شاید خود را از این بیماری پاک می بینند در حالی که به آن مبتلایند. علمای اخلاق نشانه هائی برای آن ذکر کرده اند که اگر کسی در خود دید بداند که از ریشه های این شجره خبیثه در قلب او است و باید در صدد اصلاح خود برآید.
نشانه های کبر:
1- هنگامی که با امثال خود در مطلبی گفتگو می کند اگر حق بر زبانشان جاری شود در صورتی که پذیرفتن و اعتراف کردن به آن برایش گران باشد و اظهار بشاشت و خرمی نتواند کند، معلوم است تکبر دارد.
2- اگر در محافل و مجامع، پائیین تر از محلی که سزاوار نشستن او است برایش گران باشد یا هنگام راه رفتن عقب همه قرار گرفتن برایش گران باشد، متکبر است.
3- در صورتی که اول سلام کردن به زیر دستش برایش سخت باشد متکبر است.
4- اگر اجابت دعوت فقیر بینوائی با انجام حاجتش یا نشستن پهلویش برایش سخت باشد، نشانه کبر است.
5- ضرور یات زندگی خانه را از بازار خریدن و به روی دست گرفتن و به خانه بردن اگر برایش مشکل باشد متکبر است. مگر در صورتی که به مقتضای زمان و مکان و حال و شأن این عمل برایش واقعا عیب باشد و سبب غیبت کردن مردم بشود.
6- پوشیدن جامه های کم بها و زبر و کهنه اگر برایش گران باشد و در بند پوشیدن لباس نفیس و فاخر بوده و آن را شرف و بزرگی بداند متکبر است. مگر حقیقتا این عمل سبب هتک آبرویش باشد.
7- نشستن با نوکر و کلفت و شاگرد بر سر یک طعام اگر بر او گران باشد علامت کبر است.
پس از دانستن نشانه های گناه کبر باید راه چاره آن را هم بدانیم و علاج آن از راه علمی معلوم گردد.
چاره مرض کبر ( علاج علمی):
از جمله راههای علاج علمی کبر، تفکر در ابتدای خلقت خود است که متوجه باشد ا نطفه گندیده ای که نزد جمیع افراد بشر پلید است، آفریده شده. چنانچه در قرآن مجید امر می فرماید که «باید انسان بیندیشد و ببیند از چه آفریده شده، از آب جهنده گندیده ای که هیچ نداشت یعنی نه چشم نه گوش نه دست و پا و نه زبان و اراده و غیره پس خداوند این ها را هم به طور عاریت به او داده است». و از مجرای بول برای دومین مرتبه خارج شد، در حالی که از هرجهت ناتوان بود متدرجا او را قوی فرمود لیکن قوه و قدرت محدودی که به هزاران نوع ضعف و ناتوانی همراه است، چنانچه او را به گرسنگی و تشنگی و خواب مبتلا فرمود، به طوری که اگر نخواهد بخورد و بیاشامد و بخوابد، نمی تواند زنده باشد و همچنین به لباس و مسکن او را نیازمند ساخت و در معرض انواع مرض ها و آفت ها است که از شماره بیرون است و در طب قدیم عدد انواع مرض های انسان را چهار هزار نوع شمرده اند. همیشه در جوفش بول و غائط است که اگر ستر الهی نبود از بوی عفونت خود نمی توانست زندگی کند. اما ناتوانیش از نرسیدن به خواسته های خودش بی شمار است، چنانچه می خواهد بسیاری از چیزها را بداند ولی نمی تواند، می خواهد چیزی یادش بیاید فراموش می کند، می خواهد چیزی مثل معصیت را فراموش کند ولی نمی تواند – می خواهد حواس خود را جمع کرده، خیالات و وسوسه ها را از خود دور کند نمی تواند. به چیزی میل می کند که هلاکش در آن است ولی در اثر عادت یا علاقه فوق العاده نمی تواند ترک کند با اینکه یقین دارد برایش مضر است و بدش می آید از چیزی که حیاتش در آن است. به علاوه در هر لحظه از شبانه روز، در خطر از بین رفتن قوه ای از قوای بدنی است و در معرض زائل شدن آنچه مورد علاقه او است مانند مال و اولاد- خلاصه بنده ای است که بر هیچ چیز توانائی ندارد، نه نفع و خیری به خودش برساند و نه ضرر و شری از خود دور سازد یا به زندگی خودش ادامه دهد. این است مختصری از حالات انسان در این مدت حیات دنیوی و از واضحات است که در هر لحظه مورد تهدید رسیدن مرگ است به طوری که هیچ نمی تواند از آن جلوگیری نماید.
اما حالات مردن و قبر رفتن تا خاک شدن، پس کافی است آنچه از حالات مختضرها دیده و شنیده و پس از آن حالات گذشتگان- اگر همین جا کار تمام می شد غصه ای نداشت. بدبختی این جا است که او را به محکمه عدل الهی می برند و جمیع افعالش، کوچک و بزرگ بررسی می شود به تفصیلی که در قرآن مجید و روایات بیان گردیده است. چه بسیار عزیزان دنیوی که در آن جا خوار، و چه بزرگانی که در آن جا از مورچه خوردترند. چه بسیار صورتهای زیبائی که آنچه به زشت ترین هئیت ها وارد می شوند به طوری که صورت سوسک و خوک پیش آنها زیبا است و کسی هم عاقبت امر خود را نمی داند و سرانجام خود را نمی شناسد که از اشقیا است یا سعدا، از عزیزان است یا ذلیلان، از روسفیدان است یا سیاه رویان و در آنچه از حالات انسان ذکر شد جمیع افراد بشر هر کس و در هر مقامی باشد مساوی است. و هر عاقلی در آنچه از گزارشات حال و آینده دقت کند، یقین می کند که خودبینی و بزرگی و کبریائی و سرکشی، لایق و سزاوار انسان نیست. کسی که عجز و ضعف سراسر شوونش را گرفته چگونه دعوی انانیت و برتری می تواند کند؟ آیا دروغی از این آشکارتر است؟
بعضی از بزرگان برای چاره علمی کبر، تحقیق لطیفی بیان نموده و برای مزید فایده نقل می شود. می فرماید: تکبر، هیأتی است که در نفس پیدا می شود و از دوام ملاحظه نسبتی که با پست تر از خود دارد و غفلت از نسبتی که با بالاتر از خود دارد. و شرح این مطلب آن است که کسی را مثلا بنده ای است. اکنون آن شخص را با آن بنده نسبتی است و آن است که غالب است بر او و حاکم او است و آن بنده را بیرون شدن از اراده او میسر نیست و مسخر او است و این شخص را نسبتی با خداوند است که مغلوب و مقهور و مسخر و محکوم او است. اکنون اگر آن مولا ملاحظه نسبت اولی بر او غالب شد و همیشه آن نصب العینش گردید، حالتی در او پیدا می شود که تکبر است ولی در صورتی که نسبت دوم بیشتر مورد ملاحظه اش باشد و از ناتوانانی و مقهوری خود نسبت به حق با ملاحظه قدرت و عظمت پروردگار حالت خضوع و خشوع و نیازمندی در او پیدا می شود که آن تواضع( و ضد تکبر) است. گرچه ابتدا این حالت در شخص نسبت به خداوند است، اما چون در او رسوخ کرد به سایر حدود وجود هم می رسد (یعنی کسی که برای خدا متواضع شد با تمام مخلوقات او نیز متواضع خواهد بود) مانند تجاوز غضب از مجرم به دیگران – شخص در هنگام خشم با مجرم تنها در غضب نیست بلکه با در و دیوار به جنگ است. از این بیان واضح می گردد که خدای تعالی متکبر به حق است زیرا نسبت مغلوبی و مقهوری با کسی ندارد و غیر از نسبت غالبی و قاهری نسبتی دیگر نیست و غیر از او هیچ کس سزاوار تکبر نیست. چه هرکس، هر چند حمله عرش و اسرافیل و جبرئیل باشد نسبت مغلوبیش با خدای تعالی شدیدتر است. ( به غیر متناهی) از نسبت غالبیش بر دیگری. پس چگونه سزاوار است از این نسبت غفلت کرده تمام به نسبت دیگر متوجه شود تا به کبر مبتلا گردد؟
منشأ کبر را باید زدود:
از موارد علاج علمی کبر، تفکر و تدبر کردن در اشتباه انسان است، در چیزهائی که سبب کبر و غرور می گردد مانند علم، عمل، نسب، مال، جاه، منصب، اتباع، قوه، جمال و غیره- پس از دقت دانسته می شود که کبر و غرور به هر یک از آن ها خلاف عقل است اما علم- اگر از دانش های دنیوی باشد که به مرگ برطرف می شود بلکه پیش از مرگ در اثر ترک ممارست یا فراموشی زائل می شود و چون نفع آن فقط برای چند روز زندگی دنیا است، سزاوار مغرور شدن نیست. خصوصا با ملاحظه نسبت آنچه می داند با آنچه که نمی داند که نسبت محدود با نامحدود است. اگر از علوم اخروی و دینی باشد، آنچه که راجع به معارف الهی است، اثرش تواضع و خشوع است نه کبر و غرور چون می فرماید: «تنها دانایان از خدا می ترسند» ( سوره فاطر / آیه 25)، و اگر حال غیر از این باشد، معلوم می شود، از نور و حقیقت علم بی بهره است فقط اصطلاحاتی یاد گرفته آن هم چیزی نیست که موجب فخر باشد.
علم به احکام دینی یعنی "فقه" هم وقتی نافع است که بر طبق آن عمل شود و کسی که فقه بداند و عمل نکند مانند کسی است که علم طب می داند ولی به آن عمل نمی کند و به فرمایش قرآن مجید مانند خری که کتاب ها را بار کند. و بلعم باعور را که عالم بی عمل بود به سگ تشبیه می فرماید. و اگر عالمی متوجه شود که حجت خدا بر او تمام شده و مسئوولیت بر عهده او است به طوری که هفتاد گناه از جاهل بخشیده می شود و یکی هم از او عفو نمی گردد یقینا بر تواضع و انکسارش افزوده می گردد نه اینکه کبر می ورزد.
شرافت نسب موجب کبر نباید بشود:
اگر شرافت ظاهری دنیوی است مثل اینکه پدرش از حکام و اشراف بوده، پس اصل دنیا چیست تا امور اعتباری آن چه باشد جز زرق و برقی که چند روز جولانی دارد و نیست و نابود می گردد و افتخار و غرور و کبر به آن دلیل کمال حماقت و سفاهت است.
کبر به مال از حماقت است:
اگر ثروتی به دست آورد و بر فقرا و مستمندان بزرگی فروخت و خود را از آن ها بالاتر دانست، از حماقت است. مثل اینکه اگر فقیر مریض شود از او عیادت نکند ( چون فقیر است) هر چند رحم یا همسایه باشد. یا اگر فقیری با او سخن گوید به حرفش توجهی نکند یا جواب سلامش را درست ندهد یا با او به تندی سخن بگوید و نظایر این ها. بایذ بداند که مال بیرون از ذات انسان است و کم و زیاد آن ربطی به کمال انسانی ندارد چنانچه ممکن است پست ترین افراد بشر ( از جهت کمالات معنوی) داراترین آنها باشد، دیگر آن که مال به مرگ شخص به دیگران منتقل می شود بلکه در هر لحظه ای ممکن است به واسطه حادثه ای از کفش بدر رود. چه بسیار ثروتمندان متکبر مغروری که به اندک زمانی فقیر و جزء مستمندان شدند. اگر ثروتمند، ایمان و فهم داشته باشد، مال خود را فتنه و بلا و اسباب امتحان خود می بیند، و خود را مورد مسئوولیت سختی می بیند که از عهده بیرون آمدنش خیلی سخت است و لازمه این فهم و دانش، انکسار و تواضع با فقر است نه غرور و کبر.
و اگر ثروتمند بىخبرى باشد و مال خود را خير خدا داده ببيند و خود را سزاوار آن ببيند، بايد اين آيه شريفه را متذكر شود كه مىفرمايد: «آيا گمان مىكنند آنچه ما به ايشان از مال و فرزندان دادهايم، خيرهائى است كه به ايشان رساندهايم؟ نه چنين است بلکه نمی فهمند.» ( سوره مومنون/آیات 55-56)، زیرا عطای مال و فرزند هرگاه موجب کسب سعادت نباشد، از قبیل استدراج و غضب و از مصادیق مکر است نه لطف و رحمت. و برای دانستن اینکه این مال رحمت و خیر است یا بلا و غضب الهی است، دو علامت در روایات ذکر شده یکی تواضع و دیگری توفیق اتفاق. پس هر ثرتمندی که هر چند مالش زیادتر شود، تواضعش به فقرا و انفاقش به آنها بیشتر می گردد، آن مال خیر و رحمت الهی است و اگر بخل و کبرش بیشتر شود، وبال و سبب شقاوت و بدبختی او است.
جاه، منصب، اتباع، امور اعتباری است:
آنچه درباره مال گفته شد از زوال و بی اعتباری آن و اینکه گاه خیر و نعمت، و گاه شر و نقمت است، در جاه و منصب و اتباع هم جاری است بلکه شدیدتر و تکلیف سخت تر و خطر آن بزرگ تر است. خصوصا اگر با ثروتمندی و توانگری جمع شود در هر لحظه در خطر بزرگی است که آیا وظیفه مهم الهی که اکنون بر دوشش هست انجام می دهد یا نه بلکه وزر خود را بیشتر می سازد و گاه می شود در اثر فریادرسی نکردن از مظلومی یا تکبر کردن و اهانت به مومنی (خصوصا اگر سید و عالم یا پیری باشد) سزاوار انواع عقوبت ها و عذاب های الهی می شود. بنابراین جاه و منصب و اتباع هم مانند مال در معرض زوال و به علاوه خارج از ذات انسانی و از امور اعتباری است که عاقل به هیچ وجه فریبش را نمی خورد تا چه رسد که به آن کبر ورزد.
نیروی بدن هم موقت است:
اما کبر به قوه بدنی، باید بداند که در هر لحظه ای ممکن است به مرض یا بلائی دچار گردد که از هر ناتوانی، ناتوان تر شده و نیز حالات سکرات مرگ و قبر خود را متذکر شود. در کبر به زیبائی ظاهری هم باید متوجه بود که جمال حقیقی اتصاف انسان به صفت کمالیه می باشد که از آن جمله تواضع است. و جمال ظاهری تنها، ارزشی ندارد زیرا عاریه است و ممکن است به حادثه مختصری به کلی زائل شود. و متذکر حالات بدن خود در قبر باشد که همین جمال چه بر سرش می آید و همچنین الان نیز حامل کثافات در جوف خود است و زیر پوست چرک و خون و کثافت می باشد. دیگر چه جائی برای کبر ورزی و بزرگی فروختن به دیگران باقی می ماند؟
منـابـع
شهید عبدالحسین دستغیب- گناهان کبیره(باب اول)- از صفحه 137 تا 146
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها