تفسیر آیات اول تا ششم سوره توبه درباره نحوه برائت از مشرکان
فارسی 3083 نمایش |أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
1- « براءه من الله و رسوله الی الذین عهدتم من المشرکین»
2- « فسیحو فی الذین اربعه أشهر و اعلمو انکم غیر معجزی الله وأن الله مخزی الکفرین»
3- «وأذن من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله بری ء من المشرکین و رسوله فإن تبتم فهو خیر لکم و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزی الله و بشر الذین کفروا بعذاب الیم»
4- «الا الذین عهد ثم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیئا و لم یظههروا علیکم احدا فاتموا الیهم عهد هم الی مدتهم ان الله یحب المتقین»
5- «فإذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم و احصروهم واقعدوا الهم کل مرصدفإن تابوا و اقاموا الصلوه و اتوا الزکوه فخلوا سبیلهم ان الله غفور رحیم»
6- «و إن احد من المشرکین استجارک فأجره حتی یسمع کلم الله ثم ابلغه مامنه ذلک بانهم قوم لا یعلمون».
بعد از سوره ی انفال، سوره مبارکه ی برائت یا توبه قرار گرفته که بر حسب ترتیب جمعی، نهمین سوره از سوره های یکصد و چهارده گانه ی قرآن کریم است و برحسب ترتیب نزول شاید آخرین سوره و یا ما قبل آخر باشد. اولین سوره ای که نازل شد، بنابر قول مشهور، سوره علق است: «أقرا باسم ربک الذی خلق* خلق الانسان من علق»، بعد از آن، سوره ی مزمل، بعد سوره ی مدثر و بعد سوره های دیگر و آخرین سوره بر حسب ترتیب نزول، احتمالا سوره ی برائت یا سوره مائده یا سوره نصر است. به هر حال، سوره ی برائت یا آخرین سوره است که نازل شده یا ماقبل آخر. اینک به توضیح آیات شریفه می پردازیم:
اول کلام، اعلان برائت از مشرکین است. برائت یعنی بیزاری، تنفر، قطع رابطه؛ و این اعلان از جانب خدا و رسول است و مشرکان، این را به حساب مسلمانان نگذارند و از آنها گله نکنند که چرا با ما که ارحام و اقاربتان بوده ایم قطع رابطه کرده اید؟ نه، این کار از جانب خدا و رسول است و مسلمانان چاره ای جز اطاعت فرمان خدا و رسول ندارند. این فرمان خدا به مسلمانان است که: «براءه من الله و رسوله الی الذین عهدتم من المشرکین»، «خدا و رسول، از مشرکینی که شما مسلمانان با آنها عهد و پیمان بسته بودید اعلان برائت می کنند». البته در سوره ی انفال خوانده ایم که مسلمانان باید نسبت به عهد و پیمانی که با مشرکان بسته اند وفادار باشند. (وإن جنحو اللسم فاجنح لها و تکل علی الله انه هو السمیع العلیم، انفال /61) ولی در همان سوره خوانده ایم که اگر آنها نقض عهد کردند در این صورت شما هم می توانید لغویت پیمان را اعلان کنید: (و اما تخافن من قوم خیانه فانبذ الیهم علی سواء، انفال /58). پیمان با مشرکین تا وقتی محترم است که نقض پیمان نکنند؛ اگر نقض عهد کردند دیگر پیمانشان محترم نیست و لغو می شود. عبارت «الی الذین عاهدتم من المشرکین» در این آیه، اشاره به همین مطلب دارد که نسبت به آن مشرکینی اعلان برائت کنید که با آنها پیمان بسته اید و آنها نقض پیمان کرده اند و بگویید دیگر با شما عهد و پیمان محترمی نداریم.
مشرکین هم مانند مسلمین مناسک حج داشتند!
می دانیم بعد از فتح مکه که در سال هشتم هجرت واقع شد، مکه جزء بلاد اسلامی شد و تحت سیطره ی حکومت اسلامی قرار گرفت ولی همچنان مشرکین در مکه بودند و با مسلمین همزیستی داشتند، همان آداب و رسوم آیین خود را داشتند و به کیش خودشان عمل می کردند؛ حتی در موسم حج نیز هر دو گروه مسلم و مشرک، مناسک را طبق آداب و رسوم خودشان با هم انجام می دادند چون حج، سنت ابراهمی بود و حضرت ابراهیم علیه السلام را همه ی ملل قبول داشتند؛ یهود و نصاری و مجوس و حتی مشرکین هم می گفتند ما تابع ابراهیم هستیم منتهی در دین توحیدی ابراهیم علیه السلام بدعتها ایجاد کرده بودند. از جمله بدعتشان این بود که اگر غیر از قریش کسی به مکه می آمد می گفتند تو حق نداری با لباس خودت طواف کنی! یا باید از مردم ساکن در مکه لباس کرایه کنی یا این که لباس خودت را با آن طواف کردی صدقه بدهی و دیگر حق پوشیدن آن را نداری! حالا، گاهی کسی پیدا می شد که لباسش منحصر به همان لباسی بود که در تن داشت و نمی توانست آن را صدقه بدهد و تمکن مالی هم نداشت که لباسی کرایه کند، می گفتند باید لخت و عریان طواف کنی!! فرقی میان مرد و زن نمی گذاشتند که در قرآن کریم نیز اشاره ای به این بدعت زشتشان شده است، آنجا که می فرماید: "و إذا فعلوا فاحشه قالوا وجدنا علیها آباءنا والله أمرنا بها"، «وقتی کار زشتی مرتکب می شدند ]و به صورت عریان طواف می کردند [می گفتند این آیین پدران ماست و خدا ما را به این کار امر کرده است». "قل إن الله لا یأمر بالفحشاء أتقصولون علی الله ما لاتعلمون"(اعراف/28)، «بگو: خدا امربه فحشاه نمی کند؛ چرا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید»؟!
به هرحال بعد از فتح مکه (سال هشتم هجرت) وقتی موسم حج رسید، هردو گروه مسلم و مشرک، با هم مناسک حج را انجام دادند و در سال نهم هجرت، هنگام موسم حج، این سوره بر رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد تا به مشرکین اعلام کند که از این به بعد، دیگر حق شرکت در حج را ندارند. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم مأمور شدند در روز عید قربان که مجمع عمومی حجاج است، سوره ی برائت را بخوانند و برائت از مشرکین را به این صورت اعلام نمایند که نه حق شرکت در حج و نه حق ماندن در مکه را دارند و به آنها ابلاغ کنند که تا چهار ماه به شما مهلت می دهیم، در این چهار ماه فکر کنید و تصمیم بگیرید؛ یا مسلم بشوید یا هجرت کنید و از مکه بیرون بروید، و یا آماده ی جنگ بشوید. ما از جانب خدا مأموریم که شما را قطع و قمع کنیم.
چهار ماه مهلت به مشرکین!
"فسیحو فی الذین اربعه أشهر"، «تا چهار ماه به شما مهلت می دهیم که سیاحت کنید». شما تا چهار ماه آزادید که در مکه داخل و خارج بشوید، با هم بنشینید و مشورت کنید و تصمیم بگیرید و هرگونه اعمالی که می خواهید انجام بدهید و حتی می توانید خود را برای مقاتله هم مجهز کنید!! اما بعد از چهار ماه، یا اسلام، یا هجرت، یا جنگ و بعد نصیحتشان می کند که: "و اعلمو انکم غیر معجزی الله"، «این مطلب را بدانید که شما نمی توانید خدا را عاجز کرده و او را به زانو درآورید». شما پیش خود فکر نکنید که اگر دست به شمشیر ببرید می توانید در مقابل ما بایستید؛ اگر با خدا به ستیزگی برخیزید، مسلما مقهور و مغلوب می شوید و در دنیا ذلیل و در آخرت به عذاب مبتلا می گردید. «وأن الله مخزی الکافرین»، «خداوند کفار را در دنیا و آخرت به خزی و خواری، محکوم کرده است.» از جانب ما به شما نصیحت و خیرخواهی شده است که تا چهار ماه به شما مهلت داده ایم، وگرنه ما می توانستیم در یک شبانه به شما شبیخون بزنیم و قلع و قمعتان کنیم، ولی خواستیم با عدالت و انصاف با شما رفتار کنیم، در این چهار ماه بیندیشید و تصمیم بگیرید، حتی مجهز هم بشوید.
تأکید مجدد بر برائت
دوباره مسئله ی برائت تأکید شده است: "وأذن من الله و رسوله الی الناس"، «این اذان و اعلامی است از جانب خدا و رسولش به توده ی مردم که خدا و رسولش از مشرکین بیزارند». اذان یعنی، اعلام و آگاهی دادن و اذان یکی از شعائر دینی ما می باشد که در هر شبانه روز، سه بار در سربندهای حساس زندگی (سپیده ی صبح، زوال ظهر و آغاز شب) با صدای بلند، عقاید حقه ی خود را اعلان می کنیم و این طرز تفکر و جهابینی و رشد فکری خود را به تمام عالمیان اعلام می نماییم که ما هیچ موجودی را جز«الله» که مبدء هستی، و خالق و آفریدگار عالم و آدم است، به معبودیت نمی شناسیم و در مقابل هیچ موجودی جز او خاضع نمی شویم مگر آن کسانی که خود او، آنها را بعنوان رسول و امام معرفی کرده است. اذان ما با (الله) آغاز می شود و با (الله) پایان می یابد. جمله ی اول اذن (الله اکبر) است و جمله ی آخر آن، (لا اله الا الله)؛ یعنی ما در تمام شئون زندگی با نام و یاد خدا شروع می کنیم و با نام خدا خاتمه می دهیم. آن روز، موضوع برائت از مشرکین هم به خود مشرکین و هم به عموم مردم اعلام شد؛ و لذا در آیه ی اول فرمود «براءه من.....الی....من المشرکین »؛ و در آیه ی دوم: « أذن....... الی الناس»، یعنی در رتبه ی اول به خود مشرکین اعلام می شود که ما از شما بیزاریم و با شما رابطه ای نداریم، و در رتبه ی دوم به همه ی مردم بفهماند که ما با مشرکین رابطه ای نداریم.
زمان اعلان برائت
حالا چه روزی باید این اعلان بشود؟ "یوم الحج الاکبر"، «در روز حج اکبر باید اعلان برائت بشود». روز حج اکبر چه روزی است؟ آیا کلمه ی (اکبر) صفت برای (یوم) است یا برای (حج)؟ البته روز ظاهر لفظی، صفت حج است ولی در معنی ممکن است صفت یوم باشد: «یوم اکبر حج» یعنی روز عید قربان، چون روز عید قربان همه ی حجاج، در منی جمعند؛ به این جهت آن روز، روز اکبر است. اگر این طور بگوییم پس هر سال درحج، روز عید قربان، یوم اکبر است. احتمال دارد صفت حج باشد که بگوییم (حج اکبر) و اگر این مراد باشد ظاهرا بیشتر از یک سال نبوده که همان سال نهم هجرت است زیرا در آن سال، هم مشرکین و هم مسلمین در منی جمع بودند و چون تنها عید قربان که مشرکین و مسلمین باهم جمع بودند در سال نهم آن حج، حج اکبر شد. احتمال دیگری هم هست که اکبر صفت حج باشد ولی مراد از (حج اکبر) خود (حج) است که در مقابل (حج اصغر) یعنی (عمره) می باشد. در روایت هم از عمره به حج اصغر تعبیر شده و حج هم که خودش حج اکبر است. البته این که گاهی گفته می شود حج عمره، تعبیر درستی نیست چون حج عمره نداریم؛ یک عبادت حج داریم و یک عبادت عمره، در عمل جدا از هم و دو عبادت مستقلند. عمره، مرکب از پنج عمل عبادی و حج، مرکب از سیزده عمل عبادی است. اعمال عمره عبارتند از: احرام، طواف، نماز طواف، سعی و تقصیر؛ و اعمال حج شامل: احرام، وقوف در عرفات، وقوف در مشعر و بقیه ی مناسک می باشد. به هرحال، کلمه ی اکبر ممکن است صفت یوم باشد که می شود روز عید قربان در هر سال، و ممکن است صفت حج باشد که در این صورت حج اکبر دو معنا را شامل می شود؛ یکی حج سال نهم هجرت که مسلمین و مشرکین در آن سال با هم جمع بودند و عمل حج را انجام می دادند و دیگر اینکه حج در مقابل عمره است که حج اصغر محسوب می شود و حج، حج اکبر. دستور این بود که آن روز برائت از مشرکین اعلان شود: "ان الله بری ء من المشرکین و رسوله"، «خدا و رسولش از مشرکین بیزارند». ولی همچنان راه توبه را باز گذاشته می فرماید: "فإن تبتم فهو خیر لکم"، «اگر توبه کردید، توبه، به نفع شماست».
در این مدت چهار ماه که به شما مهلت داده ایم، راه توبه باز است که با آن، در دنیا عزیز می شوید و در آخرت هم متنعم خواهید بود.
"و ان تولیتم فاعلموا انکم غیر معجزی الله"، «اگر اعراض کرده و به حق پشت نمودید، این را بدانید که شما نمی توانید خدا را عاجز کنید و قدرت دین را بشکنید».
"و بشر الذین کفروا بعذاب الیم"، «مردم کافر را به عذاب دردناک بشارت بده».
عذاب که بشارت ندارد، این، لسان طعن، و کنایه از تهدید است. همچنانکه ما در مقام تهدید مثلا می گوییم یک آشی برایت بپزم که مزه اش را بفهمی یا می گوییم صبر کن به همین زودی خدمتت می رسم، خدا هم به این عبارت تهدید می کند که: کافران را به عذابی دردناک بشارتشان ده.
همه ی مشرکین مشمول برائت نیستند
در آیه ی بعد، یک دسته از مشرکین نسبت به موضوع برائت استثنا شده اند؛ آن مشرکینی که با آنها پیمان عدم تعرض بسته شده و آنها پیمان شکنی نکرده اند و مدت پیمانشان هم تمام نشده است، شما به همان پیمان وفادار باشید. ما نسبت به آن مشرکینی اعلام برائت می کنیم که پیمانی با ما نداشته اند یا پیمان داشته اند اما نقض پیمان کرده اند و یا مدتشان منقضی شده است. اما آن گروهی که با ما پیمان عدم مخاصمه بسته اند و نقض پیمان هم نکرده اند ما به پیمان با آنها وفاداریم.
"الا الذین عاهد ثم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیئا و لم یظاهروا علیکم احدا"، «آنهایی که با شما پیمان بسته اند و نسبت به پیمانشان با شما کم و کسری نداشته اند و با احدی از دشمنان شما، همکاری و پشتیبانی ننموده اند».
"فاتموا الیهم عهد هم الی مدتهم"، «به آنها نسبت به پیمانشان تا آخر مدتشان وفادار باشید».
"ان الله یحب المتقین"، «چون خدا متقین را دوست می دارد». وفا به پیمان، رمز تقوا و پیمان شکنی خلاف تقوا است. بعد از آن یک فرمان قاطع صادر می شود که "فإذا انسلخ الاشهر الحرم"، «وقتی آن چهار ماه که برای آنها حرمتی قائل بودیم تمام شد، دیگر مجالی به مشرکان ندهید».
فرمانی قاطع با چهار دستور کوبنده صادر فرمود تا راه عذر را به روی مشرکان بسته و به آنها بگوید: ما به عدالت با شما رفتار کردیم، منصفانه حرف زدیم، گفتیم شما را غافلگیر نمی کنیم، شبیخون نمی زنیم، چهار ماه مهلت می دهیم تا در این چهار ماه هر تصمیمی که دارید بگیرید و حتی اگر خواستید مجهز هم بشوید. وقتی مهلت تمام شد، چهار دستور داد که: هم راه را بر آنان ببندید، و هم در حلقه ی محاصره قرارشان دهید، و هم اسیرشان کنید، بعد هم آنها را بکشید. "فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم"، «هرجا به ایشان دست پیدا کردید آنها را بکشید». "و خذوهم"، «اسیرشان بکنید»، "و احصروهم"، «و در حلقه ی محاصره قرارشان بدهید که راه گریز نداشته باشند»، "واقعدوا الهم کل مرصد"، «در هر کمینگاهی در کمینشان بنشینید».
البته انتخاب هرکدام از این چهار کیفر، برحسب شرایط زمان و مکان و افراد، بسته به صلاحدید ولی امر است. گاهی برای بعضی از اذهان، ناپسند می آید که چرا اسلام به این قاطعیت با مشرکین رفتار می کند؟ بله، اسلام دین توحید است و هرگز با شرک نمی سازد و با سایر اقوام و ملل سازش دارد؛ با یهودی و نصرانی و مجوسی که به هرحال دین توحیدی دارند، تحت شرایط مخصوص همزیستی می کند، هرچند آنها نیز بدعت هایی در دین خویش ایجاد کرده اند، ولی با شرک به هیچگونه وجه سازگار نیست، چون که شرک دین نیست، خرفه و بیماری و جهالت، و ضد شرافت و کرامت انسانی است و باید از جامعه ی انسانی محو گردد.
فرصت دادن به مشرکین
بار دیگر راه توبه را باز می کند و می فرماید: "فإن تابوا و اقاموا الصلوه و اتوا الزکوه"، «اگر اینها واقعا توبه کار شوند قبولشان می کنیم و علامت توبه واقعی هم نماز و زکات است».
اکرگسی بگوید من متدین هستم ولی نماز نمی خوانم؛ دروغ می گوید. نماز یعنی به رسمیت شناختن خدا و اگر نماز نخواند به این معنی است که خدا را به رسمیت نمی شناسد پس در نتیجه ایمان ندارد. زکات هم انفاق مال است و شخص متدین خدا را آنچنان بزرگ می داند که برای امتثال امر او از مال هم صرف نظر می کند و این دو علامت توبه و ایمان است. پس اگر آنها واقعا توبه کار شدند "فخلوا سبیلهم"؛ «آزادشان کنید» چون وقتی توبه کار شدند نماز خوان هستند و زکات هم می دهند، دیگر مزاحمشان نباشید. "ان الله غفور رحیم"، «خداوند امرزنده و مهربان است». حالا اگر چهار ماه گذشته و یکی از آنها توبه کار نشده و هنوز مشرک است ولی می خواهد با شما صحبت کند و از شما پناهندگی می خواهد، آیا باید به او پناهندگی بدهید؟ بله. "و إن احد من المشرکین استجارک فأجره"، «اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی خواست او را پناه بده». "حتی یسمع کلم الله ثم ابلغه مامنه"، «تا بیاید و حرف خدا را بشنود و جاهل نماند».
با کمال امنیت بیاید، کسی در راه مزاحمش نشود؛ وقتی هم آمد و شنید و نخواست قبول کند اشکالی ندارد، اجبار و اکراهی در کار نیست، وقتی خواست برود کسی را همراه او بگمارد که مزاحمش نشوند، بعد از آن، طبق وظیفه ای که دارید عمل می کنید.
"ذلک بانهم قوم لا یعلمون"، «چون مردم جاهلند و نمی دانند». باید امکانات تعلیم و تعلم برایشان فراهم کنید تا بفهمند و آگاه شوند. ولی بعد اگر بخواهند روی دنده ی لجاج و عناد بیفتند با اینکه فهمیده اند: «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم»(نمل /14)، در آن موقع وظیفه ی دیگری دارید که که گفتیم سر راهشان بنشینید و محاصره شان کرده، اسیرشان کنید و سرانجام آنها را بکشید و این هم بعد از آگاه شدن آنهاست.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره توبه/ جلد اول- از صفحه 1-2 وصفحه 6 -13
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها