بررسی معنا و مفهوم اوصیاء پیامبر خدا(ص) با توجه به زیارت جامعه
فارسی 1499 نمایش |در بخشی از زیارت جامعه کبیره اهل بیت (ع) را «اوصیاء نبی الله» می خوانیم یعنی اوصیا پیامبر خدا (ص). کلمه ی اوصیاء جمع وصی به کسی گفته می شود که موصی کارهایی را که در زمان حیات خودش متصدی بود، پس از وفاتش به آنکس سفارش کند.
امامان دوازده گانه، اوصیای رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
ما شیعه ی امامیه معتقدیم که امامان دوازده گانه، یعنی امیرالمومنین علی علیه السلام و یازده فرزند معصومش علیهم السلام یکی پس از دیگری وصی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند یعنی، تمام کارهایی را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از آن جهت که نبی و رسول بود، انجام می داده است، امامان علیهم السلام پس از وفات آن حضرت، با توصیه ی خود آن جناب به عهده گرفته اند، کارهایی از قبیل تبیین حقایق وحی آسمانی قرآن، تعلیم و تشریح جزئیات احکام، ارشاد و هدایت جامعه ی بشر به سوی خدا از طریق گفتار و عمل و....
تکرار موضوع توصیه و وصیت در قرآن کریم
ما در قرآن کر یم می بینیم که خداوند به انبیاء علیهم السلام وصیت هایی می کند. انبیاء هم به اوصیایشان وصیت هایی کرده اند. خداوند در این آیه خطاب به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی أوحینا إلیک و ما وصینا به إبراهیم و مووسی و عیسی....» ( سوره شوری / آیه 13)، «ما، هم به تو هم به پیامبران بزرگی که قبل از تو بودند، مثل نوح، ابراهیم، موسی و عیسی علیهم السلام ]که انبیای اوالوالعزمند و صاحبان شریعت و کتابند،[ وصیت کرده ایم...».
توصیه ی خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و سایر انبیاء علیهم السلام
حال، وصیت من که خدا هستم به تو و سایر انبیاء چه بوده است؟ «أن أقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه....»، «... تنها وصیت من به شما این است که دین را بر پا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید...». توصیه به دو امر بسیار مهم از نظر خدا: اول بر پا داشتن دین ( نه تنها عمل به آن، بلکه اقامه و زنده نگه داشتن آن از هر طریق ممکن)، دوم پرهیز از فتنه و بلای بزرگ یعنی، ایجاد تفرقه و اختلاف در دین.
رسالت همه ی انبیاء علیهم السلام ابلاغ ولایت و امامت علی علیه السلام
تمام انبیاء علیهم السلام همشان نگهداری دین و ابلاغ آن به دیگران است تا می رسیم به حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم. آنجا هم می بینیم خداوند مسأله ی ولایت را با تأکید تمام به رسول مکرمش صلی الله علیه و آله وسلم توصیه کرده و آن حضرت را مأمور به ابلاغ آن به عموم امت می فرماید و گوشزد می کند که رسالت تو و رسالت تمام انبیاء وقتی به نتیجه می رسد که ولایت و امامت علی علیه السلام استقرار یابد و ابلاغ به امت گردد، و گرنه کاری انجام نگرفته و رسالتی از تو و دیگر انبیاء به نتیجه نرسیده است: «یا أیها الــرسول بلغ ما انزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته...» (سوره مائده/ آیه 67)، «ای رسول، آنچه را از خدمت بر تو نازل شده ]دستور ابلاغ ولایت علی علیه السلام را [ ابلاغ کن و اگر نکنی، ابلاغ رسالت هم نکرده ای». یعنی رسالت خالی از ولایت در حکم بدنی بی روح است که با گذشت زمانی اندک متعفن و بعد متلاشی می گردد. دینی که در اختیار امویان و عباسیان و اشباه آن دنیا طللبان ظلام جبار قرار گیرد، پیداست که چه مصائبی برای مردم به بار خواهد آورد.
نقطه ی اصلی اختلاف شیعه و سنی همین جاست که ما می گوییم انتخاب خلیفه و تعیین وصی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم منحصرا در اختیار خداوند است و جز او کسی نمی داند که چه کسی دارای اهلیت منصب خلافت و امامت است، همانگونه که دارا بودن اهلیت رسالت را جز خدا کسی نمی داند، چنانکه خودش فرموده است: «... الله أعلم حیث یجعل رسالته...» (سوره انعام/ آیه 124)، «... خدا می داند رسالتش را در کجا قرار دهد...».
دارا بودن اهمیت وصایت رسول را هم جز خدا کسی نمی داند و حتی خود رسول نیز جز ابلاغ پیام خدا در این مورد و معرفی شخصی منصوب از جانب خدا دخالتی ندارد، اما اهل تسنن چنان این مطلب با آن عظمت را ساده و سطحی گرفته اند که با تشکیل ثقیفه ی بنی ساعده جعل خلاف کردند و ابوبکر را جای رسول الله اعظم نشاندند. (اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد). در صورتی که قرآن می فرماید: حضرت موسی بن عمران علیه السلام که از انبیای اولوالعزم است، هفتاد نفر از قوم خودش را انتخاب کرده که آنها را همراه خود به میقات ببرد تا مناجات او با خدا را بشنوند. آن جمعیت در میان قومشان از مقدس ترین و عارف ترین ها بودند که جاهل و نادان از آب درآمدند، چنانکه می فرماید: «و اختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقاتنا...» (سوره اعراف/ آیه 155)، موسی علیه السلام از میان قومش هفتاد نفر را برای میقات ما برگزید. اما آن منتخبین آن چنان نفهم از آب در آمدند که: «.....فقالوا أ رنا الله جهره...» (سوره نساء / آیه 153)، «... گفتند: خدا را بـی پرده و آشکار به ما نشان بده تا ببینیمش...». «.....فأخذتهم الصاعقه بظلمهم.....» ( سوره نساء / آیه 153)، «....به کیفر این نفهمی، صاعقه آنها را فرا گرفت...».
پس وقتی منتخبین حضرت موسی علیه السلام مطابق با واقع در نیامدند، آیا منتخب ابوهریره ها و خالد بن ولیدها و... مطابق با واقع در خواهد آمد؟ بنابراین، منطق شیعه در موضوع خلافت، منطقی عقلانی است که می گوید: وصی نبی و خلیفه ی پیامبر همانند خود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم باید منصوب از جانب خدا باشد، زیرا تنها خداست که می داند چه کسی شایستگی آن را دارد که عهده دار امر خلافت نبوت و رسالت باشد، چرا که: «...الله أعلم حیث یجعل رسالته...»، «.... خدا می داند که رسالت خود را در کجا قرار دهد...».
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- کتاب حبل متین (جلد اول) – از صفحه 219 تا 220 و صفحه 223 تا 224 و صفحه 230 تا 232
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها