تحصن مخالفان بیعت با ابوبکر در خانه حضرت زهرا(س)
فارسی 2703 نمایش |عمر بن خطاب گوید: «پس از وفات رسول خدا (ص) به ما خبر دادند که، علی و زبیر و همراهان آنها از ما جدا شده و در خانه «فاطمه» گرد آمده اند.» مورخان افرادی را که از بیعت با ابوبکر سر باز زدند و همراه با علی و زبیر در خانه فاطمه تحصن کردند، بدین گونه معرفی کرده اند: 1- عباس بن عبدالمطلب 2- عقبة بن ابی لهب 3- سلمان فارسی 4- ابوذر غفاری 5- عمار یاسر 6- مقداد بن اسود 7- براء بن عازب 8- ابی بن کعب 9- سعد بن ابی وقاص 10- طلحه بن عبیدالله و نیز گروهی از بنی هاشم و جمعی از مهاجران و انصار.
روایت سر باز زدن علی و همراهانش از بیعت با ابوبکر و تحصن آنها در خانه فاطمه در کتابهای سیره و تاریخ و صحاح و مسانید و ادب و کلام و شرح حالها و دیگر کتب به تواتر رسیده استف ولی پیروان مکتب خلفا چون از آنچه میان متحصنین و حزب پیروز رخ داده خشنود نیستند، از بیان صریح حوادث آن طفره رفته اند، مگر گزیده هائی چند که از جمله آنها روایت بلاذری است که گوید: «ابوبکر، عمر بن خطاب را نزد علی که از بیعت با او سر باز زده بود فرستاد و گفت: «او را با شدت و خشونت هر چه تمامتر نزد من بیاور!» عمر نزد علی آمد و بین آنها سخنانی گذشت و علی به او گفت: «شیری بدوش که بخشی از آن سهم تو باشد! به خدا سوگند حرص تو بر حکومت او تنها برای آن است که فردا ترجیحت دهد!...» و ابوبکر به هنگام وفاتش می گفت: «آگاه باشید که من بر چیزی از دنیا اندوهگین نیستم مگر بر سه کار که انجامش دادم و ای کاش آنها را انجام نمی دادم – تا آنجا که گوید: - اما آن سه کاری که انجام دادم: ای کاش در خانه فاطمه دخت رسول الله (ص) را به هیچ روی نگشوده بودم، اگر چه آن را برای جنگ بسته بودند...»، و در تاریخ یعقوبی آمده است که گفت: «ای کاش خانه فاطمه دخت رسول الله (ص) را تفتیش ننموده و مردان را وارد آن نمی کردم، اگر چه برای جنگ بسته شده بود.»
مورخان مردانی را که وارد خانه فاطمه دخت رسول الله (ص) شدند، بدینگونه معرفی کرده اند: 1- عمر بن خطاب 2- خالد بن ولید 3- عبدالرحمن بن عوف 4- ثابت بن قیس شماس 5- زیاد بن لبید 6- محمد بن مسلمه 7- زید بن ثابت 8- سلمه بن سلامه بن وقش 9- سلمه بن اسلم 10- اسید بن حضیر.
کیفیت هجوم به خانه فاطمه و ماجرای برخورد متحصنان و مهاجمان را نیز بدینگونه بیان داشته اند که: «مردانی از مهاجران مانند علی بن ابیطالب و زبیر از بیعت ابوبکر به خشم آمدند و با سلاح در خانه فاطمه متحصن شدند.». موضوع تحصن آنان به گوش ابوبکر و عمر رسید و گفته شد: «گروهی از مهاجران و انصار در خانه فاطمه دخت رسول الله (ص) پیرامون علی بن ابیطالب گرد آمده اند و می خواهند با علی بیعت کنند.» ابوبکر عمر بن خطاب را مأمور کرد تا آنها را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: «اگر سر باز زدند با آنها بجنگ!» عمر با شعله ای از آتش به سوی آنها رفت تا آنها را بر سرشان به آتش بکشد. فاطمه در برابر ایشان آمد و گفت: «پسر خطاب! آیا آمده ای تا خانه ما را به آتش بکشی؟» گفت: آری، مگر آنکه وارد آنی شوید که امت وارد آن شده است!» و در انساب الاشراف گوید: «فاطمه بر در خانه با او روبرو شد و به او گفت: «پسر خطاب! آیا می خواهی خانه ام را آتش بزنی؟!» و او گفت: «آری.....» و عروة بن زبیر آنگاه که در صدد توجیه کار برادرش عبدالله بن زبیر برمی آید به همین موضوع اشاره دارد. آنجا که عبدالله بن زبیر بنی هاشم را در شعب ابی طالب حبس کرده و هیزم گرد می آورد تا آنها را آتش بزند... او می گوید: «کار برادرم برای آن بود که آنها را بترساند تا از او اطاعت کنند. چنانکه پیش از آن نیز بنی هاشم را- هنگامی که از بیعت سر باز زدند- ترسانیدند و برای به آتش کشیدن پیرامونشان را با هیزم انباشتند»، یعنی بنی هاشم آنگاه که از بیعت با ابوبکر امتناع کردند نیز با هیزم و آتش مواجه گردیدند ]و این کار در اسلام سابقه دارد[. و شاعر حافظ ابراهیم در این باره می گوید:
و قـــــوله لعـــــلی قــــالها عــــمر اکــــرم بسامعها اعظم بـــملقیها
حرقت دارک لا ابقی علیک بـــها لن لم تبایع و بنت المصطفی فیها
ما کان غیر ابی حفص یفوء بـــها امــــام فارس عــدنان و حــــامیها
و سخنی را که عمر به علی گفت: شنونده ای گرانقدر و گوینده ای بزرگ! اگر بیعت نکنی خانه ات را به آتش می کشم، و چیزی برایت باقی نگذارم، اگر چه دخت مصطفی در آن است! هیچکس جز ابوحفص نبود که در برابر تک سوار عدنان، و حامی (فاطمه) دخت رسول الله آن را بر زبان آورد.
یعقوبی گوید: «همراه با گروهی آمدند و به آن خانه هجوم آوردند- تا آنجا که گوید: -شمشیر او شکست – یعنی شمشیر علی- و آنها وارد خانه شدند.» و طبری گوید: «عمر بن خطاب به منزل علی آمد، طلحه و زبیر و مردانی از مهاجران در آنجا بودند. زبیر با شمشیر آخته به سوی او بیرون آمد و لغزید و شمشیر از کفش افتاد. آنها نیز به رویش پریدند و او را گرفتند.» و ابوبکر جوهری گوید: «علی می گفت: من عبدالله و برادر رسول الله هستم» تا او را به نزد ابوبکر آوردند و به وی گفته شد: بیعت کن! او گفت: من به این امر سزاوارتر از شمایم و با شما بیعت نمی کنم و شما به بیعت با ما سزاوارترید. شما این مقام را از انصار گرفتید و با آنها احتجاج کردید که خویشاوند رسول خدائید. آنها تسلیم شما شدند و حکومت را تقدیم شما کردند. من نیز به مانند آنچه شما با انصار احتجاج کردید با شما احتجاج می کنم. حال اگر از خدا بر خویش می ترسید، با ما منصفانه برخورد کنید و همان حقی را که انصار برای شما به رسمیت شناختند، شما نیز برای ما به رسمیت بشناسید، و گرنه دانسته و آگاهانه به ظلم و ستم مبتلا شده اید.»
و عمر گفت: «تو رها نخواهی شد تا بیعت کنی!» و علی به او گفت: «عمر! شیری را بدوش که بخشی از آن سهم تو باشد، امروز پایه های حکومتش را محکم کن تا فردا به تو بازگرداند. نه به خدا، نه سخن تو را می پذیرم و نه از او پیروی می کنم.» و ابوبکر به او گفت: «اگر با من بیعت نکردی مجبورت نمی کنم.»
و ابو عبید جراح به او گفت: « ای ابوالحسن! تو کم سن و سالی و اینان پیران قریش و قوم تو هستند. تو از تجربه و شناخت آنها به این امور بی بهره ای، و من ابوبکر را برای این مقام نیرومندتر و بردبارتر و آگاهتر می دانم. پس این کار را به او واگذار و به آن خشنود باش، زیرا اگر تو زنده بمانی و عمرت دراز گردد، شایسته و بایسته این مقام تنها تو خواهی بود که صاحب برتری و خویشاوندی و سابقه و جهاد در اسلام هستی.»
و علی گفت: «ای گروه مهاجران! خدا را! خدا را در نظر بگیرید و حکومت محمد را از خانه و خانواده اش به خانه و خانواده تان نبرید، و اهل او را از مقام جایگاه و حق او در میان برکنار نسازید. آیا قاری و مفسر کتاب الله، فقیه دین خدا، عالم به سنت و آگاه به امور رعیت از ما نیست؟ به خدا سوگند که او در بین ماست. پس، از هوای نفس پیروی نکنید که بر دوری خود از حق بیفزائید.»
و بشیر بن سعد گفت: «یا علی! اگر این سخنان را انصار، پیش از بیعتشان با ابوبکر از تو شنیده بودند، هیچ یک درباره تو اختلاف نمی کردند. ولی آنها اکنون بیعت کرده اند!» و علی به خانه بازگشت و بیعت نکرد.
منـابـع
علامه سیدمرتضی عسکری- بازشناسی دو مکتب (جلد اول) – از صفحه 172 تا 178
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها