عمر بن عبدالعزیز، ناقض سیاست قریش درباره سب امام علی (ع)
فارسی 5857 نمایش |عمر بن عبدالعزیز با سیاست خلفای اموی به مخالفت برخاست و فرمان داد تا لعن امام علی (ع) را ترک گویند و علت آن، بنابر نقل ابن ابی الحدید و دیگران، چنین است، گوید: « اما عمر بن عبدالعزیز گوید: «من بچه بودم و نزد برخی از فرزندان «عتبة بن مسعود» قرآن می آموختم. او روزی از کنار من که با بچه ها بازی می کردیم و علی را لعن می نمودیم عبور کرد و کار ما را ناپسند دانست و وارد مسجد شد. من بچه ها را رها کردم و نزد او رفتم تا درس حفظی ام را برایش بخوانم. او که مرا دید برخاست و به نماز ایستاد و نمازش را طول داد- به گونه ای که از من رویگردان بود و من آن را احساس کردم- و چون از نماز فارغ شد به من ترشروئی کرد و من به او گفتم: «شیخ ما را چه می شود؟» و او گفت: «پسرکم! تو امروز علی را لعن کردی؟!» گفتم: «آری». گفت: «از کجا دانستی که خداوند پس از آنکه از اهل بدر راضی و خشنود شده، بر آنان خشم گرفته است؟!» گفتم: «مگر علی از اهل بدر بود؟!» گفت «وای بر تو! مگر بدر، همه بدر، به جز او از آن دیگری هم بود؟!» گفتم: «تکرار نمی کنم.» گفت: «خدا را گواه می گیری که تکرار نکنی؟!» گفتم: «آری». و پس از آن هرگز او را لعن نکردم. سپس در روزهای جمعه به پای منبر مدینه می رفتم و به خطبه های پدرم که امیر مدینه بود گوش می دادم و می دیدم که او در خطبه خود داد سخن سر می دهد ولی چون به علی علیه السلام می رسد کلماتی نارسا بر زبان می راند و چنان دچار زحمت و ناتوانی می گردد که خدایم داند و بس! من که از این حالت در شگفت می شدم روزی به او گفتم: «پدر جان! تو فصیح ترین و بلیغ ترین مردمی ولی نمی دانم چرا به گاه سخن در محفل خویش، به لعن این مرد که می رسی، ألکن و ناتوان می شوی؟!» و او گفت: «پسرجان! مردم شام و دیگرانی که پای منبر ما می نشینند اگر آنچه را که پدرت از فضائل این مرد می داند، بدانند، هیچیک از آنها ما را پیروی نمی کنند!» سخن او- با توجه به گفته معلمم در کودکی - بر جان من نشست و با خدا عهد کردم که اگر سهمی از حکومت یافتم، این شیوه را تغییر دهم، و چون خداوند برمن منت نهاد و به خلافت رسیدم انرا بر انداختم و این آیه را به جای آن قرار دادم: «ان الله یامر العدل و الاحسان و ایناء ذی القربی و ینهیعن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون» (سوره نحل/ آیه90)، و آن را به سراسر کشور بخشنامه کردم.
و کثیربن عبدالرحمان در ستایش عمر بن عبدالعزیز به خاطر براندازی لعن گوید:
«ولیث فلم تشتم علیا و لم تخف بـــریا و لم تـــقبل اســـاءه مجرم»
«و کفرت بالعفو الذنوب مع الذی أ تیب فاحضی راضیا کـــل مسلـــم»
«حکومت یافتی و علی را ناسزا نگفتی و کسی را نترسانیدی و بدگوئی هیچ مجرم و گناهکاری را نپذیرفتی و با آنچه آوردی، همه گناهان را عفو و محو و همه مسلمانان را راضی و خشنود ساختی».
و سید رضی (ره) گوید:
یــــا ابـــــن عبد العــــزیز لو بکـــــ ت العین فتی مــن امــــیه لبکــــیتک
غـــیر انـــی اقـــول انــک قـــد طبـــ ت و ان لم یطب و لم یزک بیتک
انت نــــز هتنا عـــن السب و الـــقذ ف فلـــو امکن الجزاء جـــزیتک»
«ای پسر عبدالعزیز! اگر دیده بر جوانی از بنی امیه می گریست من بر تو می گریستم ولی من می گویم تو پاک گردیدی اگر چه خاندانت نه پاک و نه پاکیزه شدند! تو ما را از دشنام و تهمت منزه و مبرا ساختی پس، اگر امکان پاداش باشد پاداشت خواهم داد.»
با این حال، عمر بن عبدالعزیز در تلاش خود پیروز نگردید. زیرا:
1- مسلمانان آن روز بر لعن امام علی (ع) عادت کرده و آن را سنت لایتغیر می دانستند، بگونه ای که برخی از آنها ترک لعن امام علی (ع) را در زمان عمر بن عبدالعزیز هم نپذیرفتند، مانند مردم «حران» که صاحب معجم البلدان و مسعودی درباره آنها گویند: «مردم حران – که خدایشان بکشد- هنگامی که لعن علی بن ابی طالب از خطبه های نماز جمعه برداشته شد، از برداشتن آن سرباز زدند و گفتند: «نماز بدون لعن ابوتراب، نماز نیست!» و یکسال بر آن پای فشردند تا آنگاه که قیام سیاه جامگان مشرق ]= خراسان[ روی داد. »
2- خلفای اموی پس از عمر بن عبدالعزیز این سنت زشت را اعاده کردند.
منـابـع
علامه سیدمرتضی عسکری- بازشناسی دو مکتب (جلد اول) – از صفحه 417 تا 420
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها