جلوگیری از نوشتن سنت رسول خدا (ص) در مکتب خلفا

فارسی 1028 نمایش |

از مهمترین نوع کتمان سنت پیامبر در مکتب خلفا، نهی خلفا از نوشتن سنت رسول الله (ص) است. این نهی از زمان رسول خدا (ص) آغاز شد، آنجا که قریشیان «عبدالله بن عمر و بن عاص» را از نوشتن سخنان پیامبر نهی کردند و به او گفتند: «هر چه را که از رسول خدا می شنوی می نویسی، در حالی که رسول خدا  بشری است که در حال رضا و غضب سخن می گوید!» این قریشیان  از مهاجران اصحاب  رسول خدا (ص) بودند، همانانی که پیامبر را در واپسین دم حیات از نوشتن وصیتش بازداشتند و هنگامی که پس از رسول خدا (ص) به حکومت رسیدند، نوشتن حدیث پیامبر را ممنوع کردند، و این ممنوعیت تا زمان خلیفه اموی عمر بن عبدالعزیز – که رفع منع کرد و به تدوین حدیث فرمان داد- ساری و  جاری بود. و خدا می داند که چه مقدار از حدیث رسول خدا (ص) در امر «وصیت» و دیگر سنت های آن حضرت، به خاطر نانوشتن در طی قرون متمادی، به دست فراموشی سپرده شده است!

دو پیوست:

نخست- داستان انصار با معاویه و عمرو بن عاص بنابر روایت أغانی که فشرده آن چنین است:
 «هیئت نمایندگی انصار به کاخ معاویه بن ابی سفیان رسید. حاجب و پرده دار او «سعد ابودره» به استقبال آنها آمد. به او گفتند: «برای انصار اجازه ورود بگیر». حاجب وارد شد و در حالی که عمرو بن عاص نزد معاویه بود به وی گفت: «انصار اجازه  ورود می خواهند». عمرو گفت: « یا امیرالمومنین! این چه لقبی است که اینها خود را بدان منسوب می کنند؟ این قوم را به نسب خودشان بازگردان!» معاویه گفت: «من از آن می ترسم که این کار، زشتی به بارآورد!» عمرو گفت: «تو تنها این کلمه را می گویی، اگر گرفت که آنها را خوار و حقیر کرده ای و اگر نگرفت این نام را به آنان باز می گردانی». معاویه به حاجب گفت: «بیرون برو و بگو: «فرزندان عمرو بن عامر که در اینجا هستند وارد شوند». حاجب چنین کرد و فرزندان عمرو بن عامر همگی به جز انصار وارد شدند. معاویه نگاه تندی به عمرو کرد و گفت: «جدا که خیانت کردی!» و به حاجب گفت: «برو بگو: « اوسیان و خزرجیانی که در اینجا  هستند وارد شوند». او رفت و آن را گفت ولی هیچکس وارد نشد. معاویه گفت: «برو بگو: «انصار حاضر در انجا وارد شوند». او رفت و آن را گفت و انصار با پیشگامی «نعمان بن بشیر» وارد شدند و نعمان گفت: «ای سعد! ادعاهای گذشته را اعاده مکن که ما را، نسبی که بدان پاسخ بگوئیم جز «انصار» نباشد، نسبی که خداوند برای قوم ما برگزید و چه گران است این نسب بر کفار، کسانی از شما که در نبرد بدر سرنگون شدند و در چاه آن دفن شدند، آنها هیزم جهنم اند. و بعد برخاست و با خشم بیرون رفت که معاویه به دنبال او فرستاد و بازش گردانید و خشنودش کرد و خواسته های او و همراهانش را برآورده ساخت. معاویه پس از آن به عمرو گفت: از این واقعه بی نیاز بودیم!» از این داستان درمی یابیم که سلطه حاکم از نشر لقب «انصار» که جزئی از سنت رسول خدا (ص) بود جلوگیری می نمود، چون این لقب دربردارنده مدح و ثنای انصار یمانی الأصل بود، و آنها از توانمندان حزب خلافت نبودند. و جمع میان همه مواردی که آوردیم آن می شود که سلطه حاکم، به خاطر دشمنی با دشمنان خود، از نشر سنت رسول خدا (ص) جلو گیری می کرد!

دوم- خبری است که باز هم صاحب أغانی از «ابن شهاب» روایت کند که گوید: «خالد بن عبدالله قسری به من گفت: «نسب مرا بنویس». من از نسب قبیله مضر شروع کردم و مدتی درنگ نمودم و سپس به نزد او آمدم. به من گفت: «چه کردی؟» گفتم: از نسب مضر شروع کردم و هنوز تمامش نکرده ام. گفت: «قطعش کن که خدا ریشه آنها را قطع کند، برای من سیره بنویس» به او گفتم: «در حال نوشتن به سیره علی بن ابی طالب می رسم، آیا آن را بنویسم؟» گفت: «نه، مگر آنکه او را در قعر جهنم ببینی!» می بینیم که سلطه حاکم از نوشتن نامه علی (ع) نیز ممانعت می کرد، مگر چیزی که حاوی ذم او باشد. حال چگونه ممکن است اجازه دهد سنت رسول خدا (ص) نوشته شود، سنتی که با صراحت می گوید: پیامبرخدا (ص) علی را «وصی» پس از خود تعیین کرده است؟! آری، خلفا از نشر سنت رسول خدا (ص) ممانعت کردند و مخالفان آنها که به روایت سنت پیامبر و نوشتن آن همت گماشتند، در طول قرون و اعصار متمادی به قربانگاه جسم و جان و ترور شخص و شخصیت دچار شدند.

منـابـع

علامه سیدمرتضی عسکری- بازشناسی دو مکتب (جلد اول) – از صفحه 461 تا 464

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها