تفاوت بین مومنان و منافقان در سوره توبه
فارسی 1812 نمایش |آیه ی شریفه 109 سوره توبه یک میزان کلی بدست می دهد و می فرماید: باید کارها براساس تقوا و برای جلب رضای خدا انجام شود. «أفمن اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر ام من أسس بنیانه علی شفا جرف هار فانهار به فی نار جهنم»، «آن کسی که براساس تقوا کار می کند و ساختمان کار را ]مسجد یا هر چه هست[ روی پایه ی تقوا می گذارد، آیا این آدم خوب و این بناء خوب است، یا آن کسی که ساختمان کار خود را برلب پرتگاه در حال ریزش می گذارد»؟ «شفا» یعنی لب، کنار، لب پرتگاه، لب چاه. با (شفاء) فرق می کند، شفاء (با کسر شین و همزه[ به معنای بهبودی از بیماری است.
«و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمومنین» (اسراء/82)
«شفاء لما فی الصدور»
(شفا) (بافتح شین و بدون همزه) یعنی لب، کنار و لذا به لبة (شفه) گفته می شود و به آن چه که با لب و زبان بیان می شود بیان شفاهی می گویند. آیه می فرماید: «شفا جرف» یعنی بر لب جرف. جرف، آن قسمت جلو رفته از خاک روی آب است که زیرش خالی است. دیده ایم کنار رودخانه ها، قسمتی از زمین توسط سیلاب خالی شده ولی روی آن، قسمتی از خاک جلو رفته است. به آن قسمت از خشکی و خاک که به سمت نهر آب یا دریا یا چاه جلو رفته ولی زیرش خالی است و اگر پا روی آن بگذاریم فرو می ریزد، جرف می گویند. (هار» یعنی در حال ریزش است. حالا اگر کسی در لب پرتگاه و جرفی که در حال ریزش است خانه بسازد، آیا این خانه چه وضعی و آن بانی چه حالی خواهد داشت؟
تشبیهی لطیف!
در آیه ی شریفه، تشبیه لطیفی شده است و جالب این که در بلاغت چنان لطافتی به کار رفته که نه «ایجاز مخل» شده و نه «اطناب ممل» نه کوتاه نارسا و نه طویل ملال آور! کوتاه اما پرمحتوا. چه خوب است سخنگویی چنین باشد. قرآن در تمام جهات و جوانب به ما درس می دهد. می فرماید: چرا این بیان مطلبی که بیش از پانزده دقیقه وقت نمی خواهد، یک ساعت وقت تضییع می کنید؟ گاهی دیده می شود کسی مرتب حرف می زند، لفاظی و نقاشی در سخن می کند. آب و رنگ جذاب به آن می دهد آنگونه که شنونده را مجذوب و محور گفتار خود می سازد. ولی پس از یک ساعت معلوم می شود که مطلبش پانزده دقیقه ای بوده و او این مطلب پانزده دقیقه ای را در مدت یک ساعت تحویل داده که هم وقت خود را ضایع کرده و هم وقت مردم را! و مسلم این مرضی خدا نخواهد بود. کلام بلیغ آن است که نه کوتاه نارسا باشد و نه درازملال انگیز.
دو مقایسه ی جالب و حکمت آمیز!
درآیه ی مورد بحث؛ در واقع دو مقایسه شده است. یکی مقایسه میان مومن و کافر و دوم مقایسه میان کسی که در زمینی محکم بنایی تأسیس می کند با کسی که بر لب پرتگاه درحال ریزش ساختمان می سازد! در مقایسه ی اول می فرماید: آیا مومن متقی متکی به خدا خوب است یا کافر منافق بی اعتنایی به خدا؟ و در مقایسه ی دوم فرموده: آیا کسی که در یک زمین سفت و محکم با مصالح مطمئن و بادوام خانه ساخته خوب است یا کسی که پایه ی خانه اش را در لب پرتگاه در حال ریزش قرار داده است؟ این دو مقایسه و این دو تشبیه را در قالب یک جمله ی کوتاه طوری بیان کرده که هم مقصود کاملا تفهیم شده و هم الفاظ کم به کار رفته است و اگر می خواست آن معنا را به طور عادی و معمولی بیان کند می فرمود: «آیا مومن متفی به خدا با کافر منقطع از خدا با هم برابرند؟ آیا کسی که در یک زمین محکم خانه می سازد با کسی که در لب پرتگاهی که زیر آن خالی و در حال فرو ریختن است خانه می سازد با هم مساویند؟ آدم مومن متقی مانند کسی است که در زمین محکم ساختمان می سازد و آدم منافق مانند کسی است که ساختمان در لب پرتگاه در حال فرو ریختن می سازد». معلوم است که این بیان، خیلی طولانی است و شاید چهار یا پنج سطر را بگیرد ولی چنان که می بینیم با یک جمله ی کوتاه آن معنا را با کمال رسایی بیان فرموده است: «أفمن اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر ام من أسس بنیانه علی شفا جرف هار».
در یک طرف مقایسه مومن متقی قرار گرفته و در طرف دیگر آن، بانی ساختمان در لب پرتگاه. و حال آنکه این مقایسه به حسب ظاهر، کامل نیست زیرا اولا باید دو مقایسه شده بود نه یک مقایسه، ثانیا در مقایسه ی اول یک طرف مومن باشد و طرف دیگر کافر و در مقایسه ی دوم، یک طرف بانی ساختمان در زمین محکم باشد و طرف دیگر، بانی ساختمان در لب پرتگاه. و حال آن که در آیه ی شریفه چنانکه می بینیم اولا یک مقایسه بیشتر نشده و ثانیا آن مقایسه، یک طرف مومن است و طرف دیگر بانی ساختمان در لب پرتگاه و اعجاز کلام در همین است که با یک جمله ی کوتاه، هم دو مقایسه انجام شده و هم معنای مقصود در کمال رسانی و بلاغت تفهیم شده که انسان مومن متقی متکی به خد در زندگی مانند کسی است که در زمین بسیار محکم خانه می سازد و با کمال آرامش خاطر و امنیت زندگی می کند؛ ولی آدم منافق بی ایمان، مانند کسی است که: «اسس بنیانه علی شفا جرف هار»، در لب پرتگاهی که در حال فرو ریختن است خانه ساخته است که هر لحظه احتمال سقوط و فرو رفتن در قعر دریا و چاه می رود و آرامش خاطر و امنیت در زندگی ندارد و عاقبت: «فانهار به فی نار جهنم»، «به محض مردن در جهنم سرنگون می شود».
پایان کار منافق، سقوط در قعر جهنم
در جمله ی بالا نیز بلاغت ظریف دیگری به کار رفته و آن این که کسی که در لب پرتگاه کنار دریا یا لب چاه خانه ساخته است، وقتی فرو ریخت، طبیعی است که در میان دریا و یا قعر چاه می افتد نه میان جهنم! ولی آیه می فرماید «فانهار به فی نار جهنم»،
آن خانه ی لب پرتگاه، اهلش را به جهنم سرازیر می سازد و با این تعبیر نشان می دهد که هدف، ارائه ی زندگی خالی از ایمان انسان منافق است که پایان کارش سقوط در قعر جهنم خواهد بود. نه قعر دریا و چاه!! درباره ی قوم نوح که مبتلا به توفان گشته و غرق شدند می فرماید: «مما خطیئا تهم اغرتوا فادخلوا نارا» (نوح /25)، «بر اثر گناهانشان غرق گشتند و داخل آتش شدند»، یعنی همین که در میان آب افتاده و غرق شدند، سر از جهنم درآوردند. یک عمر بر لب پرتگاه کفر و شرک زندگی می کردند و به محض اینکه خانه ی عمرشان فرو ریخت، در میان جهنم افتادند.
تفاوت مومنان با منافقان، از کجا تا به کجا؟!
فرمود: آن کسی که اساس و پایه ی کارش تقوا و جلب رضایت خداست، مساوی نخواهد بود با کسی که اساس کارش اتباع هوی و مایه ی خشم خداست.
«والله لا یهدی القوم الظالمین»
خدا به مردم ستمگر راه نمی دهد که به مطلوبشان برسند. آنها می کوشند به آرامش و آسایش برسند و زندگی خوش داشته باشند، اما این شندنی نیست.
«الا بذکر الله تطمئن القلوب»(رعد/28)
تنها یا خدا و اتکال به خداست که آرام بخش دلهاست. بی یاد خدا آرامشی نخواهد بود و زندگی خوش نصیب کسی نخواهد شد.
«و من اعرض عن ذکری فإن له معیشه ضنکا» (طه /124)
«مردم روی گردان از خدا، جز زندگی پیچیده و پرفشار از این عالم بهره ای نخواهند داشت»!
لذا در آیه ی بعدی می فرماید: «لا یزال بنیانهم الذی بنواریبه فی قلوبهم»؛ «خود همین بنا که ساخته اند، در درونشان دائما حالت حیرت و اضطراب ایجاد کرده است».
نه می توانند آن چه را که از کفر و نفاق در درونشان هست آشکار کنند و نه میتوانند با مسلمانان به خوشی و صفا و وفا زندگی بنمایند. همچنان متحیر و سرگردانند تا لحظه ای که بمیرند و پس از آن به عذاب ابدی مبتلا گردند.
«الا أن تقطع قلوبهم والله علیم حکیم»، «خداوند، هم عالم به تمام حقایق است و هم حکیمانه عمل می کند».
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره توبه(جلد دوم) – از صفحه 347-353
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها