توطئه شهادت امام جواد(ع)
فارسی 2408 نمایش |مردی به نام زرقان که دوست صمیمی ابن ابی دوواد قاضی بزرگ بوده است می گوید: یک روز آقای قاضی به خانه آمد در حالتی که بسیار خشمگین و پریشان حال به نظر می رسید. گفتم: چه حادثه ای پیش آمده که این چنین ناراحتی؟! گفت: ای کاش بیست سال قبل مرده بودم و امروز را نمی دیدم! گفتم: چه شده؟ گفت: خلیفه (معتصم عباسی ) مجلسی از علما و فقها و امرا و دیگر بزرگان از شخصیت های لشکری و کشوری تشکیل داده بود. ابن الرضا (امام جواد علیه السلام) هم در آن مجلس بود. سارقی را که اقرار به دزدی کرده بود آوردند و محکوم به اجرای حد شده بود و لازم شد دستش بریده شود. معتصم از فقها علمای حاضر در مجلس سوال کرد دست از کجا باید بریده شود؟ (ظاهرا اولین بار بوده که این مطلب پیش آمده بود) قرآن فرموده است: «والسارقی و السارقه قاقطعوا ایدیهما» (مائد/38)، «مرد و زن باید دستشان بریده شود» اما حد آن را مشخص نکرده که از کجای دست باید بریده شود؟ من که در رأس جمعیت بودم و چشم ها به من دوخته بود گفتم: از بند دست یعنی از مچ باید بریده شود. گفت: به چه دلیل؟ گفتم: به دلیل آیه ی تیمم که می گوید: «فامسحوا بوجوهکم وایدیکم» (مائده/6)، و می دانیم که در تیمم از مچ تا سر انگشتان باید مسح شود پس در حد سرقت نیز باید دست از مچ بریده شود. دیگران از فقها گفتند: باید از مرفق بریده شود. خلیفه سوال کرد به چه دلیل؟گفتند: به دلیل آیه ی وضو که می گوید: «فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی الله» (مائده/6). در وضو چنان که می دانیم از مرفق تا سر انگشتان باید شسته شود پس در حد سرقت نیز باید از مرفق بریده شود. بین علما اختلاف شد. ابن الرضا ساکت بود. خلیفه رو به ابن الرضا کرد و گفت: شما در این مسأله چه می فرمایید؟ فرمود: آقایان علما نظر دادند. گفت: من نظر شما را می خواهم. فرمود: از جواب این سوال مرا معاف بدارید (امام می دانست این جواب پیامدهایی دارد). گفت: شما را به خدا قسم می دهم که بفرمائید از کجا باید دست دزد بریده شود. فرمود: اینک که مرا قسم دادی می گویم. این آقایان در بیان حکم اشتباه کرده اند! حد سرقت نه بند دست است و نه از مرفق! بلکه از مفصل انگشت ها باید بریده شود و کف دست رسول باقی بماند. او سوال کرد: این نظر به چه دلیل؟ فرمود: به دلیل اینکه از یک سو رسول صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است: «السجود علی سبعه اعضاء»، هفت عضو از بدن انسان اعضای سجده است و باید در حال سجده به زمین بیاید: دو کف دست، دو سر زانو و دو انگشت بزرگ پا و از سوی دیگر خدا فرموده است: «و أن المساجد لله» (جن/18)، «اعضای سجده از آن خداست». حال اگر دست از مرفق یا از مچ بریده شود یک عضو سجده که از آن خداست از بین می رود و نباید از بین برود (از این روست که ما شیعه ی امامیه می گوییم مبین مجملات قرآن باید امام معصوم علیه السلام منصوب از جانب خدا باشد وگرنه دیگران چه می فهمند که مقصود از آیه ی «ان المساجد لله» چیست؟ معتصم این نظر را پسندید و دستور داد به همان عمل کردند و انگشت های دزد را بریدند. قاضی ابن ابی دواد به دوست خود زرقان گفت: وقتی این چنین پیش آمد، من آنچنان شکسته شدم که گویی آسمان را بر سرم کوبیدند، همانجا آرزو کردم ای کاش بیست سال قبل مرده بودم و امروز را نمی دیدم چون من در میان مردم کوچک شدم و ابن الرضا که جوانی بیش نبود در نظرها بسیار بزرگ شد.
توطئه ی شهادت امام جواد علیه السلام
ابن ابی دواد تا سه روز از غصه و غم بیرون نیامد و بعد از سه روز نزد متعصم رفت و گفت: من نان شما را زیاد خورده ام و لذا شما حق نصیحت بر گردن من دارید. آمده ام شما را نصیحیت کنم و می دانم که با این نصیحت خودم را جهنمی می کنم! گفت: بگو به من چه نصیحتی داری ؟ گفت: جناب خلیفه! شما مجلسی با آن عظمت از علما و فقها و شخصیت های بزرگ تشکیل می دهید و می دانید که هر چه در آن مجلس می گذرد در همه جا پخش می شود و نقل مجالس می گردد آنگاه یک مساله ی مهم علمی طرح کرده و از حاظر آن نظر خواهی می کنید و سپس تمام نظرها را رد کرده و تنها نظر ابن الرضا را پذیرفته و آن را مورد عمل قرار می دهید؟! در حالیکه او کسی است که نصف مردم این مملکت اعتقاد به امامت او دارند و او را حق و اولی به خلافت می دانند و شما را غاصب حق او می شمارند. آری پس از این جریان که به گوش همه رسیده است، دیگر جائی برای شما در میان مردم می ماند؟ معتصم از شنیدن این سخن رنگ از رخش پرید و چنان دگرگون شد و گفت: ای عجب! گویی که من خواب بودم و تو بیدارم کردی. خدا از قبل من جزای خیر به تو بدهد که متنبه ام کردی! از همان لحظه به فکر مسموم کردن امام افتاد و به یکی از درباریانش دستور داد تشکیل مجاس مهمانی داده و امام را دعوت کند و تصمیم شیطانی او را عملی سازد. (اگرچه بعضی گفته اند از طریق همسر امام، ام الفضل دختر مأمون این نقشه را پیاده کرد).
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره توبه(جلد دوم) – از صفحه 553 -556
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها