بیانیه وانکوور در مورد بقاء در قرن بیست ویکم
فارسی 615 نمایش |این روزها قانون رازدار حیات انسان ها، بار دیگر به وسیله بیدار کردن وجدان انسانی بعضی از دانشمندان عالی مقام دوران معاصر، آنان را به تباه شدن هویت انسان ها به جهت پرستش بت های ثروت، قدرت، لذت و خودکامگی ها متوجه ساخته، تا وخامت اوضاعی را که ممکن است در قرن بیست ویکم دامنگیر همه بشریت گردد، گوشزد کنند. می توان گفت حاصل این کنفرانس هشداری جدی برای همه انسان هاست که با کمال صراحت می گوید: ای انسان ها! به پا خیزید و با ارزیابی صحیح علم و معنویات و ارزش ها و با تعدیل گرایش به مادیات و قدرت و لذت، نگذارید قرن بیستم آخرین قرن زندگی بشر در این کره خاکی باشد. داستان چنین است که چندی پیش ( 10 الی 15 سپتامبر 1989)، کنفرانسی در وانکوور کانادا تشکیل شد و عده ای از دانشمندان بزرگ در آن شرکت جستند و همه آنان به اتفاق آراء، این بیانیه را صادر کردند: بقای سیاره زمین، به صورت یک نگرانی جدی و فوری در آمده است. شرایط کنونی ایجاب می نماید در تمام بخش های علمی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، اقدامات فوری صورت گیرد. این شرایط همچنین توجه بیشتری را از جانب تمام افرد بشر اقتضا می نماید. ما باید همراه تمامی مردم روی کره زمین، انگیزه مشترکی بر علیه دشمن مشترک بیابیم. هر اقدامی که تعادل محیط ما را تهدید کند، یا از میراث ما برای نسل های آینده بکاهد، دشمن مشترک ماست. امروزه این انگیزه به هدف اعلامیة وانکوور در مورد بقا تبدیل شده است.
الف- بشر در مقابل مسأله بقا
سیاره ما بی ثابت است، موتور سوزانی است پیوسته در حال دگرگونی. در حدود چهار میلیارد سال پیش، زندگی بر سطح کره زمین آغاز گردید و در محیط آن – که در معرض دگرگونی های ناگهانی و غیرقابل پیش بینی قرار دارد- رشد یافت. کشف انرژی رایگان موجود در زغال سنگ و نفت (سوخت سنگواره ای) در بیش از 200 سال پیش، انسان را قادر نمود که بر کل سطح سیاره سیطره یابد. در مدت زمانی چنان کوتاه که در باور نمی گنجد، نوع بشر تقریبا مهمترین عامل ایجاد دگرگونی های بدون برنامه ریزی و بی فکرانه در سطح قاره بوده است.
سلطه بشر بر طبیعت، در طول تاریخ عواقبی سخت و بی مانند برای نوع بشر به ارمغان آورده است:
*افزایش سریع رشد جمعیت در 150 سال اخیر، از یک میلیارد تا 5 میلیارد که این رشد در دوره 3- تا 40 ساله اخیر دو برابر بوده است.
*به همین نسبت، افزایش استفاده از زغال سنگ و نفت، موجب آلودگی سیاره، آلودگی هوا و تغییر سطح دریا شده است.
*نابودی سریع محیط طبیعی زیست که در ضمن، موجد بــلیه عظیم و جبران ناپذیر نابودی کامل کره مسکون – یعنی سیستم حیاتی طبیعت – خواهد شد.
*هدر دادن بی رویه منابع مادی و نبوغ بشر در راه جنگ و تهیه تدارکات برای جنگ.
نظام های سیاسی و اقتصادی که تنها به منافع کوتاه مدت می اندیشند و هزینه واقعی تولید محصول را در نظر نمی گیرند، به خیال آن که منابع سیاره پایان ناپذیرند، به خود اجازه می دهند این چنین در طبیعت دخل و تصرف نمایند. وضعیتی که انسان درگیر آن است، از بین رفتن تعادل میان نوع بشر و حیات دیگر موجودات زنده ساکن کره زمین می باشد. به عکس، درست در این زمان که ما درآستانه نابودی اکوسیستم و تنزل کیفیت زندگی بشر قرار داریم، دانش و علوم در موقعیتی هستند که قادرند خلاقیت انسانی و نیز تکنولوژی مورد نیاز برای جبران این وضعیت را فراهم آورند و هماهنگی میان انسان و طبیعت را بازیایند. تنها چیزی که فقدان آن محسوس است، اراده اجتماعی و سیاسی می باشد.
ب- ریشه های مسأله
منشأ وضع ناگوار کنونی ما، اساسا پیشرفت برخی از زمینه های علوم است که عمدتا در شروع این قرن به طور کامل رشد یافتند. این پیشرفت ها که به شکل ریاضی در نقشه صنعتی قدیمی جهان نشان داده شده اند، به انسان نیروی غلبه بر طبیعت را عطا کردند که تا همین اواخر، رفاه مادی روزافزون و ظاهرا بی پایانی را به بشر ارزانی می داشت. انسان با سوء استفاده از این نیرو، خواست تا ارزش هایش را در جهت تحقق کامل امکانات مادی حاصل از پیشرفت های علمی به کارگیرد. در مقابل، ارزش های مربوط به ابعاد انسانی که اساس فرهنگ های پیشین بودند، سرکوب شدند. سلب مفهوم انسانیت که حذف و نادیده گرفتن سایر ابعاد انسان است، دقیقا در راستای دید علمی ای است که نسبت به جهان و انسان وجود دارد. از این دیدگاه، جهان به صورت ماشین، و انسان تنها به صورت چرخ دندانه آن نگریسته می شود. شناخت انسان- نسبت به خود- عامل تعیین کننده اساسی ارزش های اوست. این ادراک، مفهوم «خود» را در ارزیابی منافع شخص تعیین می کند. بنابراین، فقر ایدلوژیکی همراه با نگرش انسان به خود، به عنوان چرخ دندانه ماشین، موجب کاهش ارزش ها می شود. مع هذا، پیشرفت های علمی قرن حاضر نشان دادند که این دیدگاه ماشینی ( مکانیکی) نسبت به جهان را نمی توان تنها در زمینه علمی محض نگاه داشت. بنابراین، عقلانی در مورد شناخت ماشینی بشر، ارزش خود را از دست داده است.
ج- دیدگاهی دیگر
در علوم معاصر، تصویر صنعتی خشک و بی انعطاف از جهان، جای خود را به مفاهیمی داده است که جهان را می سازند، شکل گرفته از داده های خلاق دائمی، که هیچ قانون مکانیکی قادر نیست آن را به زور متوقف نمایند. انسان ] که [ خود به صورت وجهی از این انگیزش خلاق درآمده، چنان به کمال با کل جهان در ارتباط است که در چارچوب صنعتی پیشین قابل بیان نمی بود، در نتیجه، «خود» آدمی از حالت چرخ دندانه بی اراده ای که محکوم به حرکت تحت فرمان یک ماشین عظیم می باشد، فراتر رفته، به وجهی از انگیزه خلاقه آزاد بدل می شود که بی واسطه و اساسا به جهان به صورت یک کل واحد پیوند می خورد.
بر همین اساس، ارزش های انسانی در این دیدگاه جدید علمی، به ارزش هایی بسط می یابد که با ارزش های پذیرفته شده در فرهنگ های پیشین، سازگاری دارند. ما در چارچوب پندارهای مشترک انسان ها که در سایه پیشرفت های علمی و فرهنگی اخیر حاصل شده، می توانیم آینده ای را تصور کنیم که در آن انسان خواهد توانست زندگی ای با عظمت و هماهنگ با محیط زیست خود داشته باشد.
نوع بشر حداکثر بهره گیری را از جهان خارج می نماید و از ظرفیت زندگی در محیط متحول فرهنگی- اجتماعی نیز به حد اعلا استفاده می برد. بینش رو به رشد بشر در زمینه علوم، دلالت بر این امر دارد که انسان می تواند ایمان گمشده و تجربیات معنوی و روحانی خود را دوباره به دست آورد. بحران کنونی که در نتیجه تصرف سیاره از سوی بشر به وجود آمده است، برای تدارک فردا و فرداهای دیگر به دیدگاه های جدیدی که ریشه در فرهنگ های مختلف دارند، نیاز دارد.
درک عالم لایتناهی به هم پیوسته ای که آهنگ حیات را تکرار می کند، به بشر اجازه خواهد داد که دوباره با طبیعت یکی شود و ارتباط خود را در فضا و زمان با کل حیات و جهان ماده درک کند.
تشخیص این که یک موجود انسانی وجهی از پروسه سازنده ای است که به جهان شکل می دهد، دید بشر را نسبت به خود بسط می دهد و او را قادر می سازد خودخواهی را- که سبب اصلی ناهماهنگی (نا سازگاری) میان افراد بشر و میان انسان و طبیعت است- کنار گذارد.
پراکندگی و تجزیه وحدت میان جسم، ذهن و روح، ناشی از تأکید زیاد و بیش از حد بر یکی از سه عنصر است. از میان برداشتن این پراکندگی به بشر امکان می دهد که بازتاب منظومه کیهانی قانون عالی وحدت بخش آن را در درون خود بیابد.
چنین دیدگاه هایی پندار بشر را در مورد طبیعت تغییر می دهند و او را به دگرگون سازی ریشه ای مدل های توسعه – یعنی ریشه کن بی سواد و جهل و بدبختی، پایان مسابقه تسلیحاتی، ارائه پروسه های یادگیری و سیستم های آموزشی و طرز تفکرهای جدید، اجرای شیوه های توزیع مناسب تر جهت تأمین برابری اجتماعی، طرح نوینی برای زندگی برپایه کاهش ضایعات و هدر دادن منابع، توجه به حفظ تنوع موجودات زنده، ] رفع [ اختلافات اقتصادی اجتماعی و] گسترش [بعد فرهنگی که ورای مفاهیم کهنه و پوسیده قدرت است- فرا می خوانند.
برای نیل به این اهداف، استفاده از علوم و تکنولوژی واجب است، ولی این دو تنها به شرطی در نیل به اهداف فوق موفق خواهند شد که علم و فرهنگ دست به دست هم داده، به درک هرچه بهتر این اهداف و طرح ریزی روش واحدی برای فائق آمدن بر چند پارچگی- که به نابودی ارتباطات فرهنگی انجامیده است- کمک نمایند.
اگر ما نتوانیم علوم و تکنولوژی را دوباره به سمت نیازهای اساسی سوق دهیم، پیشرفت های کنونی در زمنیه انفورماتیک (اندوخته دانش)، تکنولوژی زیست (حق بهره مندی از اشکال زندگی) و مهندسی ژنتیک ( طراحی ژن انسانی Genetic Engeneering ) به نتایج زیانبار و غیرقابل جبرانی برای آینده بشر منتهی خواهند شد.
مهلت کم است و هرگونه تعلل تأخیر در برقراری صلح اقتصادی فرهنگی در جهان، ما را ناگزیر می سازد که بهای سنگینتری برای بقا بپردازیم.
ما باید چند مذهبی بودن جهان را به عنوان یک واقعیت بپذیریم؛ همچنین باید نیاز به نوعی آزادی بیان را- که مذاهب را قادر می سازد که علی رغم اختلافاتشان با یکدیگر همکاری داشته باشند- قبول کنیم. این امر به ما کمک می کند تا شرایط بقای بشر را فراهم آوریم و ارزش های مشترک مسئولیت بشر، حقوق بشر و شأن انسان را بالنده سازیم. این است میراث مشترک بشریت که از درک ما نسبت به اهمیت فوق العاده وجود انسان و وجدان بیدار نویافته جهان سرچشمه می گیرد.
منـابـع
محمدتقی جعفری- حقوق جهانی بشر – از صفحه 110 و صفحه 113 تا 117
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها