نمونه هایی از ساده زیستی و پارسایی شیخ انصاری
فارسی 2164 نمایش |شیخ مرتضی انصاری (صاحب کتاب مکاسب و رسائل) در ماه ذیحجه سال 1214 قمری در دزفول متولد شد و در سال 1218 در 67 سالگی از دنیا رفت و قبر شریفش در نجف اشرف است. زهد و ساده زیستی این فقیه بزرگ، آموزنده است. در زمان مرجعیت خود که بیت المال در اختیارش بود، سهمیه ای از بیت المال را برای مخارج زندگی خانواده خود مقرر کرده بود. این مقدار، نیازهای معمولی خانه ای را تأمین نمی کرد. همسرش عالمی را واسطه قرار داد تا از شیخ انصاری بخواهد بر سهمیه آنها بیفزاید. آن عالم، به حضور شیخ انصاری رفت و از او خواست که مقداری بر شهریه مقرر خانه اش بیفزاید تا نیاز آنها تأمین گردد. شیخ، در برابر این تقاضا سکوت کرد، نه جواب منفی داد و نه جواب مثبت. فردای آن روز، شیخ انصاری به خانه اش آمد و به عیالش گفت: لباس مرا شستشو کن. او نیز چنین کرد و آب آن را در ظرفی ریخت. شیخ به او گفت: این آب چرک آلود را بیاشام. عیال گفت: چگونه آن را بیاشام با اینکه الوده و چرکین است، و انسان از آشامیدن چنین آبی متنفر می باشد؟! شیخ گفت: این اموالی که در اختیار من است چرک های اموال مردم است که از آن تهیدستان می باشد و برای من بیش از آن چه مقرر ساخته ام، جایز نیست. شما و سایر مستمندان در این بیت المال به طور مساوی حق دارید و هیچگونه امتیازی بین شما و دیگران نیست. علاوه بر آن، یکی از مقلدین شیخ انصاری که تاجر بود، عبای زمستانی گرانبهایی به شیخ هدیه کرد. فردای آن روز، آن تاجر در نماز جماعت شیخ انصاری شرکت کرد، ولی دید عبای ساده ای بر دوش او است. بعد از نماز، نزد شیخ رفت و پرسید: آن عبای گرانبها که دیروز به شما هدیه کردم کجاست؟ فرمود: آن را فروختم و با پول آن دوازده عبای زمستانی ساده خریداری کرده و به افرادی دادم که در این فصل زمستان عبا نداشتند. تاجر عرض کرد: این عبا مال تو بود و خصوصی برای تو خریده بودم نه اینکه آن را بفروشید و چند عبا برای مستحقین فراهم نمایید. شیخ در پاسخ فرمود: «ان ضمیری لایقبل ذلک»؛ وجدانم چنین کاری نمی پذیرد که چنان عبابی بپوشم در حالی که دیگران به عبای ساده زمستاتی نیازمند باشند.
منـابـع
محمد محمدی اشتهاردی- داستان دوستان – از صفحه 535 تا 536
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها