خطاهای حضرت ابراهیم (ع) و رابطه آن با مساله عصمت انبیا(ع) از گناه در کلام قرآن
فارسی 2805 نمایش |تعبیرات مختلفی در آیات قرآن مجید است که گاهی گمان می شود این تعبیرات دلیل بر این است که گاهی گناه و خطا از پیامبران صادر شده است. یکی از مهمترین آیاتی که در این زمینه مطرح شده است، آیات مربوط به حضرت ابراهیم(ع) است. در مورد این پیامبر بزرگ که از نظر ایمان و اخلاص و ایثار و شجاعت و صبر و استقامت برجستگی فوق العاده ای حتی در میان انبیاء الهی دارد نیز پاره ای از تعبیرات دیده می شود که ممکن است در نظر ابتدائی به نوعی گناه تفسیر شود. در سوره انبیاء آیه 62 و 63 می خوانیم که بعد از ماجرای بت شکنی گسترده ابراهیم و دستگیر شدن و احضار در دادگاه، هنگامی که از او سوال کردند: «آیا تو این بلاها را بر سر خدایان ما آورده ای؟»! (قالوا انت فعلت هذا بالهتنا یا ابراهیم)، و او در پاسخ گفت: «بلکه این بزرگ بتها چنین کاری را کرده است از آنها سوال کنید اگرسخن می گویند»! (بل فعله کبیر هم هذا فاسئلوهم ان کانوا ینطقون). در اینجا ایراد می شود که چگونه ابراهیم (ع) کار خود را به بت بزرگ نسبت می دهد، آیا این دروغ نیست؟! در همین ماجرا هنگامی که از ابراهیم خواستند که همراه بت پرستان برای مراسم جشن بتها به خارج از شهر برود، او با گفتن جمله (انی سقیم)، «من بیمارم» (صافات/ 89) با اینکه بیمار نبود از همراهی با آنها خودداری کرد، این تعبیر چگونه با مقام عصمت او سازگار است؟ و در سوره شعرا آیه 82 می خوانیم: ابراهیم صریحا آرزوی آمرزش گناهانش را می کند و می گوید: «ولی و پروردگار من همان کسی است که امید دارم گناهانم را در روز جزا ببخشد» (والذی اطمع ان یغفرلی خطیئی یوم الدین). آیا این اعتراف دلیل بر صدور گناه از آن پیامبر بزرگ نیست؟ و نیز گفته اند چرا ابراهیم با آن ایمان قوی و نیرومندش که از هرگونه شائبه شرک خالص بود با ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشید پرستان همصدا شد و (هذا ربی)، «این پروردگار من است» (آیات 76 و77 و 78 انعام) را بر زبان جاری ساخت. این چهار مورد است که در قرآن مجید وارد شده، و هر کدام سوالی را در مورد مقام عصمت ابراهیم و مصونیت او از گناه برانگیخته است.
پاسخ
مفسران بزرگ و روایت احادیث در جواب این سوالات چهارگانه مطالب زیادی گفته اند که قسمتی از آنها سند معتبری ندارد، و آنچه در اینجا می آوریم پاسخهائی است که از همه مناسبتر و قابل اعتمادتر است: در مورد سوال اول ابراهیم نگفت بت بزرگ این کار کرده بلکه گفت «بل فعله کبیرهم هذا فاسئلوهم ان کانوا ینطقون». این عبارت ممکن است به صورت یک «قضیه شرطیه» باشد، یعنی «ابراهیم به آنها گفت: این کار را بت بزرگ کرده است اگر اینها سخن می گویند، بنابراین از آنها سوال کنید، و معلوم است با این قضیه شرطیه دروغی در کار نبوده است. این همان چیزی است که از امام صادق(ع) در حدیثی نقل شده است که فرمود: «ما فعله کبیرهم و ما کذب ابراهیم»، «بت بزرگ این کار را نکرده بود ابراهیم هم دروغ نگفت»، و هنگامی که سوال کننده پرسیده چنین چیزی چگونه بوده است؟ فرمود: «قال ابراهیم فاسئلوهم ان کانوا ینطقون فکبیرهم فعل، و ان لم ینطقو فلم یفعل کبیر هم شیئا، فما نطقوا و ما کذب ابراهیم»، «ابراهیم گفت از آنها سوال کنید اگر آنها سخن بگویند حتما بزرگ آنها این کار را کرده، و اگر سخنی نگویند بزرگ آنها کاری نکرده است، بنابراین نه آنها سخن گفتند نه ابراهیم دروغ گفت»! دیگر اینکه اگر ابراهیم این کار را به بت بزرگ نسبت داد نوعی کنایه بهتر از تصریح بود، او می خواست به این وسیله خرافی بودن عقائد بت پرستان را به رخ آنها بکشد و به آنها بفهماند که این سنگ و چوب بیجان آنقدر بی عرضه است که حتی نمی تواند یک جمله سخن بگوید و از عبادت کنندگان خود یاری بطلبد تا چه رسد که بخواهد مشکلات آنها را حل نماید. و به تعبیر دیگر دروغ در جائی است که قرائنی بر ادای مقصود به عنوان کنایه در کار نباشد، و اینجا تمام قرائن نشان میداد که ابراهیم قصد جدی از این سخن نداشته، بلکه هدفش به سخریه کشیدن افکار آنها بوده است، و اینگونه تعبیرات در سخنان روزمره نیز بسیار است، مثل اینکه فرضا یک حادثه اتلاف مالی در یک محیط محدود که اشخاص معینی در آن زندگی می کنند واقع می شود، و هنگام بازپرسی هریک از آنان این کار را ازخود نفی می کند، بازپرس می گوید: تو این کار را انجام نداده ای، او هم انجام نداده است! مسلما این سخن دروغ نیست، بلکه هدف تکذیب گفته های بی اساس آنها است. احتمال سومی نیز وجود دارد و آن اینکه جمله «بل فعله» مطلق است، و در واقع اشاره به یک تحلیل منطقی بر طبق عقائد بت پرستان است، و آن اینکه به اعتقاد شما حادثه ای که در بتخانه واقع شده نمی تواند بر اثر جنایتی از بیرون بوده باشد، چرا که بتها بر همه چیز و همه کس حاکمیت دارند، هر چه بوده از درون خود بتخانه بوده است، و از آنجا که بت بزرگ هم قدرتش بیشتر است، و هم تبر بر گردن او قرار دارد (نوشته اند ابراهیم تبر را به گردن بت بزرگ گذاشت) و هم تنها بتی است که در آن میان سالم مانده، بنابراین قرائن نشان می دهد کار کار او است، و این شبیه تحلیهائی است که بازپرسان به هنگامی که وارد محیطی می شوند که جنایتی در آن واقع شده با استفاده از قرائن انگشت روی کسی می گذارند که این کار به او می خورد، منتها این تحلیل مطابق عقاید بت پرستان بود تا آنان را در این عقیده محکوم کند.
در مورد آیه دوم اولا هیچ دلیلی نداریم که ابراهیم راستی بیمار نبوده است، چه بیماری در جسم او وجود داشته، اما نه آنچنان که او را از فعالیت جسمانی به کلی باز دارد و نتواند بت شکنی کند، چه بسیارند بیمارانی که در طول روز مشغول کار هستند، مخصوصا کارهای نشاط آوری همچون شکستن بتها برای قهرمان توحید همچون ابراهیم! ثانیا گرچه «سقم» و «سقم» معمولا به معنی بیماریهای جسمانی است، ولی طبق تصریح بعضی از ارباب لغت گاه به معنی ناراحتیهای روحی نیز به کار می رود، و مسلما روح ابراهیم در آن محیط مملو از شرک آزرده و بیمارگونه بود، بنابراین اگر گفت من بیمارم، بیماری ناراحتی از جنبه روحانی را بیان می کرد. امروز این معنی مسلم شده که ناراحتیهای روحی گاه آنچنان شدید است که موجب بیماریهای جسمانی می شود. قرآن مجید نیز در آیه 6 کهف خطاب به پیغمبر اکرم می فرماید «فلعلک باخع نفسک علی اثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا»، «گوئی می خواهی خود را از غم و اندوه و تأسف به خاطر اعمال آنها هلاک کنی چرا که آنها به این گفتار ایمان نمی آورند». جمعی از مفسران نیز گفته اند که ابراهیم (ع) یکنوع بیماری (همانند تب نوبه ای) داشت که در فواصل مختلف زمانی به او دست می داد، و منظور از جمله «انی سقیم» این است که وقت بیماری من نزدیک شده، و من از همراهی شما معذوم، جمله پیش از آن را که می گوید: «فنظر نظره فی النجوم» (نگاهی به ستارگان کرد) سپس گفت من بیمارم را شاهد این مدعی می دانند، چون منظورش از نگاه به ستارگان آگاهی از زمان آن بیماری بود، و از آنها برای محاسبه وقت استفاده می کرد.
در مورد سومین آیه منظور ابراهیم از«خطیئه» همان «گناه نسبی» و «ترک اولی» و «حسنات الابرار سیئات المقربین» است. در اینکه این «ترک اولی» در مورد حضرت ابراهیم چه بوده؟ بعضی گفته اند منظور تمام حالاتی است که انسان را به نحوی از خدا غافل می سازد، مانند پرداختن به کارهای زندگی همچون خوردن و آشامیدن و مانند اینها که اولیاء الله همین اندازه غافل شدن از خدا را برای خود گناه می دانستند.
در مورد چهارمین آیه، یعنی اشاره ابراهیم علیه السلام به ستاره و ماه و خورشید و آسمان، و آنها را توصیف به ربوبیت کردن و «هذا ربی گفتن» نیز مفسران بیانات فراوانی دارند، و از همه روشنتر این است که بگوئیم این سخنان را ابراهیم، در گفتگو و استدلال در برابر اقوام مختلف ستاره پرست و ماه پرست و خورشید پرست گفته است (به قرینه آیه ای که بعد از این آمده، و آیه قبل از آن که از گفتگو و محاجه ابراهیم با بت پرستان می گوید). بنابراین او در برابر هریک از این گروههای سه گانه قرار گرفت، نظر آنها را به عنوان یک «فرضیه» پذیرفت، و با آنها همصدا شد، تا هنگام غروب این کواکب آسمانی، اشتباه آنها را روشن سازد، همان گونه که مثلا هنگامی که ما با طرفداران سکون زمین و حرکت خورشید روبرو می شویم می گوئیم: بسیار خوب، زمین ساکن است و خورشید متحرک، ولی می دانید لازمه این سخن این است که خورشید با این فاصله عظیمی که با ما دارد در هر بیست وچهار ساعت چه دایره عظیمی را طی کند و چه سرعتی باید داشته باشد، سرعتی که برای چنین جسمی اصلا محال است پس فرض شما باطل است (دقت کنید). این یکی از بهترین راههایی است که برای ابطال نظرات مخالفان پیموده می شود، بی آنکه، حس عصبیت و لجاجت آنها تحریک گردد، نخست با آنها (به عنوان یک فرضیه) هم صدا شدن و سپس نتائج فاسد را نشان دادن. بعضی نیز گفته اند جمله «هذا ربی» در برابر این اقوام به صورت یک «استفهام» بوده است، استفهامی که مقدمه ای برای ابطال نظراتشان به هنگام غروب و افولی آن کوکب بود. اما این سخن که ابراهیم، این جمله ها را هنگامی که خودش مشغول تحقیق بود بر زبان جاری کرد، و مانعی ندارد که انسان در حال تحقیق نظرات مختلف را بپذیرد و بیازماید، گفتار صحیحی به نظر نمی رسد، چرا که جمله «یا قوم انی بریء مما تشرکون»، «ای جمعیت من بیزارم از شریکهائی که شما برای خدا قرار می دهید» نشان می دهد که او در مقام محاجه با اقوام مخالف بود نه تحقیق برای خودش. و اینکه بعضی در تأیید این مدعا گفته اند ابراهیم تا آن زمان، صفحه آسمان را به خوبی ندیده بود، زیرا مادرش از ترس نمرودیان او را در غاری بیرون شهر گذارده و پرورش می داده بسیار حرف بعیدی به نظرمی رسد، چگونه ممکن است او تا سنین جوانی حتی یک بار نه در شب و نه در روز- از غار بیرون نیامده باشد، این سخن به افسانه شبیه تر است تا به واقعیت. به علاوه این آیات بلافاصله بعد از آیه ای قرار دارد که سخن از گفتگوی قاطعانه ابراهیم در زمینه نفی بتها با آزر می گوید، یعنی در آن حال ابراهیم به مقام والای توحید و یقین رسیده بود، و خداوند ملکوت آسمانها را به او ارائه داده بود، و ابراهیم به دنبال آن مشغول تبلیغ دیگران بود نه تحقیق برای خویشتن.
نکته قابل توجه این است که ابراهیم برای بیان بطلان ربوبیت این کواکب سه گانه به دلیلی دست زد که در عین قابل درک بودن برای همه قشرها، یکی از دقیقترین براهین فلسفی است، او می خواست بگوید که «رب» (پروردگار) باید همیشه و به طور مداوم با مخلوقات خود در ارتباط باشد، بنابراین موجودی که غروب می کند و ساعتها نور و برکات خود را برمی چیند نمی تواند پروردگار این موجودات باشد. از این گذشته طلوع و غروب مستمر این اجرام آسمانی دلیل بر این است که قانونی بر آنان حکمفرما است، موجودی که اسیر چنگال قوانین آفرینش است چگونه می تواند حاکم بر این جهان و آفریدگار این جهان باشد؟! بعلاوه «حرکت» خود یک موجود «حادث» است، بنابراین چیزی که دارای حرکت است حتما مخلوق و حادث است، و چنین چیزی نمی تواند یک وجود ازلی و ابدی باشد (این همان چیزی است که در براهین فلسفی تحت عنوان «العالم متغیر» و «کل متغیر حادث» آمده است. بنابرابن سخنان ابراهیم دارای سه مفهوم مختلف و جالب و گویا برای ابطال الوهیت ماه و خورشید و ستارگان بود.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی - تفسیر سوره ابراهیم (ع) – صفحه 103 و صفحه 112 تا 118
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها