اثبات قیامت از نظر اصل عدالت
فارسی 1314 نمایش |عدل و عدالت چه به معنای ایجاد توازن و تناسب میان اجزاء یک مجموعه ی متشکل از نظر کمیت و مقدار آن اجزاء و کیفت ارتباط آنها با یکدیگر گرفته شود و چه در معنای استحقاق هر شیء و عطا نمودن به هر ذی حقی آنچه را که استحقاق آن را دارد به کاربرده شود، در هرحال از لوازم «حکمت» آفریدگار حکیم است که در نظام صنع متقن او مطلقا بی نظمی و هرج ومرج و گزافه کاری و بی هدفی راه نمی یابد، بلکه هرچه که هست، تعادل در نظامات خلق است و غایت نگری در آفرینش و ایصال هر مستحقی به حقش و یا هر حقی به مستحقش، زیرا روشن است که عدم رعایت اعتدال و توازن در ساختمان یک موجود و یا محروم نمودن یک مخلوق از حقی که استحقاق آن حق در زمینه ی خلقتش نهاده شده است، مباین و ناسازگار با قانون حکمت حکیم (تعالی شانه العزیز) می باشد. چه آنکه موجود «نامتعادل» طبعا رو به فساد و تباهی می رود و مخلوق مستحق محروم از حق به غایت و کمال مقصود از خلقت خود نمی رسد و در نتیجه لغویت و بیهودگی در پیکره ی عالم به وقوع پیوسته و اصل مسلم حکمت تبدیل به «لعب» و بازیگری می گردد و تعالی الله عن ذلک علوا کبیرا. بنابراین، مقتضای حکمت حضرت حق (جل جلاله) عادل بودن او است و عدالت او نیز مستلزم برقرار ساختن تناسب است میان «مقدمات» و «نتایج» و رساندن هر صاحب حقی به حقش زیرا اگر بنا شود، هر نوع کاری مقدمه ی هر نوع نتیجه ای (اعم از مناسب و نامناسب) واقع بشود و هر حقی در دسترس هرکسی (اعم از مستحق و غیر مستحق) قرار گیرد، پیداست که چه عالم ناموزون و اساسا نامعقول و غیرقابل تحمل، بلکه غیرقابل امکان خواهد بود. از باب مثل آیا ممکن است هم آتش سوزان، موجب رفع عطش گردد و هم آب سرد و روان؟ برای تغذی انسان، هم نان و گوشت و برنج صلاحیت داشته باشد و هم سنگ و آهن و فولاد و چدن؟ برای پرواز در آسمان هم هواپیما وسیله باشد و هم تحت البحری و زیر دریایی؟ برای رسیدن به «کعبه» هم رفتن رو به عربستان راه باشد و هم رفتن رو به ترکستان؟ نه، چنین نیست! بلکه هر غایتی مناسب با خود مبدئی دارد و هر راهی سر از مقصد خاصی در می آورد. برقرار ساختن تناسب میان اجزاء خلقت و ارتباط دادن بین «مبادی» و «غایات» و بالاخره، ایصال هر شیء به کمال مطلوبش و «اعطاء کل ذی حق حقه» از شئون مسلمه ی عدالت آفریدگار حکیم است که قانون عمومی عالم خلق و برپادارنده ی این همه کرات و کهکشان ها با تمام محتویات عظیم و بیشمار آنها می باشد و کوچکترین تخلف از آن، موجب انعدام و نابودی همه چیز می گردد. این حدیث از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم منقول است: «بالعدل قامت السماوات والارض»، «آسمان ها و زمین براساس عدل استوار است». حال، انسان نیز که مانند دیگر موجودات جهان، دارای کمال نوعی مخصوص به خود می باشد و از آغاز تکون و پیدایشش درحال حرکت به سوی آن کمال است، به طور حتم، مشمول قانون عمومی عالم یعنی «عدالت» خواهد بود. بلکه او بیش از سایر موجودات تحت نظارت و مراقبت شدید این قانون باید واقع شود. چه آنکه او دارای امتیاز بزرگ «اراده» و «اختیار» و بر اساس همین امتیاز است که تکامل روحی و اخلاقی در مسیر انسانی را در اختیار خودش قرار داده اند، یعنی این خود انسان است که می تواند در مسیر تکامل افتاده و خود را به نهایی ترین درجات سعادت و کمال قرب به خدا ارتقاء دهد و هم خود اوست که می تواند در مسیر ضد کمال افتاده و خویشتن را به پست ترین درکات شقاء و دوری از خدا و محرومیت بی منتها فرود آورد. به همین جهت، دستگاه رحمت حضرت «رحمان» در مقام حفظ و حراست انسان از انحراف و خطا، علاوه بر قانون «عدالت تکوینی» که بر عموم کائنات حاکم است، قانون «عدالت تشریعی» را نیز که همانند قوانین مربوط به «حقوق» است (اعم از حقوق خدا و خلق خدا بر انسان که آن هم با نظر تحلیلی، ریشه ی تکوینی دارد) مقرر فرموده و انسان را در عالم اراده و اختیار، موظف به تبعیت از آن نموده است تا بر اثر این تبعیت، در مسیر تکامل انسانی حرکت کرده و با به دست آوردن اعتقادات حقه و اخلاق فاضله و اعمال صالحه، نائل به کمال و سعادت مطلوب خود گردد.
مساوی بودن «مطیع» و «متخلف» خلاف عدل است
تردیدی نیست در این که همه ی افراد بشر تابع قانون «عدالت تشریعی» نمی باشند، بلکه غالبا با سوء استفاده از آزادی در اراده و اختیاری که خدا به انسان داده است، تعدی به حقوق بندگان خدا می نمایند و از اطاعت فرامین پروردگار رو برمی تابند و البته بدیهی است از نظر قانون عدالت عام الهی که باید هر موجودی به آنچه که استحقاق آن را دارد برسد و هرمقدمه ای به نتیجه ای که هم سخ آن می باشد منتهی گردد تا محذور بی نظمی و هرج ومرج منافی با اصل اصیل «حکمت» پیش نیاید، لازم می شود که نیکوکاران یعنی مومنان نیک کردار، به «حیات طیبه» و زندگی خوش نائل آمده و متنعم به انواع نعم گردند و دسته ی کفار و فساق و خلاصه متخلفین از قانون عدالت، مبتلا به سرنوشت شوم و محکوم به انواع عذاب و ناکامی های بی پایان بشوند. یعنی هر یک، به نتیجه ای مناسب با سنخ حال و کارشان نائل گردند، نه اینکه بدکار و نکوکار، هر دو سرانجامشان یکی بشود که هر دو با هم به سعادت و خوشبختی برسند و یا هر دو سر از شقاء و بدبختی درآورند که این، همان بی نظمی و هرج و مرج بی حساب است و مباین با قانون «عدالت» و «حکمت» خالق عادل و حکیم است. این، از یک سو حقیقتی است در جای خود و مسلم، ولی از سوی دیگر، با کمال وضوح می بینیم که در این دنیا به تمام حساب ها رسیدگی نمی شود و مجازات کافی (از کیفر و پاداش) درباره ی متخلفین و مطیعین، اجرا نمی گردد. یعنی نه چنان است که تمام اطاعت کاران به پاداش بندگی و طاعتشان در این دنیا غرق در نعمت و لذت گشته و دور از هرگونه رنج و بلا و مصیبت به سرببرند و نه آنطور که جمیع تبهکاران و گنه پیشگان، در این عالم به کیفر اعمال زشت و اخلاق پلیدشان، مبتلا به انواع بلیات و مصائب گردیده و محروم از همه گونه تمتعات و خوشگذارانی ها بمانند. البته جای انکار نیست که بعض گنهکاران، به قسمتی از کیفر دنیوی بعض گناهانشان می رسند و آتش «مکافات عمل» دامن بسیاری از جنایتکاران بشری را در همین دنیا با سرعت و شدتی عبرت انگیز می گیرد و نابودشان می سازد، چنانکه قرآن کریم از قصص امت های گذشته و سرنوشت شوم «طاغیان» بشر که چوب خیره سری های خود را در همین دنیا خورده و نابوده گشته اند، فراوان آورده است. کما اینکه بسیاری از نیکوکاران و خدمتگزاران به جامعه ی بشری نیز به پاره ای از پاداش دنیوی بعض اعمال نیکشان می رسند و خیر و سعادت در زندگی این جهان نصیبشان می شود. البته، این واقعیتی است در جای خود درست و مورد تصدیق، اما سخن اینجاست که در این دنیا، نه چنین است که همه ی گنهکاران در ازادی هرگونه جرم و گناهی که مرتکب شده اند، به جمیع اقسام مجازاتی که در خور آن جرم و شایسته ی آن گناه است مجازات شوند و نه آنچنان که تمام نیکوکاران، در قبال هرگونه کار خیر و طاعتی که انجام داده اند، به ثواب هایی که مناسب آن خیر و نیکویی است نائل گردند، به طوریکه در این جهان، نه نیکوکاران رنج و بلایی ببینند و نه گنهکاران لذتی از زندگی بچشند! بلکه به عکس، غالبا دیده می شود که مرد کم بدکار و ستمگر، از کفار و فساق، در دنیا بیش از نیکاران به لذات زندگی رسیده و از خوشی های آن، برخوردار می شوند و می میرند. درحالی که بسیاری از مردم صالح با ایمان، عمری با ناکامی و محرومیت از تمتعات، زندگی می گذرانند و سرانجام با روحی رنجیده از ناملایمات فراوان، چشم از دنیا می پوشند و می روند. حال، اگر راستی زندگی بشر به همین جا خاتمه پیدا کند و انسان ها همه در خاک فرو روند و نابود شوند و «مرگ» پایان زندگی بشر باشد و پس از آن نه حسابی در کار باشد و نه کیفر و پاداشی به میان آید؛ یعنی نه آن ستمگر دیو سیرتی که پا روی قوانین الهی (که ریشه از نظام طبیعت و فطرت گرفته است) نهاده و برای نیل به هوای های نفسانی خود، فضایل را کشته و رذایل را پرورانده است و گلوها فشرده و شکم ها دریده و دل ها سوزانده است، به کیفر و سزای مناسب با روح پلیدش برسد و نه آن انسان پاکدل نیکوسیرت فرشته خو که با داشتن همه گونه طغیان، دست از روش انسانی و بندگی خدا برنداشته و نسبت به تمام حقوق خدا و بندگان خدا وفاداربوده و حقی از صاحب حقی تضییع ننموده است و در این راه دندان روی جگر نهاده و انواع شدائد و سختی ها را تحمل نموده و تمام عمر دنیایی خود را با صبر بر محرومیت های بیشمار از جهات جسمی و روحی گذرانده است؛ تنها برای اینکه اطاعت از قانون «عدل» الهی کرده و تخلف از فرامین حقه ی آسمانی ننموده باشد.
آری، پس از مرگ، نه آن ستمگر ناپاکدل به کیفر برسد و نه این پرهیزکار روشندل به پاداش نائل شود. اگر مطلب اینطور باشد آیا راستی اینچنین دستگاهی جز این است که یک دستگاه ظالمانه خواهد بود، سراسر بی نظمی و بی حسابی و هرج ومرج بسیار زشت و ناپسند که از طرفی وضع قانون نموده و امر و نهی صادر می کند، تعیین حدود و حقوق می نماید و از طرف دیگر، همه را مطیع و متخلف به نقطه ی واحدی رسانیده و جملگی را به یک چشم دیده و محکوم به سرنوشت واحدی می سازد؟ یعنی هم مسأله ی «تناسب مقدمه با نتیجه» یک مطلب موهوم و بی اساس از آب درآمده و هم موضوع «اعطاء کل ذی حق حقه» باطل و پوچ اعلام شده است!! در صورتی که هر دو مسأله از حقایق مسلمه ی عالم آفرینش و از لوازم حتمیه ی «حکمت» خلقت است و سنت جاریه ی پروردگار حکیم که فرموده: «لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم»(روم/30)، «جابجا کردن برای آفرینش خدا نیست، این است دین و روش پا بر جا».
پس به حکم «عقل» و «وجدان» و بر حسب اقتضاء قانون «عدالت» عمومی در جهان باید در ماورای این عالم، عالم دیگری باشد که جمیع افراد بشر، پس از گذشتن از «پل مرگ» در آنجا مجتمع گردند و در موقف حساب و سنجش اعمال بایستند و هر یک، به نتایج فعالیت های فکری و اخلاقی و عملی خود، با رعایت «تناسب»و «توازن» که ناموس طبیعی عالم خلقت است، نائل شوند و هر فرد مستحقی به همان حقی که استحقاق آن را بر اساس آزادی در «اراده» و «اختیار» در زمینه ی روح و وجود تحصیل نموده است واصل گردد. اینکه به آیات قرآن در زمینه ی استدلال به اصل عدالت توجه فرمایید:
«ونضع الموازین القسط لیوم القیامه فلا تظلم نفس شیئا و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها و کفی بنا حاسبین» (انبیاء /47)، «ترازوهای عدل را در روز قیامت می نهیم. پس به کسی ستمی نخواهد شد و اگر ]عملی[ به سنگینی دانه ی خردلی باشد، آن را] به حساب[ می آوریم و ما برای حساب ]عادلانه ی عمل[ کافی هستیم».
«ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل التقین کالفجار» (ص/28)، «آیا کسانی را که ایمان دارند و کارهای شایسته کرده اند، با آنها که در زمین فساد می انگیزند یکسان می گردانیم؟ یا پرهیزکاران و نابکاران را با هم مساوی قرار می دهیم؟! (حاشا ).
«ام حسب الذین تجترحو السیئات ان نجعلهم کالذین امنوا وعملوا الصالحات سواء محیاهم ومماتهم سواء مایحکمون* وخلق الله السماوات و الارض بالحلق ولتجزی کل نفس بما کسبت و هم یظلمون» (جاثیه /22-21)، «آیا کسانی که مرتکب اعمال بد شده اند، گمان دارند آنها را در ردیف کسانی قرار دهیم که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند که زنده بودن و مردنشان مساوی باشد؟ چه بد داوری می کنند! در صورتی که خدا آسمان ها و زمین را به حق ]و براساس عدل[ آفریده است تا هرکس به تناسب اعمالی که انجام داده است، جزا داده شود و آنان مورد ستم واقع نمی شوند».
در این آیه ی شریفه، اثبات قطعیت «معاد» از دو راه شده است، یکی از راه «حکمت» خلقت که داشتن هدف و غایت است و از آن تعبیر به «حق» شده است (و خلق الله السماوات و الارض بالحلق)، و دیگر از راه «عدالت» که رسیدن هر مستحقی به حقش را مستلزم است و از آن تعبیر به جزاء شده است (ولتجزی کل نفس بما کسبت)، و چون هیچکدام از «غایت و جزاء» به صورت کامل و تام الشرایط در این دنیا تحقق نمی یابد، پس وجود نشأه دیگری لازم است که جوابگوی قانون «حکمت » و «عدالت» حضرت خالق عادل حکیم (تعالی شانه العزیز) باشد و آن نشأه «آخرت» است.
بنا بر آنچه گفته شد، دیدیم که استدلال به عدالت در اثبات لزوم قیامت یک روش قرآنی بوده و مستفاد از صریح کلام خداست که موضوع «جزاء عمل» را مورد توجه قرار داده و سخن از موازین قسط و ترازوهای عدل به میان آورده است و صریحا می فرماید: در دستگاه من، ممکن نیست درباره ی کسی به ظلم و خلاف عدالت رفتار شده و کیفر و پاداشی به غیر میزان عدل و حساب عمل به او داده شود و یا آنکه من، فاجر و متقی را به یک چشم دیده و آن دو را از لحاظ جزاء با هم مساوی گردانم.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره قیامت – از صفحه 72 تا 78
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها