بررسی آیات سخن گفتن پیامبر(ص) با ارواح انبیاء (ع)، در بحث ارتباط ارواح
فارسی 1415 نمایش |خداوند در آیه 45 سوره مبارکه زخرف می فرماید:
«و سئل من أرسلنا من قبلک من رسلنا أجعلنا من دون الـــرحمن الــهه یعبدون»، «از پیامبران پیشین بپرس آیا غیر از خدای رحمان، خدایی قرار دادیم که مورد پرستش قرار گیرد.» ظاهر آیه این است که پیامبر می تواند از همین نشأت طبیعی، با پیامبرانی که در نشأت دیگر بسر می برند تماس بگیرد تا روشن شود که دستور خداوند در تمام قرن ها و اعصار به تمام پیامبران این بود که جز خدای یگانه کسی را نپرستند. و در آیه دیگر نیز به یکنواخت بودن برنامه پیامبران تصریح کرده و می فرماید:
«و لقد بعثنا فی کل أمه رسولا أن اعبدوا واجتنبوا الطاغوت» (سوره نحل/ آیه 36)، «برای تمام امت ها پیامبر فرستادیم که خدا را بپرستند و از طاغوت بپرهیزند.» ظاهر آیه مورد بحث این است که پیامبر از رسولان گذشته بپرسد و تا دلیل عقلی بر امتناع سوال از آنان گواهی ندهد ما حق نداریم دست از این ظاهر برداریم. ممکن است گفته شود مقصود سوال، از علمای یهود و نصاری است، چنان که در آیه می فرماید: «فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فسئل الذین یقرون الکتاب من قبلک لقد جاء ک الحق من ر بک...» (سوره یونس/ آیه 94)، «اگر در آنچه به تو فرو فرستادیم شک و تردید داری از کسانی که کتابی را که پیش از تو نازل گردیده است می خوانند بپرس، از جانب خدا، حق بر تو نازل گردیده است.» ولی پاسخ آن روشن است زیرا اولا: تفسیر یک آیه با آیه دیگر در صورتی صحیح است که آیه نخست دارای ابهام باشد، ولی اگر آیه مورد نظر، از هر نوع ابهامی خالی باشد جهت ندارد از ظاهر آیه دست برداریم و بگوییم مقصود سوال از دانشمندان یهود نصاری است زیرا هیچ منافات ندارد که پیامبر از هر دو گروه سوال کند بالأخص که این دو راه برای دو گروه باشد سوال از پیامبران پیشین، مخصوص خود پیامبر باشد و سوال از علمای اهل کتاب مربوط به امت باشد به این معنی که خطاب به پیامبر است ولی هدف دعوت امت به سوال کردن می باشد. گواه روشن بر این که خدا در این دو آیه، دو راه پیش پای پیامبر گذارده است این است که در آیه سوم راه سومی را نشان می دهد و می گوید: «و لقد آتینا موسی تسع آیات بینات فسئل بنی إسرائیل إذ جاء هم فقال له فرعون لاظنک یا موسی مسحورا» (سوره اسراء/ آیه 101)، «ما به موسی نه معجزه داده ایم، از فرزندان اسرائیل سوال کن موقعی که موسی به سوی آنان بازگشت فرعون به او گفت من تو را جادو شده می اندیشم.» در این آیه سخن از خود بنی اسرائیل است نه گروه علما و افرادی که کتاب می خوانند. و هرگز ما حق نداریم که بی جهت آیه سوم را نیز تأویل کنیم. ثانیا. آیه نخست حاکی است که مقصود سوال از تمام پیامبران پیشین مانند نوح و ابراهیم و..... است در حالی که آیه دوم مربوط به دانشمندان یهود و نصاری است که می توانند با مراجعه به کتابهای عهدین سوال پیامبر را پاسخ بگویند و آنچه خدا به پیامبران آنها دستور داده است در اختیار پیامبر ما و امت بگذارند در این صورت جهت ندارد که ما معنی وسیع آیه نخست را در محدوده علمای اهل کتاب یعنی یهود و نصاری که پیوند آنان تنها با پیامبران خود باقی بود نه با پیامبران دیگر، منحصر کنیم.
پرسش:
فایده سوال از پیامبران پیشین چیست؟!
مقصود از «من أ رسلنا» علما و دانشمندان اهل کتاب و گروه با ایمان آنان است، نه خود پیامبران و شاهد این مطلب این است که اگر مقصود سوال از خود پیامبران باشد، چنین سوالی بی فایده خواهد بود زیرا پیامبر نیازی به سوال ندارد ولی اگر مقصود سوال از علما و دانشمندان آنان باشد، فایده سوال در بن بست قرار دادن اهل کتاب و محکوم کردن آنان است نه روشن شدن خود پیامبر.
پاسخ:
قرآن مجید از نظر بلاغت، در عالی ترین درجه قرار دارد و یکی از پایه های بلاغت این است که لفظ قالب معنی باشد، نه فزون بر معنی و نه ناقص از آن، اگر مقصود این است از علما و یا گروه با ایمان اهل کتاب سوال کند باز آیه، قالب معنی نیست و هرگز عبارت این مطلب را نمی رساند. شما این آیه را به دست هر عرب زبان و عربی دانی بدهید و بگویید این که خدا می فرماید: «وسئل من أرسلنا من قبلک من رسلنا» مفاد این جمله چیست؟ آیا مقصود سوال از خود آنان است، یا مقصود سوال از علما و مومنین آن گروه است؟ همگی می گویند ظاهر آیه سوال از خود پیامبران است نه پیروان آنها. آری، گاهی لفظی در جمله ی به خاطر روشنی مقصود حذف می گردد مثلا می گویند: «و اسئل القریه». همگی می دانیم که مقصود اهل قریه است زیرا سنگ و گل، قادر به سوال نیست ولی در آیه چنین قرینه ای نیست. اگر بگویند که ما می دانیم پیامبران گذشته قادر به جواب نیستند می گوییم این سخن عین مدعی است، و هرگز ادعای طرف، دلیل و قرینه بر معنی آیه ای نمی شود. و اما فایده این سوال چیست؟ فایده آن، بالا بردن مراتب ایمان و علم و آگاهی پیامبر است زیرا علم و ایمان دارای درجاتی است، و هرچه درجه بالاتر، تکمیل کننده درجه پایین تر می باشد و در قرآن مجید به مراتب علم و ایمان در سوره «تکاثر» و غیر اشاره شده است، چه مانع دارد که ایمان پیامبر و آگاهی او از طریق سوال پیامبران پیشین بالا برود و تکمیل گردد. علم و آگاهی پیامبر علم ذاتی نیست که از درون وجود او بجوشد. در صفحه هستی تنها یک فرد است که علم او ذاتی است و از درون او وجود و قدرت و علم و حیات می جوشد و آن خداوند بزرگ جهان است و موجودات دیگر، از طریق مختلفی که همگی به خدا منتهی می گردد، کسب علم و فیض می کنند. پیامبر گرامی از طریق گوناگون که قرآن و حدیث بر آن گواهی می دهند، علم و ایمان خود را از افزایش می دهد. عقل و خرد پیامبر یکی از وسائل راهنمائی او بود. همچنان که فرشته وحی، او را از مطالب و مسائلی آگاه می ساخت، و براهین علمی و دقیق قرآن درباره معارف و عقاید، مایه تشدید ایمان و تکمیل معرفت او بود. از این جهت چه مانع دارد که پیامبر از طریق سوال از پیامبران پیشین، اعتقاد راسخ خود را راسخ تر سازد؟ گذشته بر این راههای آگاهی او منحصر به این طریق های چهارگانه نیست، باز طریق های دیگری نیز در اختیار داشت. علم و آگاهی پیامبر در روزهای نخست به حدی نرسیده بود که از کسب معلومات، غنی و بی نیاز گردد و گرنه خداوند به او دستور نمی داد که بفرمایید «..... و قل ر ب زدنی علما»، (سوره طه/ آیه 114)، «پروردگارا! علم مرا افزایش ده.» این قرآن است که درباره پیامبر می گوید: «و علــمک ما لم تکن تعلم»، (سوره نساء/ آیه113)، «آنچه نمی دانستی به تو آموخت.»
معنی دوم از جهانی صحیح نیست
فرض می کنیم که مقصود این است که پیامبر از علما و افراد با ایمان یهود و نصاری سوال کند ولی این معنی با مشکلاتی همراه است که در زیر به آنها اشاره می کنیم و تا این مشکلات از پیش پا برداشته نشود، معنی مزبور، احتمالی بیش نخواهد بود.
1. آیه مورد بحث در سوره زخرف است و این سوره به اتفاق آراء و به گواهی مضامین آن، از سوره های مکی است و در محیط مکه، از علما و دانشمندان اهل کتاب و یا گروه با ایمان آنان، خبر چشمگیری نبود که پیامبر به آنان مراجعه کند. چرا، تاریخ از یک عرب متنصر به نام «ورقة بن نوفل» و یک آهنگر رومی و شاید یکی دو نفر دیگر یاد می کند که اولی در آغاز بعثت فوت کرد و مراجعه به یک آهنگر رومی که هیچ مقام و موقعیتی جز این که آهنگر نصرانی بود، نداشت، نمی تواند مفید واقع شود.
2. فرض کنیم که محیط مکه از چنین افرادی موج می زد و در گوشه و کنار مکه حبر و راهبی بود، اگر هدف از سوال از اهل کتاب درباره پرستش غیر خدا، هدایت جامعه بت پرست عرب بود، بدبختانه جامعه بت پرست عرب، آنان را به رسمیت نمی شناخت و زیر بار سخن آنان نمی رفت. اگر بگوییم مقصود از سوال از آنان محکوم کردن خود اصحاب کتاب و در بن بست قرار دادن آنان است، مضمون آیه این احتمال را تکذیب می کند زیرا می گوید: «از آنان بپرس که آیا ما به پرستش غیر خدای رحمان فرمان داده ایم.» مضمون آیه چیزی نیست که غالب پیروان اهل کتاب آن را نپذیرفته باشند، تا پیامبر آن را از علمای اهل کتاب بپرسد و در نتیجه آنان را از طریق گفتار خودشان محکوم نماید، زیرا همان طور که توجه دارید آیه مطلق است، همه طوایف اهل کتاب از یهودی و نصرانی و غیره را شامل می باشد، و طایفه خاصی از آن اراده نشده است. اگر بنا باشد که پیامبر از علمای اهل کتاب بپرسند، باید در این میان از «حنیفان» حجاز که پیرو ابراهیم بودند و احبار یهود نیز، سوال کند، در صورتی که هیچ کدام از پیروان آنان به جای رحمان غیر خدای رحمان را پرستش نمی کردند تا پیامبر از این طریق آنان را هدایت نماید. در این صورت برای تصحیح احتمال دوم باید بگوییم مقصود نصاری است که مریم و حضرت عیسی را می پرستیدند، ولی این مطلب از دو نظر درست نیست. اولا: آنان غیر از خدا، فقط دو نفر را می پرستیدند به گواه آیه «....أنت قلت للناس اتبخذونی و أمی إلهین...»، (سوره مائده/ آیه 116)، «آیا تو ای عیسی گفتی که تو و مادرت را دو معبود اتخاذ کنند.» در صورتی که آیه از آلهه سخن می گوید، و ظاهر آیه خدایان زیادی است که عرب و ملت های جهان آن را می پرستیدند و اطلاق «آلهه» بر دو خدا بدون قرینه صحیح نیست ویا لااقل خلاف ظاهر است، و با مراجعه به آیاتی که در آنها لفظ «آلهه» وارد شده است به طور قطع می توان گفت که مقصود در این آیه، بت هایی است که ملت های جهان می پرستیدند، نه حضرت مسیح و مادرش مریم، زیرا در غالب و یا همه موارد، مقصود از آن همان بت های مصنوعی جامعه ها است.
این آیه مربوط به شب معراج است
برخی از احادیث، شأن نزول آیه (سوره زخرف/ آیه 45) را شب معراج می داند و می گوید که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن شب با پیامبران سخن گفت و از آنان پرسید. در این موقع این پرسش متوجه می گردد که اگر معراج روحانی باشد، و روح پیامبر در آن شب با آنان سخن بگوید، شاهد بر امکان ارتباط در این شأن جسمانی نخواهد بود و اگر جسمانی باشد مخصوص کسانی خواهد بود که به معراج بروند نه برای همه.
پاسخ
ملاک استدلال ظاهر آیه است که هرگز در آن سخن از شب معراج نیست و ما باید در صورتی به احادیث مراجعه کنیم که در آیه اجمالی باشد، در این موقع جا دارد از خاندان وحی حقیقت آن را بپرسیم مانند آیه: «و السارق و السارقه قاقطعوا أیدیهما..»، (سوره مائده/آیه 38)، زیرا معلوم نیست که مقصود از «دید» در آیه، کدام قسمت از دست است، مقصود بریدن از بند انگشتان، از مچ، از آرنج، از کتف، از کدام نقطه است؟! ولی آیه مورد بحث، اجمال و ابهامی ندارد که به حدیث مراجعه کنیم. فرض کنیم که در این مورد به حدیث مراجعه نمودیم ثابت شد که پیامبر در شب معراج با پیامبران سخن گفته است ولی باید توجه نمود که معراج رسول خدا جسمانی بود، نه روحانی و قرائنی که در آیات معراج وجود دارد، و احادیثی که در این مورد وارد شده است، همگی بر جسمانی بودن معراج گواهی می دهند. مقصود از معراج جسمانی این است که پیامبر با همین بدن، این کره خاکی را ترک گفت، اما از عوالم جسمانی بیرون نرفت و تمام گفت و شنود او در جهان اجسام و ماده بوده است. در این صورت معراج در وضع پیامبر جز تغییر مکان زندگی، اثر دیگری ننهاد، اگر جسم و ماده مانع از ارتباط در این جهان است این شرایط در معراج نیز محفوظ بود. اگر ارتباط از این نظر ممکن نیست که اموات قابل اسماع نیست همچنان که طرفداران «تز» امتناع می گویند با عوض شدن مکان پیامبر، اسماع موتای محال، رنگ امکان به خود نخواهد گرفت. خلاصه: معراج جز تغییر محل زندگی و مشاهده آفاق دیگر هستی چیزی نبوده است، بنابراین معراج نمی توانند در آیه ایجاد تخصیص کند. از این گذشته این که می گویند ارتباط با ارواح گذشتگان از این نشأت ممکن نیست زیرا آنان غیرقابل تفهیم و غیرقابل اسماع هستند و آنان در جهان برزخند و ما در جهان ماده، آیه روشن ترین پاسخ است برای این سوال زیرا پیامبر در شب معراج از این نشأت خارج نشده و به جهان برزخ نرفته بود، مع الوصف توانست در این نشأت، با نشأت دیگر سخن بگوید و با آنان مفاهمه و مکالمه نماید. اگر ما خود را از هر نوع پیشداوری تجرید نماییم، باید بگوییم مقصود آیه، سخن گفتن با ارواح پیامبران است. موید این نظر این که، محدثان هر دو گروه شیعه و سنی احادیثی را پیرامون آیه نقل کرده اند و هر دو گروه می گویند آیه مربوط به معراج است که پیامبر در آن شب با ارواح پیامبران سخن گفت.
منـابـع
جعفر سبحانی – اصالت روح از نظر قرآن – از صفحه 116 تا 124
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها