ترس منافقین در جنگ احزاب
فارسی 3383 نمایش |سپاه شرک پس از یک ماه توقف (24 شوال الی 24 ذی القعده سال پنجم هجرت) در اطراف مدینه به علل مختلف متفرق شد، یکی از آن علل این بود که ناگهان هوا طوفانی شد و شدت طوفان به اندازه ای بود که خیمه ها را از جای برمی کند و دیگهای غذا را از روی آتش پرت می نمود به این جهت و جهات دیگر که در تاریخ غزوه ی احزاب به تفصیل بیان شده است، ابوسفیان فرمان حرکت صادر کرد و هنوز نور قمر، منطقه را روشن نکرده بود که سپاه شرک، آنجا را ترک گفت و هر قبیله ای به منطقه ی خود بازگشت. قرآن از این عامل پیروزی در این سوره چنین یاد می کند: «یا أیها الذین آمنوا اذکروا نعمة الله علیکم إذ جاءتکم جنود فأرسلنا علیهم ریحا و جنودا لم تروها و کان الله بما تعملون بصیرا؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! نعمت خدا بر خودتان را یاد کنید، آن گاه که شما را لشکرهایى [در بدر] آمدند، پس بر سر آنان تندبادى و لشکرهایى که آنها را نمى دیدید فرستادیم، و خدا به آنچه مى کنید ناظر است.» (احزاب/ 9)
با اینکه همگان دیدند که سپاه شرک متفرق شد و هر گروهی به سرزمین خود بازگشت (مع الوصف) منافقان ترسو و علاقمند به زندگی مادی و رویگردان از جهاد، هنوز باور نکردند که احزاب متفرق شده اند، بلکه فکر می کردند که هنوز در منطقه مستقرند. قرآن این، چنین نقل می کند: «یحسبون الاحزاب لم یذهبوا وإن یأت الاحزاب یودوا او انهم بادون فی الاعراب یسالون عن انبائکم و لو کانوا فیکم ما قاتلوا إلا قلیلا؛ منافقان می اندیشند که هنوز سپاه احزاب نرفته است و اگر بازگردد، آنها دوست دارند که در میان عربهای بادیه نشین پخش گردند در حالی که از اخبار شما می پرسند و اگر در میان شما باشند جز کمی پیکار نمی کنند.» (احزاب/ 20)
چه توصیف دقیقى قرآن از آنها کرده که به وسیله آن مى توان همفکران آنها را شناخت، و چقدر در عصر و زمان خود نمونه هاى بسیارى از آنها را با چشم مى بینیم! خداوند در آیه ی 20 سوره ی احزاب، از حالت جبن و ترس این گروه و اندیشه های واهی آنها که سرچشمه ای جز «خودخواهی» و «مادی گرایی» ندارد را چنین ترسیم می کند: آنها به قدرى وحشت زده شده اند که بعد از پراکنده شدن احزاب و لشکریان دشمن تصور مى کنند هنوز آنها نرفته اند! «یحسبون الأحزاب لم یذهبوا»
کابوس وحشتناکى بر فکر آنها سایه افکنده، گویى سربازان کفر مرتبا از مقابل چشمانشان رژه مى روند، شمشیرها را برهنه کرده و نیزه ها را به آنها حواله مى کنند! این جنگاوران ترسو، این منافقان بزدل از سایه خود نیز وحشت دارند، هر صداى اسبى بشنوند، هر نعره شترى به گوششان رسد، از ترس به خود مى پیچند به گمان اینکه لشکریان احزاب برگشته اند!
سپس اضافه مى کند: «و إن یأت الأحزاب یودوا لو أنهم بادون فی الأعراب؛ اگر بار دیگر احزاب برگردند آنها دوست مى دارند سر به بیابان بگذارند و در میان اعراب بادیه نشین پراکنده و پنهان شوند.»
آرى بروند و در آنجا بمانند و مرتبا از اخبار شما جویا باشند «یسئلون عن أنبائکم». لحظه به لحظه از هر مسافرى جویاى آخرین خبر شوند، مبادا احزاب به منطقه آنها نزدیک شده باشند، و سایه آنها به دیوار خانه آنها بیفتد! و این منت را بر سر شما بگذارند که همواره جویاى حال و وضع شما بودیم! و در آخرین جمله مى افزاید: به فرض که آنها فرار هم نمى کردند و در میان شما بودند جز به مقدار کم نمى جنگیدند «و لو کانوا فیکم ما قاتلوا إلا قلیلا».
نه از رفتن آنها نگران باشید، نه از وجودشان خوشحال، که افرادى بى ارزش و بى خاصیتند و نبودنشان از بودنشان بهتر! همین مقدار پیکار مختصر نیز براى خدا نیست. از ترس سرزنش و ملامت مردم و براى تظاهر و ریا کارى است، چرا که اگر براى خدا بود حد و مرزى نداشت، و تا پاى جان در این میدان ایستاده بودند.
منـابـع
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 416
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 17 صفحه 237
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها