درخواستهای نامعقول یهود
فارسی 2981 نمایش |شاید پس از ماجرای تغییر قبله بود که جمعی از مسلمانان و مشرکان بر اثر وسوسه یهود، تقاضاهای بی مورد و نابجایی از پیامبر اسلام (ص) کردند، «وهب بن زید» که از یهودان زراندوز مدینه بود، از پیامبر (ص) درخواست نمود که از طریق اعجاز چشمه ای را برای آنان بیرون آورد تا ایمان بیاورند. خداوند بزرگ آنها را از چنین پرسشهایی نهی کرده می فرماید: «أم تریدون أن تسئلوا رسولکم کما سئل موسی من قبل؛ آیا شما می خواهید از پیامبرتان همان تقاضاهای نامعقول را بکنید که پیش از این از موسی کردند (و با این بهانه جوئیها شانه از زیر بار ایمان خالی کنید).» (بقره/ 108)
از آنجا که این کار، یک نوع مبادله "ایمان" با "کفر" است، در پایان آیه اضافه می کند «و من یتبدل الکفر بالإیمان فقد ضل سواء السبیل؛ کسی که کفر را به جای ایمان بپذیرد، از راه مستقیم گمراه شده است.» اشتباه نشود اسلام هرگز از پرسشهای علمی و سؤالات منطقی و همچنین تقاضای معجزه برای پی بردن به حقانیت دعوت پیامبر (ص) جلوگیری نمی کند چرا که راه درک و فهم و ایمان همین ها است، ولی گروهی بودند که برای نرفتن زیر بار دعوت پیامبر (ص) سؤالات بی اساس و معجزات اقتراحی را بهانه قرار می دادند، و با اینکه پیامبر (ص) به اندازه کافی دلیل و معجزه در اختیارشان قرار داده بود، هر یک از راه می رسید پیشنهاد خارق عادت جدیدی می کرد، در حالی که می دانیم اعجاز و خارق عادات بازیچه این و آن نیست، به مقداری لازم است که اطمینان به صدق گفته های پیامبر (ص) ایجاد کند وگرنه پیامبر (ص) یک خارق العاده گر نیست که گوشه ای بنشیند و هر کس بیاید و پیشنهاد معجزه ای مطابق میل و سلیقه خویش کند.
از این گذشته گاهی تقاضاهای نامعقولی همچون دیدن خدا با چشم، و یا ساختن بت می کردند. در واقع قرآن می خواهد به مردم هشدار دهد که اگر شما دنبال چنین تقاضای نامعقول بروید، بر سرتان همان خواهد آمد که بر سر قوم موسی آمد. «رافع ابن حریمله» که یکی دیگر از یهود است گفت: «محمد! اگر تو پیامبر خدا هستی بگو خدا با ما سخن بگوید تا سخن او را بشنویم.» در این مورد چنین وحی الهی فرود آمد: «و قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله أو تأتینا آیة کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بینا الآیات لقوم یوقنون؛ افراد نادان گفتند: چرا خدا با ما سخن نمی گوید، آیه ها و نشان ها بر ما نازل نمی کند. پیشینیان آنها نیز این گونه سخنها را گفتند دلها و افکار آنها شبیه هم است. آیات خود را برای اهل یقین بیان کردیم.» (بقره/ 118) در حقیقت این گروه که قرآن از آنها به عنوان «الذین لا یعلمون؛ آنها که نمی دانند.» یاد کرده، دو درخواست غیر منطقی داشتند:
1- چرا خداوند مستقیما با ما سخن نمی گوید؟
2- چرا آیه ای بر خود ما نازل نمی شود؟
قرآن در پاسخ این ادعاهای لجوجانه و خودخواهانه می گوید: «کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بینا الآیات لقوم یوقنون؛ پیشینیان آنها نیز همین گونه سخنان داشتند، دلها و افکارشان مشابه است، ولی ما آیات و نشانه ها را (به مقدار کافی) برای آنها که حقیقت جو و اهل یقین هستند روشن ساختیم.» اگر به راستی منظور آنها درک حقیقت و واقعیت است، همین آیات را که بر پیامبر اسلام (ص) نازل کردیم نشانه روشنی بر صدق گفتار او است، چه لزومی دارد که بر هر یک یک از افراد مستقیما و مستقلا آیاتی نازل شود؟ و چه معنی دارد که من اصرار کنم باید خدا مستقیما با خود من سخن بگوید؟! نظیر این سخن را در سوره مدثر آیه 52 نیز می خوانیم: «بل یرید کل امرئ منهم أن یؤتی صحفا منشرة؛ هر یک از آنها انتظار دارند اوراق متعددی از آیات بر آنها نازل گردد!» چه انتظار بیجایی؟
اصولا این کار، علاوه بر اینکه هیچگونه ضرورتی ندارد بر خلاف حکمت پروردگار است زیرا اولا اثبات صدق پیامبران برای همه مردم از طریق آیاتی که بر خود آنها نازل می شود کاملا ممکن است. ثانیا نزول آیات و معجزات بر هر کس ممکن نیست، یک نوع شایستگی و آمادگی و پاکی روح لازم دارد، این درست به آن می ماند که تمام سیم های شبکه وسیع برق یک شهر (اعم از سیمهای قوی و بسیار نازک) انتظار داشته باشند که همان برق فوق العاده نیرومندی که به نخستین کابلهای قوی منتقل می شود به آنها نیز منتقل گردد، مسلما این انتظار، انتظار غلط و نابجایی است، آن مهندسی که آن سیمها را برای انجام وظائف مختلف تنظیم نموده سهم همه آنها را منظور کرده، بعضی بلاواسطه از مولد برق نیرو می گیرند و بعضی با واسطه با ولتاژهای مختلف.
منظور از «الذین لا یعلمون» کفار مشرک و غیر اهل کتاب است، بدلیل اینکه همین عنوان را در آیه ی: «و قالت الیهود لیست النصاری علی شی ء و قالت النصاری لیست الیهود علی شی ء و هم یتلون الکتاب کذالک قال الذین لا یعلمون مثل قولهم فالله یحکم بینهم یوم القیمة فیما کانوا فیه یختلفون؛ و یهود گفتند: نصارا بر چیز [حقی] نیستند، و نصارا گفتند: یهود بر چیز [حقی] نیستند، با آن که همه آنها کتاب آسمانی را می خوانند. همچنین نادان ها نیز مانند سخن آنها گفتند [که مسلمین بر حق نیستند]. پس خدا روز قیامت میان آنها درباره ی اختلافشان داوری خواهد کرد.» (بقره/ 113) به مشرکین غیر یهود و نصاری داد و آنان را طائفه سومی از کفار معرفی کرد.
مماثلت اهل کتاب و کفار در طرز فکر و عقائد
پس در آیه 113 اهل کتاب را در این گفتار ملحق به مشرکین و کفار عرب کرد، و در آیه مورد بحث مشرکین و کفار را ملحق به اهل کتاب می کند و می فرماید: «آنها که نمی دانند گفتند: چرا خدا با خود ما سخن نمی گوید؟ و یا معجزه ای به خود ما نمی دهد؟ آنها هم که قبل از ایشان بودند، همین حرف را زدند (یعنی یهود و نصاری) چون در میانه اهل کتاب یهودیان همین حرف را به پیغمبر خدا موسی (ع) زدند.» پس اهل کتاب و کفار در طرز فکر و در عقائدشان مثل هم هستند، آنچه آنها می گویند، اینها هم می گویند، و آنچه اینها می گویند آنها نیز می گویند، (تشابهت قلوبهم) طرز فکرهاشان یک جور است.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 1 صفحه 396
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 1 صفحه 397
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 291
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها