جلوه نور الهی
فارسی 3465 نمایش |توحید نور است و موحد نورانی، و هر چه غیر توحید باشد ظلمت است، لذا خدای سبحان در عین اینکه خود را «نور السموات و الأرض؛ نور آسمانها و زمین.» (نور/ 35) معرفی می کند، رسول اکرم (ص) را هم نور افکن جهانی معرفی می کند، نه اینکه هم خدا نور باشد و هم پیغمبر سراج منیر، زیرا فرض ندارد موجودی نور نامحدود باشد و در کنار او سراج منیری هم باشد، زیرا نامحدود، غیری باقی نمی گذارد، چه آن غیر، محدود باشد و یا نامحدود، پس اگرفرمود: «یا أیها النبی إنا أرسلناک شاهدا ومبشرا ونذیرا* وداعیا إلی الله بإذنه وسراجا منیرا؛ اى پیامبر! ما تو را شاهد و مژده رسان و بیم دهنده فرستاده ایم، و دعوت کننده به سوى خدا به خواست او، و چراغى تابان.» (احزاب/ 45 - 46) یعنی آن چراغ، مصباحی از همین «نور السموات والأرض» است نه نورافکنی جدا از آن. لذا فرمود: «مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة کأنها کوکب دری؛ مثل نور او (خصلت ایمان و هدایت) چون چراغدانى است که در آن چراغى و آن چراغ در شیشه اى است. آن شیشه گویى اخترى درخشان است.» (نور/ 35) سراج منیر بودن تو از همان نورالسموات و الارض، پایه و مایه گرفته، نه اینکه مستقلا نورانی هستی و خدا هم نورانی است.
این معنا را به طور حقیقی رسول اکرم (ص) مشاهده کرده تا توحیدش، توحید کامل و آثار «نورالسموات و الأرض» در او جلوه کرده و سراج منیر گردیده است. زیرا اگر خدا نور حقیقی است و انسان موحد، این نورحقیقی را یافته، حتما مظهر نور حقیقی و اسوه ی دیگران خواهد بود. او چراغ در دست دارد و راه می رود، هم راه خود را می بیند و هم به دیگران راه نشان می دهد. نمونه اش حضرت مسیح است که فرمود: «وجعلنی مبارکا أین ما کنت؛ هر جا كه باشم مرا با بركت ساخته.» (مریم/ 31) یعنی من هر جا باشم با برکتم. نبی اکرم نیز هر جا باشد سراج است چون هر جا باشد، توحید را مطرح می کند، وقتی توحید را مطرح کرد، جامعه را از نقص می رهاند و خدای سبحان بر موحدان، فیض خاص نازل می کند و شرک را «ظلمات بعضها فوق بعض؛ ظلمت هایى است که بر روى یکدیگر قرار گرفته است.» (نور/ 40) می داند.
غیر موحد به غیر خدا سر می سپارد و سر شکسته بر می گردد و موحد، تنها بر آستان حق سر می ساید و سرافراز بر می گردد. از این رو خدای سبحان به منحرفان و سرخوردگان می فرماید: «فأین تذهبون؛ به کجا می روید؟» (تکویر/ 26) ارجاع خدا به قرآن و پیغمبر و یا به خدا و پیغمبر یا تثبیت بسیاری از صفات ثبوتی خود برای پیغمبر، مانند: «أغنیهم الله ورسوله؛ خدا و پيامبرش از فضل خود آنان را بى نياز گردانيدند.» (توبه/ 74) و یا سلب صفات سلبی خود از پیغمبر: «أم یخافون أن یحیف الله علیهم و رسوله؛ یا از آن مى ترسند که خدا و فرستاده اش به آنها ستم کنند؟» (نور/ 50) برای این است که پیغمبر موحد کامل است و اصل توحید همه آن برکات را به دنبال دارد. لذا خدای سبحان پیغمبر را که موحد کامل است منشأ این گونه برکات و کمالات شمرده، می فرماید: اگر خواستید به مقصد برسید، او را ترک نکنید چون او شما را در صراط مستقیم حرکت می دهد و مؤمنان راستین پیغمبر را ترک نمی کنند: «إنما المؤمنون الذین ءامنوا بالله ورسوله وإذا کانوا معه علی أمر جامع لم یذهبوا حتی یستأذنوه؛ جز اين نيست كه مؤمنان كسانیند كه به خدا و پيامبرش گرويده اند و هنگامى كه با او بر سر كارى اجتماع كردند تا از وى كسب اجازه نكنند نمى روند.» (نور/ 62) مؤمنان راستین کسانی هستند که به خدا (به عنوان مبدأ جهان هستی و مبدأ نزول وحی و مرجع و مدبر نظام آفرینش و جامع جمیع اسمای کمال و جمال) و به رسول خدا (به عنوان امین وحی) ایمان آورند، و اگر در امری اجتماعی با پیغمبر بودند، صحنه را ترک نکنند چون او محور حق و توحید است و اگر کسی خواست در امر اجتماعی، یعنی امری که همه را هماهنگ می کند، صحنه را ترک کند باید به اذن رهبر و نبی اکرم باشد و لزوم استیذان از پیامبر و نیز ایمان به او و تأثیر اجازه ی کوچیدن از آن حضرت که در سیاق آیه مزبور آمده همه بر محور مظهریت رسول گرامی است چنانکه از آیه «و ما رمیت إذ رمیت و لکن الله رمی؛ تو پرتاب نکردی وقتی پرتاب کردی، بلکه این خداوند بود که آن را پرتاب کرد.» (انفال/ 17) استنباط می گردد، زیرا وقتی آیات اشاره شده کنار هم قرار می گیرد، همان معنای ”لا إله إلا الله“ یعنی نفی الوهیت و استقلال از غیر حق را در بر دارد و دیگران هر که و هر چه هستند، مظهر جلال و جمال حقند.
پیغمبر هم، بالذات مؤثر نیست بلکه آیینه ای است که نور و جمال نیر ذاتی را نشان می دهد و آیینه در عین حال که از خود چیزی ندارد وسیله خوبی است برای نشان دادن آفتاب، لذا در آیه «لیس لک من الأمر شیء؛ هيچ يك از اين كارها در اختيار تو نيست.» (آل عمران/ 128) فرمود: ای پیامبر هیچ کاری از تو ساخته نیست و اگر پیروزی، شکست، فرار، عقب نشینی و یا پیشروی نصیب دوستان و یا دشمنان شود هرگز پیغمبر را مورد عتاب و خطاب قرار ندهید، زیرا او آینه است و آثار خدا در آیینه وجود او می تابد، ایجاد او مرآت ایجاد خدا و وجود او مرآت وجود خداست، چنانکه اوصاف او مرآت اوصاف الهی است و این نیست جز اینکه آن حضرت در مسیر توحید حرکت می کند و چنین کسی هیچ کمالی را از غیر خدا نمی داند، نقص امر وجودی نیست تا به خدا برگردد و خیر امر وجودی است ولی غیر خدا را در آن سهمی نیست.
خداوند درباره انسانها می فرماید: همه آنها مضطرند. درباره کل نظام فرمود: «فقال لها و للأرض ائتیا طوعا أو کرها قالتا أتینا طائعین؛ پس به آن و به زمين فرمود خواه يا ناخواه بياييد آن دو گفتند فرمانپذير آمديم.» (فصلت/ 11) آسمان و زمین در نظام تکوین برده ی محض خدا هستند و غیر از خاضع بودن در ساحت الهی حالتی ندارند هیچ یک از موجودات امکانی داعیه ربوبیت نداشته و ندارد، لیکن بعضی از انسانها کفر می ورزند و خود یا موجود دیگر را «رب» می پندارند و سخن از «أنا» به میان می آورند، موجودات دیگر چون این داعیه را ندارند و فاعل مختار و متفکر نیستند خدای سبحان درباره آنها تکلیف و تشریع توحید را طرح نمی کند و خود آنها مجلای توحیدند.
انسان، جهان و رابطه بین انسان و جهان را با توحید مشاهده می کند، لذا به خوبی می بیند که همه ی موجودات جهان مضطر صرفند و تنها موجودی که توان رفع اضطرار از آنها را دارد خداوند است، لذا به هیچ موجودی برای حل مشکل مراجعه نمی کند، حتی اگر برای رفع عطش، آب می نوشد، می داند این آب هم در اصل وجود و هم در رفع عطش محتاج خداوند و مضطر اوست و وجودش در مظهریت وجود حق بسیار ضعیف است، بر خلاف انسان کامل که مظهریتش در وجود و ایجاد مظهریت کامل است. پس کنار هم قرار گرفتن خدا و پیغمبر در معارف و عقاید دینی صحیح نیست مگر اینکه وجود نبی اکرم (ص) در همه اسما و صفاتی که در جهان بشریت مورد لزوم است، مظهر خداوند باشد.
خداوند مسائل توحیدی را اول برای پیغمبر به خوبی تبیین می کند آنگاه می فرماید این مسائل را به آنها بگو یعنی این حکمت و معارف را به مردم آموزش بده و از آنها سؤال کن. «قل من بیده ملکوت کل شیء وهو یجیر ولا یجار علیه إن کنتم تعلمون؛ بگو فرمانروايى هر چيزى به دست كيست و اگر مى دانيد [كيست آنكه] او پناه مى دهد و در پناه كسى نمى رود.» (مومنون/ 88) یعنی ملکوت تمام چیزها به دست خداست همه در جوار و پناه او هستند و او پناه دهنده ی همگان است و به پناه کسی نیازمند نیست، پس کل جهان مضطر و اهل جوار و ناله و لابه و ابتهال و تضرع در پیشگاه خدایند و پیغمبر که این بینش را به دیگران تعلیم می دهد، به یقین خود این بینایی را دارد وقتی فهمید که «بیده ملکوت کل شیء و هو یجیر و لایجار علیه؛ بگو: اگر مى دانید، فرمانروایى همه موجودات در دست کیست، در حالى که او پناه دهد و به کسى [از عذاب او] پناه داده نشود.» (مؤمنون/ 88) دیگر به احدی پناه نمی برد، تشنگی که عارض شد، در عین آب نوشیدن به آب پناه نمی برد و اگر گرسنه شد، در عین غذا خوردن به غذا پناه نمی برد و حمله دشمن در عین استفاده از اسلحه به سلاح پناه نمی برد چون مجیر و پناه دهنده، دیگری است و قدرت اوست که در سلاح و آب و نان و مانند آن ظهور دارد که: «مع کل شیء لا بمقارنة» همه را مظهر خداوند مجیر و در جوار رحمت بی کران او آرمیده می داند.
مشرکان چون این بینش توحیدی را ندارند در جواب سؤال مزبور نمی گویند: «الله» می گویند: «لله»، لذا ظاهر سؤال با جواب هماهنگ نیست، چون مفاد این جواب، این است که عالم مخلوق خداست اما تدبیر آن را دیگری انجام می دهد گرچه خالقیت خدا را قبول دارند، اما ربوبیت خدا را در تمام اجزاء جهان قبول ندارند. سر ناهماهنگی سؤال و جواب آن است که مفاد سؤال این است که تدبیر تمام اشیا به دست کیست؟ و مفاد جواب آن است که عالم مخلوق خداست، در جواب «من بیده ملکوت کل شیء» باید بگویید «بیدالله» نه «لله» مگر اینکه ناهماهنگی با تکلفی، حل گردد و عدم انطباق جواب با سؤال آن است که آنان توحید ربوبی را قبول ندارند گرچه توحید خالقی را می پذیرند. ولی پیغمبر اکرم (ص) در توحید ربوبی مثل توحید صفاتی و افعالی و عبادی موحد ناب است لذا اسوه همه سالکان کوی توحید است.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 223
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها