امتیاز طلبی های ثروتمندان قریش
فارسی 3643 نمایش |در تفسیر درالمنثور چنین نقل شده که جمعى از قریش از کنار مجلس پیامبر (ص) گذشتند در حالى که صهیب و عمار، و بلال و خباب و امثال آنها از مسلمانان کم بضاعت و کارگر، در خدمت پیامبر بودند. آنها از مشاهده این صحنه تعجب کردند (و از آنجا که شخصیت را در مال و ثروت و مقام مى دانستند نتوانستند عظمت مقام روحى این مردان بزرگ، و نقش سازنده آنها را در ایجاد مجتمع بزرگ اسلامى و انسانى آینده درک کنند) گفتند «اى محمد (ص) آیا به همین افراد از میان جمعیت قناعت کرده اى؟ اینها هستند که خداوند از میان ما انتخاب کرده؟! ما پیرو اینها بوده باشیم؟ هر چه زودتر آنها را از طرف خود دور کن، شاید ما به تو نزدیک شویم و از تو پیروى کنیم.» آیه ی 52 از سوره ی انعام نازل شد و این پیشنهاد را به شدت رد کرد.
در این آیه به یکى دیگر از بهانه جوئیهاى مشرکان اشاره شده و آن اینکه آنها انتظار داشتند پیامبر امتیازاتى براى ثروتمندان به نسبت طبقه فقیر قائل شود، و معتقد بودند که نشستن آنها در کنار یاران فقیر پیامبر (ص) براى آنها عیب و نقص بزرگى است، بى خبر از اینکه اسلام آمده تا به اینگونه امتیازات پوچ و بى اساس پایان دهد، لذا آنها روى این پیشنهاد اصرار داشتند که پیامبر (ص) این دسته را از خود براند، اما قرآن صریحا و با ذکر دلائل زنده پیشنهاد آنها را نفى مى کند نخست مى گوید: «و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه؛ کسانى را که صبح و شام پروردگار خود را مى خوانند و جز ذات پاک او نظرى ندارند، هرگز از خود دور مکن.» (انعام/ 52) قابل توجه اینکه در اینجا بدون اینکه نام یا عنوان این اشخاص را ذکر کند، تنها به ذکر این صفت قناعت شده است، که آنها صبح و شام (و به تعبیر دیگر همیشه) به یاد خدا هستند، و این عبادت و نیایش و توجه به پروردگار نه به خاطر دیگر از روى ریا است، بلکه تنها به خاطر ذات پاک او است او را فقط به خاطر خودش مى خواهند و مى جویند، و هیچ امتیازى با این امتیاز برابرى نمى کند.
از آیات مختلف قرآن استفاده مى شود که مشرکان ثروتمند و خودخواه این نخستین و آخرین بار نبود که چنین پیشنهادى را به پیامبر (ص) کردند، بلکه کرارا این ایراد را داشتند، که چرا پیامبر (ص) جمعى از بینوایان را گرد خویش جمع کرده است، و اصرار داشتند آنها را طرد کند. در حقیقت آنها روى یک سنت دیرین غلط امتیاز افراد را به ثروت آنها مى دانستند، و معتقد بودند باید طبقات اجتماع که بر اساس ثروت به وجود آمده همواره محفوظ بماند، و هر آئین و دعوتى بخواهد زندگى طبقاتى را بر هم زند، و این امتیازات را نادیده بگیرد، در نظر آنها مطرود و غیر قابل قبول است. در حالات نوح پیامبر (ع) نیز مى خوانیم که اشراف زمان او به او مى گفتند، «و ما نراک اتبعک إلا الذین هم أراذلنا بادی الرأی؛ ما نمى بینیم کسانى از تو پیروى کرده باشند، جز جمعى از فرومایگان و افراد خام.» (هود/ 26) و این را دلیل بر بطلان رسالت او مى دانستند.
یکى از نشانه هاى عظمت اسلام و قرآن و به طور کلى عظمت مکتب انبیا این است که با سرسختى هر چه بیشتر، در برابر این گونه پیشنهادها مقاومت کردند، و در جوامعى که اختلاف طبقاتى یک مساله جاویدان شمرده مى شد، به کوبیدن این امتیاز موهوم پرداختند تا معلوم شود افراد پاکدل و با ایمان و هوشمندى هم چون سلمان و ابى ذر و صهیب و خباب و بلال به خاطر نداشتن مال و ثروت کمترین نقصى ندارند، و ثروتمندان بى مغز و کور دل و خود خواه و متکبر به خاطر ثروتشان نمى توانند از امتیازات اجتماعى و معنوى برخوردار گردند.
در جمله بعد مى فرماید: دلیلى ندارد که اینگونه اشخاص با ایمان را از خود دور سازى، براى اینکه نه حساب آنها بر تو است و نه حساب تو بر آنها، «ما علیک من حسابهم من شی ء و ما من حسابک علیهم من شی ء؛ از حساب آنان چيزى بر عهده تو نيست و از حساب تو [نيز] چيزى بر عهده آنان نيست تا ايشان را برانى.» با این حال اگر آنها را از خود برانى از ستمگران خواهى بود «فتطردهم فتکون من الظالمین؛ ايشان را برانى و از ستمكاران باشى .» (انعام/ 52)
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 7 صفحه 141
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 5 صفحه 252
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها