رفتار حضرت رسول با اقشار جامعه
فارسی 2810 نمایش |در احیاء العلوم آمده است که رسول خدا (ص) سخی ترین مردم بود، به طوری که هیچ وقت درهم و دیناری نزدش نمی ماند، حتی اگر وقتی چیزی نزدش زیادی می ماند و تا شب کسی را نمی یافت که آن را به او بدهد، به خانه نمی رفت تا ذمه خود را از آن بری سازد و آن را به محتاجی برساند، و از آنچه خدا روزیش می کرد بیش از آذوقه یک سال از خرما و جوی که در دسترس بود برای خود ذخیره نمی کرد و مابقی را در راه خدا صرف می کرد، کسی از آن جناب چیزی درخواست نمی کرد مگر اینکه آن حضرت حاجتش را هر چه بود برآورده می نمود، و همچنین می داد تا آنکه نوبت می رسید به غذای ذخیره یک ساله اش از آن هم ایثار می فرمود، و بسیار اتفاق می افتاد که قبل از گذشتن یک سال قوت خود را انفاق کرده و اگر چیز دیگری عایدش نمی شد خود محتاج شده بود.
غزالی سپس اضافه می کند که رسول خدا (ص) حق را انفاذ می کرد اگر چه ضررش عاید خودش و یا اصحابش می شد. و نیز می گوید: «رسول خدا (ص) دشمنان زیادی داشت و با این حال در بین آنان تنها و بدون نگهبان رفت و آمد می کرد.» و نیز می گوید که هیچ امری از امور دنیا آن جناب را به هول و هراس در نمی آورد. رسول خدا (ص) با فقرا می نشست و با مساکین هم غذا می شد و کسانی را که دارای فضائل اخلاقی بودند احترام می کرد، و با اشخاص آبرومند الفت می گرفت، به این معنی که به آنان احسان می نمود، و خویشاوندان را در عین اینکه بر افضل از آنان مقدم نمی داشت صله رحم می کرد، به احدی از مردم جفا نمی نمود، و عذر هر معتذری را می پذیرفت.
نیز می گوید: رسول خدا (ص) دارای غلامان و کنیزانی بود و در خوراک و پوشاک از ایشان برتری نمی جست، و هیچ دقیقه ای از عمر شریفش را بیهوده و بدون عملی در راه خدا و یا کاری از کارهای لازم خویشتن نمی گذراند، و گاهی برای سرکشی به اصحاب خود به باغات شان تشریف می برد، و هرگز مسکینی را برای تهی دستی و یا مرضش تحقیر نمی کرد و از هیچ سلطانی به خاطر سلطنتش نمی ترسید، آن فقیر و این سلطان را به یک نحو دعوت به توحید می نمود. و نیز در کتاب مزبور می گوید: رسول خدا (ص) از همه مردم دیرتر به غضب درمی آمد و از همه زودتر آشتی می کرد و خشنود می شد و از همه مردم رؤوف تر به مردم بود و بهترین مردم و نافع ترین آنان بود برای مردم.
رسول خدا (ص) چنان بود که اگر مسرور و راضی می شد مسرت و رضایتش برای مردم بهترین مسرت ها و رضایت ها بود، اگر موعظه می کرد موعظه اش جدی بود نه به شوخی، و اگر غضب می کرد (و البته جز برای خدا غضب نمی کرد) هیچ چیزی تاب مقاومت در برابر غضبش را نداشت، و هم چنین در تمامی امورش همین طور بود، وقتی هم که به مصیبتی و یا به ناملایمی برمی خورد امر را به خدا واگذار می کرد، و از حول و قوه خویش تبری می جست و از خدا راه چاره می خواست.
علامه ی طباطبایی ره: «معانی توکل بر خدا و تفویض امر به او و تبری از حول و قوه خویشتن و راه چاره از خدا خواستن همه به هم مربوط و برگشت همه آنها به یک اصل است و آن این است که برای امور استنادی است به اراده الهی ای که غالب بر هر اراده دیگری است و هرگز مغلوب نمی شود و قدرت الهی ای که ما فوق هر قدرت و غیر متناهی است، و این خود معنا و حقیقتی است که کتاب خدا و سنت رسول گرامیش متفقا مردم را به اعتقاد بر آن و عمل بر طبق آن دعوت کرده اند، قرآن کریم می فرماید: «و علی الله فلیتوکل المتوکلون؛ پس باید که توکل کنندگان تنها بر خدا توکل کنند.» (ابراهیم/ 12) و نیز می فرمود: «و أفوض أمری إلی الله؛ و امر خود را واگذار به خدا می کنم.» (مؤمن/ 44) و نیز می فرمود: «و من یتوکل علی الله فهو حسبه؛ و کسی که بر خدا توکل کند پس همان خدا ضامن و کفایت کننده اوست.» (طلاق/ 3) و نیز می فرماید: «ألا له الخلق و الأمر؛ آگاه باشید که برای اوست آفرینش و همه امور عالم.» (اعراف/ 54)
نیز می فرماید: «و أن إلی ربک المنتهی؛ و به درستی نهایت و سرانجام هر چیزی به سوی پروردگار تو است.» (نجم/ 42) و غیر این از آیات، و روایات در این باره از حد شمارش افزون است. و متخلق به این خلق ها و متادب به این آداب شدن علاوه بر اینکه آدمی را در مسیر حقایق و واقعیات قرار داده و عملش را منطبق بر وجهی می سازد که بر حسب واقع باید آن طور واقع شود و علاوه بر اینکه آدمی را مستقر در دین فطرت کرده، و این معنا را ارتکازی آدمی می کند که حقیقت هر چیزی و نشانه حقیقت بودن آن برگشت حقیقی آن است به خدای سبحان، کما اینکه خود فرمود: «ألا إلی الله تصیر الأمور؛ بازگشت همه کارها به سمت خداست.» (شوری/ 53) علاوه بر این، فائده مهم دیگری دارد، و آن این است که اتکا و اعتماد انسان بر پروردگارش (در حالتی انسان را آشنای به پروردگاری می کند که دارای قدرت غیر متناهی و اراده ای قاهر غیر مغلوب است) اراده اش را چنان کشش داده و عزمش را چنان راسخ می کند که موانعی که پیش می آید، در او رخنه نکرده و رنج و تعبی که در راه رسیدن به هدف می بیند خللی در او وارد نمی سازد و هیچ تسویلی نفسانی و وسوسه شیطانی که به صورت خطورهای وهمی در ضمیر انسان خودنمایی می کند آن را از بین نمی برد.»
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 6 صفحه 444
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها