تاثیر ترجمه ها در آشنایی غرب با فلسفه های اسلامی

فارسی 5721 نمایش |

تاریخ

به طور متداول، اکثر مورخان در نحوه ی آشنایی غربیان با معارف و فلسفه های اسلامی به سه دوره ی مشخص تاریخی قائل شده اند. البته هر چند تفکیک این دوره ها از هم تا حدودی قراردادی است ولی باز می توان به حق آنها را به عنوان چارچوبهایی تصور کرد که برای احصا و طبقه بندی مدارک و مشخصات جریانات مختلف تاریخی مفید بوده و موجب دقت و وضوح بیشتری در بحثها خواهند بود. مرحله ی اول شامل اولین آشناییهای غربیان با مسلمانان است و شاید بتوان گفت همزمان با به روی کار آمدن کارولنژین ها شروع شده و حدودا تا اوایل قرن دوازدهم به طول انجامیده است. از مشخصات اصلی این مرحله، این است که غربیان بیشتر به فنون و علوم و ظواهر خارجی فرهنگ و تمدن مسلمانان توجه داشته اند. مرحله ی دوم آشنایی غربیان با تفکر اسلامی را حدودا از سه ربع آخر قرن دوازدهم تا اواسط قرن سیزدهم می توان دانست که بیشتر به عصر ترجمه ها معروف است. این نهضت که در اوایل قرن سیزدهم مقارن با تأسیس دانشگاهها است، عملا موجب توسعه ی آنها نیز شده است. مرحله ی سوم حدودا نیمه ی دوم قرن سیزدهم به بعد را در بر می گیرد و از لحاظی خاصه به علت ابن رشدیان لاتینی تا اوایل دوره ی «رسانس» ادامه پیدا می کند.

صورتهای مختلف تأثیرگذاری تفکر اسلامی بر غرب مسیحی

اغلب ترجمه هایی که در مراحل دوم و سوم آشنایی غربیان با تفکر اسلامی صورت گرفت به انحای متفاوت تأثیر داشته اند ولی برای سهولت کار، کلا می توان چهار شاخه اصلی دراین زمینه تشخیص داد بدون اینکه البته الزاما امکان تداخل احتمالی آنها را در یکدیگر انکار کرد.
الف– آنچه به سبب ترجمه ی آثاری در سنت فارابی و ابن سینا منجر به پیدایش نوعی نحله ی فلسفی شده است که مطابق اصطلاحاتی از ژیلسون آن را می توان نهضت «اگوستینوسی و ابن سینایی» (Augustinisme avicennisant) نامید. این نهضت که بیشتر در نیمه ی دوم قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم به وقوع پیوسته موجب تجدید حیات موضع اگوستینوس در کلام مسیحی شده است و حتی از لحاظی می توان در نزد فرقه فرانسیکنها نیز گرایشی به همین سنت پیدا کرد.
ب- تأثیر مستقیم سنت فلسفه ی ابن سینا در تفکر متکلمان بزرگ چون آلبرت کبیر و توماس اکوینی که تعلق به فرقه ی دومینیکنها داشته اند. این دو شخص با اینکه به سبب آشنایی با شخص گیوم موئربکه متکلم دومینیکن یونانی الاصل و آثار او، کاملا می دانسته اند که میان تفکر اصلی ارسطو یونانی و تعلیمات مشائیان مسلمان تفاوت زیادی است و چند اثر منسوب به ارسطو که در نزد مسلمانان اهمیت زیادی داشته نوشته ی او نیست، ولی باز برای معقول ساختن کلام مسیحی به نحو کامل از افکار ابن سینا استفاده کرده اند، خاصه در مورد مسأله ی تفکیک وجود از ماهیت و مفارق بودن و استقلال عقل و مشترک بودن نو ماده به عنوان اصل تشخص و تفرد و غیره. همچنین ابن سینا در قرن چهاردهم به نحو کاملا متفاوت در تفکر دونس اسکات نیز که موضع کاملا مغایر با نظر توماس آکوینی داشته است تأثیر گذاشته است.
ج- سنت فلسفه ی ابن رشد و تفسیرهای او از ارسطو، موجب پیدایش نحله هایی شده است که در طی حداقل بیش از سه قرن یعنی از نیمه ی دوم قرن سیزدهم گرفته تا دوره ی تجدید حیات فرهنگی غرب (رنسانس) در نیمه ی اول قرن شانزدهم ادامه داشته و مورد قبول و استفاده ی متفکرانی بوده که آنها را به طور رسمی، ابن رشدیان لاتینی نامیده اند.
د- مشربهایی که در اواسط قرن سیزدهم در حوزه های اکسفورد رواج داشته است و از جمله خصوصیات آنها، توجه ی کامل به شناخت تجربی است، البته با اولویتی که گاهی به نیروهای پنهانی نفس انسان و معنویت آن داده می شده است.

کتابهای نمودار تاثیرگذاری مسلمین

برای اینکه از موضوع اصلی تحقیق خود خارج نشویم درمورد نحوه ی تأثیر فلسفه های اسلامی، خاصه از لحاظ دو گرایش اول و دوم به دو کتاب اشاره کتاب العلل (ترجمه ی ژرار اهل کرمون) و رساله ائولوجیا منسوب به ارسطو که غربیان آن تئولوژیا (کلام) می نامند، اشاره می کنیم. این دو رساله از طریق مسلمانان در سنتهای فلسفی غربی نفوذ داشته و همیشه چه از لحاظ صحت تاریخی و چه از لحاظ محتوایی، بحث انگیز بوده است.

1. کتاب العلل
این رساله که از کتاب عناصر کلام (Element de Theologie) ابرقلس (Proclus) تلخیص و اقتباس شده شامل سی و دو قضیه است که کلا از هر لحاظ که عنوان کنیم در نزد گروهی از متکلمان و متفکران، تأثیر تعیین کننده ای داشته است. طرح این رساله با اینکه گاهی انسجام کاملی ندارد ولی در عین حال کاملا مشخص است. بحث از علت اولی به عنوان مبدأ آغاز شده و بقیه ی سلسله ی علل به ترتیب شرح داده شده است. این علت اولی که در واقع «علیت» بقیه را نیز تضمین می کند خود به نحوی مقدم بر سرمدیت (Eternite) است؛ زیرا در واقع از لحاظی مقدم بر وجود و هم مقدم بر هر نوع معقولیت است و به همین دلیل غیر قابل تعریف می نماید؛ ولی عندالزوم آن را خیر (Le bien) می توان نامید؛ زیرا به هر طریق همه چیز از آن ناشی می شود. به همین دلیل آن به نحو مطلق از بقیه ی امور متمایز است؛ هر چه ماسوای آن است، به ناچار کثیر است.
وجود با اولین معلول (Cause) ظاهر می گردد که همان عقل محض (Intelligence pure) می باشد و چون چنین است پس بسیط است، بدون اینکه قابل قیاس با احد باشد، زیرا آن، علیرغم بساطت خود، بالأخره تمام صور معقول را نیز شامل می شود. ژیلسون در کتاب خود به حق نشان می دهد که این نظریه در نزد مسیحیان در تحکیم و تأیید افکار کسانی بوده است که معانی و مثل (Idees Crees) را مخلوق می دانسته اند و به نفی سرمدیت و معیت آنها با خداوند می پرداختند. همانطوری که گفتیم چون در این نظرگاه، احد مقدم بر سرمدیت است پس هر نوع مثال و معنی نسبت به آن متأخر است. عقل اول مملو از صور است و آنچه در مورد آن صادق است در مورد عقول دیگر نیز باید صادق باشد و به این ترتیب صوری که معلول اولین عقول هستند، خود نیز موجد نفوس می شوند، از جمله نفس انسان که در پائینترین مرتبه در سلسله مراتب عقول قرار دارد ولی حداقل این امتیاز را مثل تمام عقول دیگر واجد است که می تواند به نحو مستقیم ذات و ماهیت خود را دربرگیرد.
همین موجب می شود که نفس انسان بتواند از امور سرمدی آگاه و نسبت به آنها، شناسایی پیدا کند، برای اینکه در واقع آن خود نیز سرمدی است. ولی از طرف دیگر، هر عقل و نفس معقول به نحو طبیعی واجد امور محسوس هستند، زیرا واجد صور آنها می باشند. به این ترتیب هر چیز اعم از محسوس یا غیر آن، از آنجا که وابسته و تابع احد است (احدی که یگانه خالق مطلق است) حتی اگر از لحاظی علت به نظر برسد، باز در واقع این علیت را از احد گرفته است، والا آن به خودی خود و به نحو ذاتی صرفا معلول است نه علت.

2. کتاب آئولوجیا
کتاب دیگری که از طریق مسلمانان به غرب رسیده و در نیمه ی دوم قرن دوازدهم و مدتی در قرن سیزدهم، غربیان را سخت تحت تأثیر قرار داده، رساله ای است تحت عنوان کلام (Theologia) منسوب به ارسطو که در سنتهای ما به آن ائولوجیا می گویند. این کتاب در واقع تلخیص هفت باب از سه کتاب آخر افلوطین است و همچنین قسمتهایی از کتاب پنجم فلوطین که خود، خلاصه ای از کل نظریه ی این فیلسوف می باشد در آن آورده شده است. البته در بعضی از قسمتهای این کتاب به نحوی هم به بحثهای ارسطو و دیگر نوافلاطونیان چون اسکندر افرودیسی و غیره اشاراتی دیده می شود. به همین سبب انتساب آن به ارسطو کاملا تصادفی نیست، زیرا در واقع در این کتاب به نحوی اقانیم سه گانه فلوطین با علل چهارگانه ی ارسطو، تلفیق شده است و کاملا معلوم است که مؤلف اصلی هر کسی که بوده باشد خواسته است بیان فلوطینی از فلسفه ی ارسطو بدهد و به نحوی دو مشرب اشراق و مشاء را در هم ادغام نماید.
به هر طریق در این کتاب، اقانیم سه گانه یعنی احد، عقل و نفس توضیح داده شده و عملا طبیعت از نفس، انتاج شده است و بعد به ترتیب با علل چهارگانه ی ارسطو مطابقت داده شده است. احد، علت غائی و عقل، علت صوری و نفس، علت فاعلی و بالأخره طبیعت، علت مادی دانسته شده است. توجه شود که ترتیب عرضی متداول علل یعنی مادی (هیولایی) صوری و فاعلی و غائی به ترتیب طولی نزولی (صدور و افاضه) به صورت غائی (احد) صوری (عقل) فاعلی (نفس) مادی (طبیعی) درآمده است.

3. کتاب سرالاسرار (Secretis secretorum)
کتاب دیگری است که در اینجا باید قید شود سرالاسرار نام دارد که اثر یک متفکر عارف مسلک مسلمان ناشناخته در قرن یازدهم و یا اوایل احتمالا دوازدهم است که البته به مراتب کمتر از دو کتاب قبلی، مورد استفاده ی غربیان قرار گرفته است و فقط از لحاظ عرفانی تأثیر گذاشته است. کلا روح حاکم بر این کتابها نوعی فلسفه ی ارسطو با گرایشهای شدید نوافلاطونی است که در سنتهای ممالک شرقی به طور کلی و خاصه در میان حکما و عرفای مسلمان رواج کاملی داشته است. به نظر امیل برهیه در این تألیف خاص از سنن باستانی، علاوه بر کتابهای یاد شده از کتاب لاندا (Landa) مابعدالطبیعه و کتاب هشتم طبیعیات که شامل نظرپردازیهای ارسطو درباره ی عقل محرکه آسمانهاست و همچنین کتاب سوم نفس ارسطو که درباره ی ماهیت شناسایی معقول می باشد استفاده شده است.
به نظر برهیه، هیچ سنخیتی میان فلسفه ی ارسطو که در واقع نوعی فلسفه ی اصالت تجربه و یک فن آلی یعنی منطق است و گرایش به علوم تحصلی دارد با فلسفه های سنت فلوطینی که مبتنی بر نیروهای روحی است و حقایق گویی از طریق شهود خاص عقلی به دست می آید وجود ندارد. ولی بر خلاف نظر برهیه، ما اگر نه فقط از لحاظ صرف تاریخ فلسفه بلکه از لحاظ اصالت و شخصیت هر یک از این گروه از فلاسفه ای که خاصه در میان مسلمانان در این سنت به تفکر پرداخته اند مسائل را مورد تأمل و دقت قرار بدهیم به جای اینکه احتمالا از التقاط، صحبت به میان آوریم می توانیم به معنای دقیق کلمه از ابداع و قدرت فکر آنها سخن گوییم. به هر طریق تفکر حکما و فلاسفه اصیل مسلمان اغلب در این جو به شکوفائی رسیده است و از طریق آنها از قرن دوازدهم میلادی غربیان نیز با این مطالب آشنا شده اند.

تاثیر پذیری گوندی سالوی از افکار ابن سینا

از اولین کسانی که در میان غربیان به شدت تحت تأثیر افکار حکما و فلاسفه مسلمان بوده اند از گوندی سالوی گوندیسالینوس مترجم مشهور آثار ابن سینا در شهر طلیطله باید نام برد. از این لحاظ نه فقط باید ترجمه های او را بررسی کرد بلکه باید همچنین در درجه ی اول به آثار و نوشته های شخصی او نیز توجه داشت. بدون شک بعضی از معماهای مربوط به مسأله ی اشنایی غربیان را با فلسفه های اسلامی، فقط با این مفتاح می توان گشود و حتی شاید از لحاظی تحول حوزه های علمی را در غرب به این وسیله می توان فهمید.
مثلا گوندی سالوی در رساله ای تحت عنوان درباره ی تقسیمات فلسفه (De divisione philosophae) طبق سنت مشائی از طبقه ی علم صحبت کرده و به نحوی نشان داده است که به مانند مسلمانان نه فقط در چند موضوع بلکه در قلمروها و موضوعهای کاملا متفاوت باید به تحقیق و بررسی پرداخت یعنی مثلا در تعلیمات مربوط به موجودات بدون محتوای مادی و در طبیعیات درباره ی موجودات متحرک مادی و بالأخره در الهیات درباره ی موجودات سرمدی ازلی و ابدی باید به تحقیق و بررسی پرداخت. اگر در این طبقه بندی دقت کنیم خواهیم دید که بر این اساس برنامه های دروس چهارگانه ی (Quatrivium) رایج در غرب باید تا حدود زیادی تغییر کند و به نحوی وسعت و گسترش بیشتری یابد و همچنین عملا جنبه ی دایرةالمعارفی نیز پیدا کند.
علاوه بر این البته کلیه ی دروس مربوط به طبیعیات، علم النفس، مابعدالطبیعه، اخلاق، سیاست مدرن و تدبیر منزل باید به دروس قبلی افزوده شود که این خود نیز موجب تخصصی شدن هر چه بیشتر دروس می شود. نوشته ی دیگری از گوندی سالوی که از لحاظ بحث ما، اهمیت بیشتری دارد رساله ای است تحت عنوان در مراحل صدور عالم (De processione mundi) که مؤلف در آن مسأله ی خلقت را طبق اعتقادات مسیحی ولی در چارچوب مابعدالطبیعه و الهیات ابن سینا و سنت ینبوع الحیات (Fons Vitae) ابن جبرئیل عنوان کرده است. باز در رساله های دیگر گوندی سالوی چون درباره ی بقای نفس و درباره ی وحدت کاملا تأثیر عمیق افکار ابن سینا دیده می شود. ژیلسون در این زمینه توضیح می دهد وقتی که شخص در این نوع رساله های گوندی سالوی دقت می نماید باید نه فقط توجه به شباهت موضعهای فکری ابن سینا و گوندی سالوی داشته باشد بلکه در ضمن به نحوه ی اولین عکس العمل های روحی و درونی یک مسیحی در مقابل فلسفه های اسلامی و یهودی قبل از ابن رشد نیز توجه نماید. همین انگیزه موجب شده است که ژیلسون علاوه بر بحثها و تحلیل هایی که در کتابهای معروفش آورده است، باز نتیجه ی مطالعات اضافی خود را درباره ی این موضوع در مقاله ها و تک نگاریهای مجزا گزارش داده است.

منـابـع

کریم مجتهدی- فلسفه در قرون وسطی- تهران- امیر کبیر 1379

اتین ژیلسون- تاریخ فلسفه قرون وسطی- 1379

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد