دیدگاه های مختلف در مورد تثلیث در مسیحیت
فارسی 6464 نمایش |نظریه تثلیث
نظریه تثلیث را می توان در امور ذیل خلاصه نمود:
الف ـ خداوند، در عین یکی بودن متشکل از سه اقنوم است، به نام پدر، پسر و روح القدس.
ب ـ از آنجا که حضرت آدم گناه کرد و گناه او موجب آلوده شدن تمام بشر گردید، حضرت عیسی مسیح از راه زایش روحانی به وجود آمد (زیرا روال عادی زایش به خاطر این گناه دچار انحراف شد) و خود را فدا نمود و لعنت مردم را به خود گرفت تا بشر از پلیدی نجات یابد. پس هر کس به عیسی مسیح ایمان بیاورد رستگار خواهد شد.
ج ـ مسیح، اله متجسد است که به عنوان پسر خداوند توسط روح القدس لمس شده و خداوند در وی حلول نموده است.
البته نظر آنها در مورد عیسی مسیح نیز مختلف است که عبارتند از:
1. مسیح خداست. «ای خداوند اگر بخواهی می توانی مرا طاهر سازی.» (انجیل متی، باب 8، آیه 2)
2. سه ذات وجود دارد که عیسی مسیح سومی آنهاست: «اما عیسی چون تعمید یافت فورا از آب برآمد که در ساعت، آسمان بر وی گشاده شد و روح خدا را دید که مثل کبوتری نزول کرده بر وی می آید. آنگاه خطابی از آسمان در رسید که این است پسر حبیب من که از او خشنودم.» (متی، باب 3، آیه 17ـ16)
3. مسیح و مادرش حضرت مریم خدا هستند: «در تثلیث کاتولیک ها، عیسی + مریم مقدس + یوسف نجار، جای دارند.»
4. مسیح پسر خداست: «عیسی مسیح پسر و نخستین مخلوق و مطیع خداوند است.»، «ابتدا انجیل عیسی مسیح پسر خدا...»
5. عیسی مسیح فرستاده خداست: «عمل خدا این است که به آن کسی که او فرستاد ایمان بیاورید.» «مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری... موعظه کنم.» «نبی بزرگی در میان ما مبعوث شده و خدا از قوم خود تفقد نموده است.»
نقد نظریه تثلیث از دیدگاههای مختلف
1. مهمترین مشکل طرفداران تثلیث در این است که، از یک طرف اعتقاد به توحید دارند و از طرف دیگر معتقد به سه خدا هستند؛ در حالی که ادیان مشرک چنین مشکلی ندارند؛ زیرا آنها گرچه به سه خدا اعتقاد دارند ولی برای هر یک ارزش خاصی قائل هستند؛ یکی را خدای آسمان، یکی را خدای زمین و دیگری را خدای بخشنده می دانستند بدون آن که آنها را به یک وجود برگردانند، از این رو دچار تناقض نمی شدند؛ اما از آنجا که مسیحیت یک دین آسمانی است و حضرت عیسی مسیح در تعلیمات خود، از خدای واحد سخن گفت، از یک طرف می خواهد خدای یگانه را در نگاه خود حفظ کند و از طرف دیگر به سه خدا معتقد است، به همین سبب، دچار تناقض شدید شده است؛ زیرا نمی توان باور کرد که یک شی در عین یک چیز بودن سه چیز باشد و از آنجا که نمی توانستند به این تناقض آشکار پاسخ دهند آن را سری از اسرار الهی می دانستند، غافل از آن که خداوندی که خالق عقل و اعقل عقلاست، کاری بر خلاف عقل انجام نمی دهد. به سخن دیگر اسرار الهی شاید با عقل قابل درک نباشد؛ اما به معنای معارض بودن این احکام با عقل نیست. یعنی عقل توان درک این احکام را نداشته و نسبت به آن ساکت است، نه این که احکام دین با احکام بدیهی عقل تعارض داشته باشد؛ زیرا عقل خود بخشی از شرع است و شرع نیز دارای دو منبع عقل و نقل است.
بنابراین نمی توان چنین گفت: «باید توجه داشته باشیم وقتی می گوییم خدا واحد و یکتاست؛ اما از پدر و پسر و روح القدس تشکیل شده است، با اعتقاد به سه خدایی کاملا فرق دارد... این سه شخصیت الهی، در ماهیت و ذات کاملا با یکدیگر همانند و در قدرت کاملا با هم برابر هستند.... این نوع ترکیب (ترکیب از چند جز) در طبیعت فراوان است.»
وجه نادرست بودن این سخن در آن است که اگر در قدرت و جلال برابر و همانند باشند، پس سه چیز مستقل هستند؛ زیرا برابری و مساوات در یک شی با اجزا خودش معنا ندارد؛ بلکه وقتی دو شی با هم مقایسه می شود گفته می شود اینها با هم برابر هستند. پس در این صورت سه امر متفاوت و مغایر از هم هستند و در این صورت، تثلیث عین قول به سه خدایی است و با آن هیچ فرقی ندارد؛ اگرچه در طبیعت، امور مرکب فراوان یافت می شود؛ اما در ترکیبات طبیعی، نوعا اجزا، غیر از خود مرکب هستند. به عنوان مثال، آب که یکی شی طبیعی است مرکب از اکسیژن و هیدروژن است اما اکسیژن و همینطور هیدروژن، به تنهایی آب نیستند؛ بلکه مجموع آنها آب را تشکیل می دهند. در مسأله تثلیث نیز اگر این سه چیز (پدر، پسر و روح القدس) یک امر را تشکیل می دهند، مانند یک ترکیب طبیعی هستند که یک «کل» دارای «اجزا» است پس در این صورت هر کدام به طور مستقل یکی نیستند؛ بلکه مجموع آنها، یک چیز است و در این صورت با هم برابر نخواهند بود و اگر گفته شود رابطه اینها رابطه «کل» با «اجزا» نیست؛ بلکه رابطه «کلی» با «جزئیات» است، در این صورت یک شی است که در هر سه جاری است و چیزی جدای از یکدیگر نیستند.
به بیان دیگر یک موجود حقیقی محل انتزاع مفاهیم سه گانه است، که این، با سه وجود مستقل بودن منافات دارد. بنابراین، یا باید پذیرفت خداوند مرکب از سه چیز است که با این ادعا دیگر وحدت خداوند قابل اثبات نیست؛ و یا این که خداوند یکی است ولی گاهی از آن به پدر و گاهی به پسر و گاهی به روح القدس تعبیر می شود که در این صورت یک وجود است که در خارج تحقق دارد و این امور مفاهیمی هستند که از وی انتزاع می شوند مانند مفاهیم ابوت، نبوت و زوجیت، که از زید به اعتبارهای مختلفی انتزاع می گردد و این مفاهیم در خارج وجود مستقلی ندارند؛ بلکه تنها منشأ انتزاع دارند، که در این صورت با صرف نظر از صحت یا عدم صحت این تعابیر در مورد خداوند، باید پرسید چگونه می توان این سخن را توجیه کرد که خداوند پدر، در آسمان است و به وسیله روح القدس که مانند کبوتر سفیدی در آمده و بر عیسی مسیح که روی زمین است پیام آورد؟ آیا این سخن جز به معنی تعدد است؟ از این رو، این سخن را نمی توان با وحدت وجود آشتی داد.
امری که اندیشمندان مسیحی نیز نتوانستند جوابی برای آن پیدا کنند. «به لحاظ تاریخی یکی از بنیادی ترین اصول ایمان مسیحی، تجسد بوده است. یعنی اعتقاد به این که خداوند در شخص عیسی مسیح تبدیل به بشر شده است. خصوصا اعتقاد بر این بوده است که عیسی مسیح هم کاملا بشر بود و هم کاملا خدا؛ اما بعضی از مؤمنان رفته رفته در وقوع خارجی تجسد تردید کردند و حتی امکان وقوع آن را قابل تردید دانستند آیا یک شخص می تواند کاملا بشر در عین حال کاملا خدا باشد؟ آیا برای یک شخص عاقل آگاه و زیرک تصدیق این آموزه ممکن است.» نویسنده در ادامه گرچه جوابی از تامس موریس (1952) نقل می کند؛ اما هم تامس موریس معتقد است: «هدفش اثبات این امر نیست که عیسی مسیح در واقع کاملا بشر و کاملا خدا بود.» و هم نویسنده اعتقاد دارد «بدون شک آرای موریس منحصر به فرد و تأمل انگیز است، البته از نظر کسانی که معتقدند قدرت و علم محدود، یکی از اوصاف ذاتی موجود بشری است براهین موریس وزن و اهمیت چندانی ندارد.»
البته این سخن را به گونه دیگر نیز می توان تقریر نمود و آن این که، اگر خداوند یک وجود نامتناهی است چگونه در یک وجود متناهی یعنی عیسی مسیح حلول نموده است؟ آیا بعد از حلول نامتناهی مانده است یا متناهی شده است؟ خلاصه آن که اگر این سه اقنوم با هم یک شی مرکب را تشکیل می دهند در این صورت هر کدام به تنهایی وجود ندارند و اگر هر کدام مستقل هستند، در این صورت سه چیز خواهند بود. نکته دیگری که می بایست مورد توجه قرار گیرد، موضوع فدا (قربانی شدن عیسی مسیح به خاطر گناهان مردم) است. به این صورت که عیسی مسیح، به خاطر مردم و به خاطر گناهی که آنها مرتکب شدند مصلوب شد و این به معنای خرید لعنت مردم توسط عیسی مسیح است؛ زیرا «مکتوب است ملعون است هر که بر دار آویخته شود» حال پرسش اساسی این است که آیا مراد از لعن واقع شدن عیسی مسیح دور شدن از رحمت الهی است؟ و این که آیا وی مورد غضب واقع شده است؟ در این صورت، این که خداوند خود را از رحمت خود دور کرده است و مورد غضب قرارداده است به چه معناست؟ «فدا، در لغت یعنی انسان مالی را در عوض آزادسازی اسیری بپردازد» و در اصطلاح آن است که «آدمی اثر سوء و بدی را که به واسطه عمل بر ملازم انسان یا یکی از متعلقات او شده با چیز دیگری تعویض نماید و به واسطه تعویض او را از رسیدن اثر سوء و زشت محافظت نماید... به آنچه در این مواقع به عنوان بدل عوض داده می شود «فدیه» یا «فداء» می گویند. بنابراین «فداء» خود معامله ای است که در سایه آن حق سلطنتی را که صاحب حق داشته با فدا دادن سلب نموده و نگذارند به شخص فدا داده شده ضرری برسد.»
حال، آیا چنین امری در مورد خداوند قابل پذیرش است؟ حقیقت آن است که کسانی که به چنین امری معتقد شدند نتوانستند کیفیت ارتباط بین خداوند و اشیا را درک کنند و آنچه در مورد روابط بشری می دانند همان را به خداوند نسبت می دهند؛ در حالی که این گونه نیست. از آنجا که ذات اقدس الهی خالق همه اشیاست (حتی عیسی مسیح) همه چیز متعلق به ذات اقدس الهی است؛ بنابراین نمی توان پذیرفت که خداوند خود را از ملکیت خود سلب نماید؛ زیرا ملک الهی حقیقی است و قابل سلب شدن نیست. به علاوه، نمی توان پذیرفت کسی مرتکب گناه شود و تمام نسل بشر را به گناه آلوده سازد، آن گاه خداوند به خاطر نجات بقیه، شخص بی گناهی را مورد عذاب قرار دهد؟ جان هیک متکلم نامدار مسیحی می نویسد: «پدر زمین آشکارا نماینده پدر آسمانی است وقتی که پسر خطاکار و گمراهش، توبه می کند و به خانه برگردد، پدر نمی گوید چون من پدر عادی هستم نمی توانم تو را ببخشم، مگر آن که پسر دیگر را بکشم تا تاوان گناه تو نزد من باشد.»
مرحوم بلاغی در کتاب شریف «الهدی الی دین المصطفی» می نویسند: «و از شگفتیهای مسأله فدا (یعنی قربانی شدن عیسی برای مردم) این است که نظر به گفته تورات در بند 26 باب 27 تثنیه "به لعنت خدا گرفتار باد آن کسی که احکام شریعت را برپا ندارد و به آنها عمل ننماید" و در بند 13 باب 3 رسالت پولس به غلاطیان از وی چنین نقل شده است: "مسیح خود را فدا ساخت و ما را از لعنت تورات نجات داد؛ زیرا که به جهت ما ملعون گردید. چون در تورات نوشته شده که هر آن کس که به چوبه دار آویخته شود ملعون است..." آیا کسی حق ندارد که از کیفیت معقول این نجات دادن و قربانی شدن پرسش کند؟... و از چگونگی ملعون شدن مسیح برای مردم سؤال نماید، یا آن که به زعم ایشان مسیح پسر خدا و اقنوم و عنصر دوم خداست... و چه مناسبتی بین مصلوب شدن عیسی با مکتوبی است که به آن اشاره شد. چه در بند 22 و 23 سفر تثنیه چنین آمده است: "و زمانی که بر انسانی گناهی باشد که کیفر آن اعدام است و کشته شود او را بر چوبه دارش بیاویز پس مگذار لاشه او بر دار بماند بلکه همان روز دفنش کن؛ زیرا که به دار آویخته شده از جانب پروردگار ملعون است پس زمین خود را پلید مساز."»
2. در نگاه مسلمانان به خصوص شیعه انبیا معصوم از هر گناه هستند و در جای خود به اثبات رسیده است که آنها مرتکب هیچ گناهی نمی شوند، چه رسد به این که گناهی را مرتکب شوند که تمام بشر را آلوده سازد. علاوه بر آن، آنچه از حضرت آدم نازل شد، معصیت نبود بلکه تخلف از یک امر ارشادی بود (مانند تخلف مریض از دستورات طبیب) در حالی که عقاب به سر پیچی از امر مولوی بر می گردد. دلیل آن که امر به حضرت آدم، امر ارشادی بود، این است که تا قبل از هبوط حضرت آدم به زمین بحث نبوت مطرح نبود؛ بلکه نبوت بعد از هبوط به زمین مطرح شد. به همین دلیل اولین انسان (حضرت آدم) اولین پیامبر نیز هست و آنچه از طریق وحی به انبیا می رسد بخش مولوی است که تخلف از آن موجب عقاب است.
3. در اناجیل اربعه در موارد متعددی از دعا کردن حضرت عیسی مسیح در مقابل خداوند سخن به میان آمده است،که خود بهترین گواه بر خدا نبودن عیسی مسیح است؛ زیرا در صورت برابری در جلال، قدرت و خدا بودن هر دو، دعا کردن یکی در مقابل دیگری معنا ندارد. در مناظره ای که بین حضرت امام رضا (ع) و جاثلیق روی داد حضرت فرمود: «عیسای شما با همه خوبیهایی که داشت یک ضعف داشت و آن این که کم روزه می گرفت و کم نماز می خواند.» جاثلیق ناراحت شد و گفت: «او تمام شب بیدار بود و تمام روز روزه می گرفت.» حضرت فرمود: «برای چه کسی روزه می گرفت و نماز می خواند؟» جاثلیق ساکت شد. نکته ای که هرگز نمی توان بدان پاسخ داد این است که عیسی مسیح را خدا می دانند در حالی که او را مخلوق خدا معرفی می کنند؛ چگونه می شود شخصی خود خدا باشد در عین حال مخلوق خدا نیز باشد. در اعمال رسولان آمده است: «خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب خدای اجداد ما بنده خود، عیسی را جلال داد.» (اعمال رسولان، باب 3، آیه 13)
موضع قرآن کریم درباره مسأله تثلیث
در آیات بسیاری از قرآن مجید بر وحدانیت خداوند متعال تکیه شده مانند سوره توحید، چنان که در آیاتی از حضرت عیسی (ع) و حضرت مریم (ع) نفی الوهیت شده است. (مائده/ 17 و 116 و توبه/ 30) اما در مورد تثلیث، قرآن آن را به صراحت نقد می کند از جمله:
الف ـ قرآن کریم در یک بیان کلی، هرگونه فرزند داشتن خداوند را نفی می کند و در بیان دیگر این که مسیح پسر خداوند باشد را نفی می کند. مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله در المیزان بیانی دارد که خلاصه آن چنین است: «قرآن کریم از دو راه عام و خاص، فرزند داشتن خداوند را نفی می کند: یکی آن که خداوند فرزند ندارد دیگر آن که عیسی مخلوق است؛ اما اول اثبات اب و ابن، اثبات عدد است و در حقیقت اثبات کثرت است. اگر چه می توان وحدت نوعیه را تصور کرد مانند پدر و پسر در انسان که انسانیت آنها یکی است، اگر وحدت الله فرض شود هر چیزی غیر از خداوند مملوک او و محتاج به او هستند؛ پس ابن مفروض نمی تواند الله باشد و اگر قائل باشیم پسر هم مستقلا خداست در این صورت توحید در خداوند باطل می شود؛ اما دوم که عیسی مخلوق است: حضرت عیسی در شکم حضرت مریم به صورت جنین رشد کرد و مانند هر زن دیگر او را وضع حمل نمود و او را بزرگ کرده و تربیت نمود و حضرت عیسی مسیح در بین مردم بود و با آنها زندگی می کرد و هیچ دارای عقلی شک نمی کند چنین کسی انسان است و اگر انسان باشد مخلوق بوده و دیگر خدا نیست و اما انجام معجزه بدستش، یا تولدش بدون پدر، امور خارق العاده ایست که وجودش نادر است نه آن که محال باشد.
در سوره مبارکه مائده می فرماید: "ما المسیح ابن مریم إلا رسول قد خلت من قبله الرسل و أمه صدیقة کانا یأکلان الطعام انظر کیف نبین لهم الآیات ثم انظر أنی یوءفکون؛ مسيح پسر مريم جز پيامبرى نبود كه پيش از او [نيز] پيامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسيار راستگو بود هر دو غذا مى خوردند بنگر چگونه آيات [خود] را براى آنان توضيح مى دهيم سپس ببين چگونه [از حقيقت] دور مى افتند." (مائده/ 75) ذکر خوردن مسیح در بین سایر خصوصیات بشری برای این است که بهترین وجه بر مادی بودن وی دلالت دارد؛ زیرا مسیح محتاج اکل است و احتیاج، منافی با الوهیت است و کسی که می خورد و می آشامید نمی تواند خدا باشد و همین طور دعا کردن و عبادت حضرت مسیح، بی شک در مقابل خداست و عبادت حضرت عیسی بهترین دلیل بر این است که او خدا نیست.»
ب ـ اقوال چند گانه ای که در مورد عیسی مسیح در عهد جدید مطرح شده است به جز یک مورد، بقیه موارد پنجگانه را نفی می کند.
1. آن موردی که تایید می کند، این است که عیسی مسیح پیغمبری از پیامبران الهی و فرستاده خداوند است. در آیه 171 سوره نساء آمده است: «ای اهل کتاب! در دین خود غلو و زیاده روی نکنید و درباره خدا غیر از حق نگویید: مسیح، عیسی بن مریم فقط فرستاده خدا و کلمه اوست که او را به مریم القا نمود و روحی از طرف او بود; بنابراین به خدا و پیامبران او ایمان بیاورید و نگویید: (خداوند) سه گانه است.» (از این سخن) خودداری کنید که برای شما بهتر است. خدا تنها معبود یگانه است. او منزه است از این که فرزندی داشته باشد. از آن اوست آن چه در آسمان ها و زمین است; و برای تدبیر و سرپرستی آنها خداوند کافی است.
2. اما در مورد خدا بودن عیسی مسیح می فرماید: «لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح ابن مریم قل فمن یملک من الله شیئا إن أراد أن یهلک المسیح ابن مریم و أمه و من فی الأرض جمیعا و لله ملک السماوات و الأرض و ما بینهما یخلق ما یشاء و الله علی کل شیء قدیر؛ همانا آنان که گفتند خدا، همان مسیح بن مریم است کافر شدند. بگو: کدام قدرت می تواند کسی را از قهر و قدرت خدا نگه دارد. اگر خدا بخواهد عیسی بن مریم و مادرش را و هر که در زمین است همه را هلاک نماید، آنچه در آسمان و زمین و بین آنهاست برای خداوند است و هر چه را بخواهد خلق می کند و خداوند بر همه چیز (ایجاد و اهلاک) تواناست.» (مائده/ 17)
3. اما در مورد پسر خدا بودن عیسی مسیح می فرماید: «و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بأفواههم یضاهوءن قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله أنی یوءفکون؛ نصاری گفتند: مسیح پسر خداست و این سخنان را که اینها بر زبان می آورند خود را به مشرکین پیشین نزدیک می کنند. خدا آنها را هلاک کند باز بر خدا دروغ می بندند.» (توبه/ 30)
4. و در مورد این که سه اقنوم وجود دارد عیسی مسیح، روح القدس و خداوند، که خداوند سومی آنهاست می فرماید: «لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثة و ما من إله إلا إله واحد و إن لم ینتهوا عما یقولون لیمسن الذین کفروا منهم عذاب ألیم؛ آنها که گفتند: خداوند یکی از سه خداست، به یقین کافر شدند. معبودی جز معبود یگانه نیست و اگر از آن چه می گویند دست برندارند، عذاب دردناکی به کافران آنها خواهد رسید.» (مائده/ 73) آیا به سوی خدا بازنمی گردند و از او طلب آمرزش نمی کنند؟ خداوند آمرزنده و مهربان است. مسیح فرزند مریم، فقط یک فرستاده بود، پیش از وی نیز، فرستادگان دیگری بودند; مادرش زن راست گویی بود.
5. در مورد خدا بودن عیسی مسیح و مادرش می فرماید در روز قیامت از عیسی مسیح پرسیده می شود آیا تو به مردم گفتی که من خدا هستم و او جواب می دهد خیر. «و إذ قال الله یا عیسی ابن مریم أ أنت قلت للناس اتخذونی و أمی إلهین من دون الله قال سبحانک ما یکون لی أن أقول ما لیس لی بحق إن کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی و لا أعلم ما فی نفسک إنک أنت علام الغیوب؛ و زمانی که خداوند به عیسی مسیح گفت: آیا تو مردم را گفتی که من و مادرم را دو خداوند دیگر سوای خدای عالم اختیار کنید؟ عیسی گفت: خدایا تو از شبیه و مثل منزهی و هرگز مرا نرسد که چنین سخنی گویم چنانچه من این را می گفتم تو می دانستی که تو از اسرار من آگاهی و من از اسرار تو آگاه نیستم همانا تویی که به همه اسرار غیب آگاهی.» (مائده/ 116) نتیجه آن که قول به تثلیث نه با عقل سازگار است، نه موافق با تاریخ است و نه با تعلیمات عیسی مسیح همخوانی دارد و قرآن کریم نیز، آن را به صراحت نفی می کند.
نظر برخی از نویسندگان مسیحی در خصوص دیدگاه قرآن
برخی از نویسندگان مسیحی معتقدند که آیات فوق، تثلیث را رد نمی کند، بلکه سه خدایی را رد می کند، که از نظر مسیحیان راست اندیش نیز اعتقاد درستی نیست. «توماس میشل» می نویسد: «قرآن سه خدایی را رد می کند، نه تثلیث را، که عقیده برخی از مشرکان حجاز بوده است. آنان بخشی از مسیحیت را پذیرفته و تحریف کرده اند.» مونتگمری وات نیز اظهار می دارد: «قرآن اعتقاد به سه خدا را نقد می کند، نه سه اقنوم را. در خلال اعصار ممکن است مسیحیان ساده و یا بد آموزش دیده ای باشند که به سه خدا اعتقاد داشته باشند; و محتمل است چنین افرادی در عربستان زمان حضرت محمد (ص) بوده باشند. پس قرآن یک بدعت مسیحی را رد می کند و مسیحیت راست اندیش با این نقد موافق است.»
لکن در آیات فوق شواهدی است که ثابت می کند مقصود قرآن همان تثلیث رایج مسیحی است. در آیه اول (نساء/ 171) ابتدا خداوند اهل کتاب را از غلو باز می دارد، سپس به صورت حصر می فرماید: "مسیح فقط پیامبر خدا و کلمه ی اوست." و پس از عبارت "نگویید سه تا" می افزاید: "خدا منزه است از این که پسری داشته باشد." این در حالی است که شخصیت دوم تثلیث، "پسر" است. پس اسلام و قرآن این اندیشه ی رسمی مسیحی رایج را رد می کند. آیه دوم نیز (مائده/ 73- 75) الوهیت مسیح را نفی می کند و می فرماید: «مسیح جز پیامبری نبود که قبل از او هم پیامبرانی آمده بودند.» پس، از نظر قرآن، مسیح انسانی صرف است و این با تثلیث رایج مسیحی سازگاری ندارد. از نگاه قرآن حضرت عیسی (ع) شخصیتی است که دو امتیاز مهم دارد: یکی مقام رسالت، و دیگری تولد معجزه آسای او با کلمه تکوینی خداوند. «کلمة الله» بودن عیسی (ع) به این معناست که با اراده خاص خداوند، و از راهی غیر طبیعی ایجاد شده است. در امتیاز اول تمام رسولان خداوند با وی شریکند و در امتیاز دوم به آدم ابوالبشر شباهت دارد: مثل عیسی نزد خدا هم چون مثل آدم است که او را از خاک آفرید، پس بدو گفت: «باش.» پس وجود یافت. (آل عمران/ 59)
اشکال
«هری اوسترین ولفسن» در کتاب فلسفه علم کلام می نویسد: «قرآن تثلیثی را رد می کند که مشتمل بر خدا و مسیح و مریم باشد، در حالی که آموزه های رسمی، تثلیثی مشتمل بر خدا و مسیح از پیش موجود (کلمه) و روح القدس است.» آن گاه وی در مقام جواب به اشکال فوق می گوید جانشین کردن عیسی، یعنی مسیح تولد یافته، به جای مسیح از پیش موجود، سابقه در طرز تفکر تثلیث دارد; اما درباره جانشین شدن مریم به جای روح القدس باید گفت که ممکن است سابقه ای در چنین طرز تصور تثلیث، بدان گونه که اوریجن از انجیل عبرانیان نقل کرده، وجود داشته باشد. توضیح این نکته درباره کلام ولفسن، ضروری است که در هیچ جای قرآن به صراحت سه شخصیت تثلیث در کنار هم معرفی نشده اند; آن چه در قرآن می توان یافت، نفی صریح تثلیث (نساء/ 171 و مائده/ 73- 75)، نفی الوهیت عیسی (مائده/ 17 و 72، زخرف/ 59)، نفی الوهیت مریم (مائده/ 116)، و نفی الوهیت فرشتگان (نساء/ 172، آل عمران/ 79) است. نفی الوهیت مریم بدان معنا نیست که ضرورتا قرآن، مریم را یکی از شخصیت های تثلیث می داند; چون قراین نشان می دهد که پرستش عملی مریم در بسیاری کلیساهای مشرق زمین رواج داشته است. حاصل آن که، قرآن نمی گوید که این ها افراد تثلیث هستند، بلکه می گوید مسیحیان برای عیسی و مادرش الوهیت قایل شدند. (توبه/ 31)، چنان که در جای دیگر می گوید برای احبار و رهبانشان الوهیت قائل شدند و منظور این نیست که صریحا خدا خوانده شده اند، بلکه اطاعت محض از آنها داشته اند.
با دقت در آیات قرآن واضح می گردد که مسیح شناسی قرآن با مسیح شناسی تثلیثی مسیحی سازگار نیست و بر اساس آن حتی به صورت تشریفی نیز نباید حضرت عیسی (ع) را پسر خدا نامید.
مخالفت علمای مسیحی با آموزه تثلیث
هر از چند گاهی برخی افراد و گروه های مسیحی به آموزه تثلیث اعتراض می کنند و یا تفسیرهای متفاوت با آن چه دیدگاه رسمی مسیحیت است ابراز می دارند. از جمله این جماعات معترض، فرقه ای به نام «اونیتاریانیزم» بود. پیشوای این جماعت شخصی اسپانیایی به نام «میکائیل سروتوس» بود که او را در شهر ژنو، که مرکز فرقه کالونی بود به جزای کفر و الحاد، زنده سوزاندند. وی ملاحظه کرد که پس از مطالعه دقیق صحف عهد جدید، مسئله تثلیث، که بر حسب اعتقادنامه نیقیه، برای عموم مردم مسیحی امری مسجل شده بود، در آن صحف وجود ندارد و معتقد شد که این عقیده، کفر محض و باطل است. پس رساله ای به نام «درباره خطاهای تثلیث» در سال 1531 م منتشر ساخت.
منـابـع
سيد محمد اديب آل على- مسيحيت- انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم
عبدالرحيم سليمانى اردستانى- درآمدى بر الهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت- صفحه 124، 136 ـ 137، 230
توماس ميشل- كلام مسيحى- ترجمه حسین توفیقی- صفحه 79
محمدرضا زيبايى نژاد- مسيحيت شناسى مقايسه اى- صفحه 361، 138، 347
عبدالله مبلغى آبادانى- ادیان و مذاهب جهان- جلد 2 صفحه 698
مايكل پترسون و ديگران- عقل و اعتقاد دينى- ترجمه احمد نراقى و ابراهيم سلطانى- صفحه 464- 468
جان هيك- فلسفه دين- ترجمه بهزاد سالگى- صفحه 285
محمدجواد بلاغى- اسلام آئين برگزيده- ترجمه سيد احمد صفايى- صفحه 281- 280
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 2 ص 144ـ138 و 290ـ287، جلد 1 ص 137
علی گلایری- مقاله پدر، پسر و روح القدس- سایت باشگاه اندیشه
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها