صبر و استقامت در ایمان و عقیده
فارسی 3570 نمایش |مقدس ترین و شایسته ترین مورد صبر و استقامت، استقامت در ایمان به خدا و عقیده راسخ است. استقامت در هر مقصدى، تا حدى شایستگى دارد و تا اندازه اى پسندیده است، ولى استقامت در ایمان، حد و اندازه اى ندارد؛ هرچه بیش تر در این راه استقامت شود و بر پایدارى و ثبات بیش تر افزوده شود، شایسته تر و پسندیده تر خواهد بود.
ارزش هدف
مقدار ارزش هر هدف و مقصودى، محدود است و به اندازه ارزش آن باید در رسیدن به آن کوشش نمود، کوشش و پایدارى بیش تر از مقدار ارزش هدف، نادانى و تعصب خواهد بود، ولى ارزش ایمان به خدا نامحدود و مقدس ترین مقاصد است، از این جهت، استقامت در آن حد و اندازه اى ندارد. کسى که در پى مقصدى روان است و در راه رسیدن به آن رنج ها را تحمل مى کند، از آن جهت است که خودش به آن هدف برسد و از آن بهره مند شود. پس اگر از خود دست بردارد منتهاى جهالت و نادانى خواهد بود؛ چون بر خلاف آرزوى خود قدم برداشته است، ولى ایمان به خدا به قدرى عالى و مقدس و بالاست که مرد با ایمان باید خود را براى ایمان بخواهد، نه ایمان را براى خود. بزرگ ترین و عالى ترین مقامى که مؤمن بدان مى رسد، همین مرتبه است که دست از خود بشوید و به سوى او روان باشد، خود دیدن را کنار بگذارد و پیوسته او را ببیند.
ایمان دروغین
اگر کسى دین و ایمان را براى خود بخواهد و آن را سایبانى قرار دهد که در زیر آن با آسایش زندگى کند و مادامى که دین خدا را به نفع خود مى داند تظاهر به ایمان و دین دارى بکند و هنگامى که با منافع او سازگار نباشد و او را از رفتن به سوى شهوات جلوگیرى کند، دین و ایمان را کنار بگذارد، چنین کسى را نمى توان مسلمان و دین دار نامید و ایمان او، ایمان دروغین مى باشد. هر قدمى که بر مى دارد، براى شهوت پرستى یا پول است؛ خداپرست نیست و مقصدى جز جلب منافع ندارد و دین را وسیله جمع ثروت یا حفظ ثروتى که از راه نا مشروع اندوخته است قرار مى دهد تا وقتى که دین سنگر خوبى براى اوست از آن دفاع مى کند و بدان تظاهر مى کند، ولى هنگامى که دین به او گفت: این ثروتى که گرد آورده اى از راه نامشروع تهیه شده است و باید به صاحبان اصلى اش برگردانى یا از منافعى که به دست آورده اى باید خمس و زکات داده و حق فقرا و بیچارگان را بدهى، از این کار خودداری می کند و به قوانین و عالمان دینی توهین می کند. در نامه امام حسین (ع) به کوفیان می خوانیم: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم، یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون؛ مردم بنده زر خرید دنیا می باشند. دین محل لیسیدن زبان ایشان است. مردم تا آن موقعى دیندار هستند که معیشت آنان تأمین شود، اما وقتى به وسیله بلا مورد آزمایش قرار بگیرند دین داران قلیل و اندک خواهند بود.»
چه کسى با ایمان است؟
با ایمان کسى است که در راه حفظ عقیده خود از هستى و ثروت خود صرف نظر کند، از جاه و مقام خود دست بکشد، جان خود را که عزیزترین چیزهاست، کف دست نهاده، آماده فداکارى باشد، چنین کسى شایستگى دارد که او را مؤمن و دین دار بخوانیم به همان مقدار که ارزش ایمان از سایر مقاصد بیش تر است، دزدان ایمان هم بیش ترند، خطرات ایمان هم از آن ها افزون تر است، پس استقامت در ایمان و عقیده مشکل تر خواهد بود.
دزد ایمان
دزدان ایمان در هر لباسى هستند، گاه در لباس خویشان و دوستان درآیند و گاه در لباس بیگانگان و دشمنان، گاه در لباس زن و همسر و گاه در لباس استاد و شاگرد، گاه در لباس زر، گاه در لباس زور، گاه در لباس باغ و بهار و صدها لباس دیگر که ذکرش موجب تطویل است و نگه دارى سرمایه ایمان در برابر این سارقین متعدد و تشخیص دزدى که نقاب دوستى به صورت زده ست بسیار دشوار خواهد بود.
استقامت مؤمن
رسول خدا (ص) فرمود: «المؤمن اشد فی دینه من الجبال الراسیة و ذلک ان الجبل قد ینحت منه و المؤمن لایقدر احد على ان ینحت من دینه شیئا؛ پایدارى مؤمن در حفظ ایمان خود از کوه هایى که به زمین ریشه دوانیده بیش تر و استوارتر است؛ زیرا از کوه تراشیده مى شود، ولى کسى را توانایى آن نیست که اندکى از دین مؤمن بکاهد.» مؤمن از همه چیز دست بر مى دارد تا دینش سالم بماند، نه مانند آن جنایت کار متملق که براى تقرب به منصور، دست از دین خود بکشد.
ترس
کسانى هستند که ترس و بیم، آنان را از ایمان باز مى دارد، این دسته داراى ایمان مستقر و ثابتى نبوده و نیستند، بلکه ظاهر فرمایش پیامبر آن است که: ایشان ایمان نداشته اند و خود چنین مى پنداشتند که ایمان دارند، این ها پست ترین مردمانند.
طمع
کسانى هستند که از اینان قوى تر و بالاترند، در برابر زور و فشار پایدارى مى کنند و دست از ایمان خود نمى کشند، بلکه فشار، آنان را در ایمان خود ثابت تر مى کند، ولى در برابر طمع به مال و جاه، شل مى شوند و ایمان خود را از کف مى دهند. ابان بن سوید از امام صادق (ع) مى پرسد: چه چیز ایمان را در قلب استوار مى سازد؟ آن حضرت مى فرماید: «الذی یثبته فیه، الورع و الذی یخرجه منه الطمع؛ ورع و پرهیزکارى، ایمان را در دل استوار مى سازد و طمع، ایمان را از قلب بیرون مى کند.» کسى که دوست دار مال و جاه است باور نمى کند که ایمانش از دست خواهد رفت، خود را قوى مى پندارد، ولى ایمان او به تدریج کم مى شود و ضعیف مى گردد و بدون آن که خودش ملتفت شود، ایمانش از دست مى رود، سرانجام مى فهمد که در راه طمع و جاه طلبى، ایمانش بر باد رفته است؛ زیرا براى رسیدن به مقامى عالى یا حفظ آن مقام، هر عمل نا مشروعى را انجام داده، محرمات الهى را مرتکب شده، بدبخت و سیاه دل از کار بیرون آمده است. وقتى که معاویه با زیاد بن ابیه از در تهدید و زورگویى در آمد، او مقاومت کرد و از وفادارى با امام حسن (ع) دست برنداشت، ولى وقتى که معاویه نقطه ضعف او را تشخیص داد و با وى از در دوستى و تطمیع با جاه و مقام درآمد، کم کم با معاویه دوست شد و نسبت به او وفادارى کرد و دست از امام مجتبى (ع) شست و سرانجام از دشمنان سرسخت آن حضرت و پدر بزرگوارش گردید و بسیارى از شیعیان را به طرز فجیعى به خاک و خون کشانید. عمر بن سعد بن ابى وقاص نیز براى آن که به استاندارى رى برسد دامن خود را به خون جگرگوشه رسول خدا (امام حسین (ع)) آلوده ساخت و خود را مخلد در آتش جهنم نمود و لکه ننگى بر دامان خود نهاد که تا دامنه قیامت پاک نخواهد شد. آن چه که ابن سعد را به این روسیاهى و بدبختى کشانید، طمع ریاست و امارت بود؛ او از ابتدا زشتى و پلیدى اقدام خود را مى دانست، ولى طمعش او را فریفت که آن جنایت را مرتکب شود و سپس توبه کند، سرانجام موفق به توبه هم نشد و روسیاه دو جهان گردید. بر خلاف این ها کسانى که در برابر جاه و مال مقاومت کردند و فریب آن ها را نخوردند، سربلندى دو جهان را از آن خود کردند.
ابوذر از یاران با وفاى رسول خدا بود؛ از رفتار عثمان خلیفه وقت انتقاد مى کرد، بر روش او خرده مى گرفت، عثمان براى آن که ابوذر را راضى کند دویست دینار طلا به وسیله دو تن از نزدیکان خود براى او فرستاد؛ ابوذر از آن دو پرسید: این پول براى من به تنهایى است یا براى همه مسلمانان؟ گفتند: براى تو است، گفت: عثمان اموال مسلمانان را به چه سبب به من مى دهد؟ گفتند: این از مال خود خلیفه است و ربطى به بیت المال مسلمانان ندارد. ابوذر گفت: من غنى هستم. گفتند: تو چیزى ندارى. گفت: همین جلى را که در زیر پاى من مى بینید براى من بس است. بزرگ منشى ابوذر بهترین ثروت او بود و احتیاج به گرفتن این گونه پول ها نداشت. ابوذر از خرده گیرى بر عثمان دست نکشید تا عثمان او را به بیابانى بى آب و گیاه تبعید کرد، ابوذر در آن بیابان ماند تا جان داد و هنگام مرگ کسى جز دختر هفت ساله اش بر بالینش نبود، آرى خرده گیرى و انتقاد ابوذر از کارهاى عثمان، از ایمان بود و عثمان به هر طریقى خواست ابوذر را راضى کند، نتوانست. زمانى مسلمانان سر افرازترین ملل جهان بودند؛ زیرا ایمان داشتند و در راه ایمان خود پایدارى و فداکارى مى نمودند. هنگامى که استقامت در ایمان از میان آن ها رخت بربست، دشمن بر ایشان تسلط یافت. چنانچه عرب قبل از اسلام در بدترین حالات به سر مى برد؛ پست ترین ملل عالم به شمار مى رفت؛ فساد داخلى و اخلاقى به حدى در عرب زیاد بود که روزبه روز نابودى و فنا به ایشان نزدیک مى شد، قتل و غارت گرى، ناموس دزدى، خیانت، تعدى، شهوت رانى، رباخوارى و باده گسارى، از امور عادى به شمار مى رفت، آفتاب اسلام طالع شد، دل هایى که پر از ظلمت فساد بود به نور ایمان روشن گردید، مسلمانان سر بلندترین ملل عالم گردیدند، بیگانگانى را که سرزمین آن ها را در اختیار داشتند شکست دادند اما همین که در ایمان آن ها فتور و سستى رخ داد از قله عزت به سراشیبى ذلت، سرازیر شدند.
منـابـع
سید رضا صدر- استقامت
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها