راست های دروغ نما

فارسی 2908 نمایش |

برخی از سخنان هستند که اگر به ظاهر آنها توجه شود، دروغ به نظر می آیند در صورتی که در واقع اینگونه نمی باشند:

1- توریه
لفظى که داراى دو معنا باشد: یکى ظاهر و دیگر خلاف ظاهر و گوینده، معناى خلاف ظاهر را اراده کند، توریه اش نامند، هر چند مخاطب، به معناى مقصود پى نبرد و تنها معناى ظاهر لفظ را در یابد. مثلا وقتى در تهران، شخص ناشناسى می پرسد: شما زمانى قم نبودید؟ گفتم: نه، من هیچ وقت قم نبودم، من انسان هستم، قم شهر است و جماد و مستحیل است که انسان بشود. گاهی به کسى گفته مى شود: فلانی این جا نیست که مقصود همان نقطه می باشد، ولى معناى ظاهر آن، خانه یا شهر است. توریه دروغ نیست، چرا که نیت گوینده سخن راستى بوده و عبارات او نیز تاب آن معنى را داشته است هر چند شنونده به خاطر ذهنیت خودش چیز دیگرى را از آن فهمیده و معلوم است که اشتباه شنونده در فهم معناى کلام ارتباطى به گوینده ندارد. البته احتیاط این است که به جز در موارد ضرورت توریه به کار برده نشود.

2- شوخى
در شوخى بایستى یک چیز غیر عادى باشد تا موجب تعجب و خنده گردد. امور عادى هیچ گونه خنده اى نمى آورد. شوخى هاى پیغمبر اسلام با آن که بسیار دلپذیر بود، ولى خلاف حقیقتى در آن ها نبود و در عین حال، چیزى غیر عادى در آن موجود بود: وقتى زن زید بن اسلم در حضورش شرفیاب بود، نام شوهرش را برد. حضرت فرمودند: همان که در چشم هایش سفیدى موجود است؟ زن منکر شد و گفت: چشم هاى او سپیدى ندارد. وقتى که داستان را براى شوهرش حکایت کرد، زید گفت: مگر سپیدى چشم هاى مرا نمى بینى که از سیاهى اش بیش تر است؟ وقتى به پیر زنى که از عشیره اشجع بود فرمود: پیر زن داخل بهشت نمى شود، پیر زن گریستن آغاز کرد. بلال رسید و پیر زن را دید که مى گرید، از سبب گریه او بپرسید وقتى که از آن آگاه شد، خدمت رسول خدا عرض کرد. پیغمبر فرمود: سیاه پوست هم، چنین است. بلال حبشى این را که شنید در کنار پیر زن بنشست و به گریه پرداخت. عباس پیر، عموى پیغمبر آن دو را در آن حال بدید، شرفیاب شد و جریان را استفسار کرد. پیغمبر فرمود: پیر مرد هم چنین است. آن گاه هر سه را مخاطب قرار داده و فرمود: خدا پیران و سیاه پوستان را به زیباترین چهره در مى آورد، جوان مى شوند، سپید مى شوند و داخل بهشت مى گردند.
البته شوخی ای دروغ محسوب نمی شود که مخاطب بفهمد که منظور متکلم شوخی بوده نه معنای حقیقی کلام یعنی در کلام متکلم و یا در غیر از کلام او قرینه ای وجود داشته باشد که مشخص کند منظور مخاطب چیست. اما اگر اینگونه نباشد یعنی قصد متکلم از گفتن کلامی که حقیقت ندارد مزاح و شوخی کردن است اما آن را به گونه ای مطرح می کند که مخاطب متوجه قصد او نمی شود و فکر می کند آن سخن حقیقت دارد، باید از این نوع شوخی ها اجتناب کرد. مثلا شخصی که تازه از مسافرت آمده در جواب کسی که می پرسد «کی از مسافرت آمدی؟» به قصد شوخی می گوید: «خیلی وقت است»؛ به گونه ای که مخاطب نمی فهمد او شوخی کرده بلکه بعدا متوجه آن می شود. امام علی (ع) می فرمایند: «لا یجد عبد طعم الإیمان حتى یترک الکذب هزله و جده؛ هیچ بنده ای طعم ایمان را نمی چشد، مگر آنگاه که دروغ را، شوخی یا جدی آن را ترک گوید.»

3- مبالغه در تعبیرها
از سخنان راستی که ممکن است، دروغ به نظر آید، مبالغه گویی هایی است که در گفتگوها انجام می شود می شود، مانند اینکه می گوید صد مرتبه فلان حرف را به تو گفتم، یا هزار مرتبه فلان کار را از تو دیدم، این مبالغه دروغ نیست زیرا معلوم است که عدد مخصوص مورد نظر نیست بلکه مقصود بیان زیاد واقع شدن است و از روی مبالغه و تأکید این عدد را ذکر می کنند. به عبارت دیگر در مبالغه، مدلول مطابقى، منظور نیست، بلکه منظور اصلى، مدلول التزامى مى باشد و آن عبارت از بسیار بودن و تأکید معنا مى باشد؛ بنابراین مبالغه گویی دروغ محسوب نمی شود. گاهی در کمیت (مقدار یک چیز) مبالغه انجام مى شود، چنان که پدر به فرزند مى گوید: «صد بار به تو گفتم که این کار را نکن» که مقصود بسیار گفتن مى باشد نه عدد معین صد. شاید عددهایى که در روایات فضیلت هاى اعمال یا چیزهاى دیگر وارد شد، از همین قبیل باشد که مقصود، عددى به خصوص نیست، بلکه فراوانى پاداش مى باشد و گاهی نیز در مورد کیفیت یک شیء مبالغه انجام می گیرد، چنان که نظامى مى گوید:
بدان نرگس که از نرگس گرو برد
بدان سنبل که سنبل پیش او مرد
به فندق هاى سیمینش ده انگشت
که قاقم را ز رشک خویشتن کشت
در مصرع اول، مقصود بسیار زیبایى چشم است و در دوم، زلف و در سوم، بسیار نرمى انگشت، نه گرو بردن از نرگس و نه جان دادن سنبل و نه کشته شدن قاقم. وقتی مبالغه دروغ به حساب می آید که اصلا در کم و کیف بسیارى وجود نداشته باشد، مثلا یک بار به سراغ او رفته است، بگوید: صد بار.

4- تشبیه و استعاره
از جمله سخنانی که خلاف واقع است ولی دروغ نیست، سخنانی است که در انواع مجاز و استعاره و تشبیه به کار مى رود، زیرا هدف از آنها بیان کردن نوعى مناسبت و شباهت بین دو چیز است نه ادعاى حقیقت و مساوات از جمیع جهات. به عنوان مثال رخ یار را به ماه یا خورشید و زلفش را به مشک تشبیه نمودن یا بالاتر از آن گفتن، دروغ نیست چون مقصود، تشبیه حقیقى نیست، بلکه مقصود، بیان زیبایى است. استعاره نیز تشبیهی است که لفظ مشبه را حدف و به جای آن لفظ مشبه به را ذکر کرده اند و یکی از خصوصیات مشبه را برای آن بیان می کنند. چنان که بگوید: ماه من آمد. ماه که مشبه به مى باشد در محبوب او استعمال شده و آمدن که از خواص اوست بر لفظ ماه حمل شده است. رسول خدا (ص) شترى را دید که مى رفت و بارش گندم بود، فرمود: «تمشی الهریسة». آن حضرت موجود زنده و گندم نپخته غیر مخلوط را به حلیم پخته مخلوط تشبیه فرمود و راه رفتن را که از خصوصیات گوشت زنده مى باشد به آن نسبت داد.

5- کنایه
کنایه، ذکر یکى از دو ملازم است در صورتى که مقصود متکلم، خبر دادن از لازم غیر مذکور است، مثلا گفته می شود: «فلانی، دستش باز است یا در خانه اش باز است» که مقصود، بیان جوان مردى و سخاوت اوست، چون از دست باز، همه چیز مى توان برداشت و از در خانه باز، همه کس مى تواند داخل شود. گمان مى رود که بسیارى از تعبیرهایى که در بعضى از روایات آمده که به نظر بعضى از مردم دقیق، صحتش دشوار مى باشد، از قبیل کنایه باشد، چون کنایه در لغت عرب بسیار استعمال دارد. اگر حضرت امام حسین (ع) به على اکبر بگوید: «بابی انت و امی» یا «بنفسی انت»، مقصود اظهار مهر و محبت است، نه فداکردن على (ع) و فاطمه (ع) و خودش را در راه على اکبر.

6- زبان حال
زبان حال، تصویر حال کسى است و این اختصاص به انسان ندارد. ممکن است تصویر حال حیوانى را نمود و از زبانش سخن گفت و نیز تصویر حال درختى یا خانه اى یا شهرى یا سنگى را در نظر آورد و از زبان آن ها سخن گفت بنابراین زبان حال در زمره دروغ ها قرار ندارد. در مراثى، در نصایح، در مواعظ، زبان حال فراوان است.

7- مثل زدن
مثال هایی که برای فهماندن مطالب عقلی در ضمن امور محسوس گفته می شود و حکایت هایی که از زبان حیوانات یا گیاهان و اجسام ساخته می شود برای اینکه قدرت و حکمت الهی فهمانده شود یا برای تعلیم اخلاق شایسته و آشکار ساختن آثار نیک صفات و کردارهای نیک و یا آثار شوم اخلاق و کردارهای زشت، شکی در جایز بودن آنها نیست. بلکه بهترین حکمت ها و مؤثرترین نصیحت ها در قالب حکایت است چنانچه واضح است که موعظه و نصیحت در ضمن داستان بهتر و قوی تر اثر می کند. از جمله این مطالب می توان به مقاله حیوانات کتاب اخوان الصفا و کلیله و دمنه که برای تهذیب اخلاق تألیف شده است، اشاره کرد و از اهل بیت (ع) زیاد نقل شده که برای اثبات مطلبی مثل یا حکایتی بیان می فرمودند.
در مجلسی که معاویه برای توهین به امام حسن مجتبی (ع) ترتیب داده بود، هر یک از حاضرین جسارت هایی نمودند، آن حضرت جواب هر یک را بیان فرمودند و از جمله در پاسخ کلمات زشت پسر عثمان فرمودند: اما تو ای عمرو بن عثمان، با آن احمقی ذاتی که داری، نمی توانی برای کشف این امور بررسی کنی؛ مثل تو داستان پشه ای است که بر نخل (درخت خرما) نشست و به نخل گفت: محکم باش که می خواهم از تو بلند شوم، نخل گفت من نفهمیدم که تو کی نشستی تا بلند شدنت برای من سخت باشد.

منـابـع

سید رضا صدر- دروغ

عبدالحسین دستغیب- گناهان کبیره جلد 2- صفحه 316- 319

ملا مهدی نراقی- ترجمه جامع السعادات (علم‏ اخلاق ‏اسلامى) جلد 3- صفحه 435

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد