مقام خلافت الهی آدم در زمین (انسان کامل)
فارسی 3957 نمایش |اختصاص خلافت کامل به انسان کامل
از آیات خلقت و خلافت انسان روشن می شود،که "انسان کامل" خلیفة الله است و آیه ی «اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح؛ زمانى را که خدا شما را از پس قوم نوح جانشین آنان کرد.» (اعراف/ 69) که استاد علامه طباطبایی برای اثبات خلافت "انسان" به آن استناد کرده اند، دلالت چندانی بر این امر ندارد. زیرا ممکن است این آیه بدین معنا باشد که انسانها خلیفه ی نسل گذشته هستند؛ اگر این معنی اظهر از معنای مورد نظر استاد علامه نباشد، این احتمال که انسان خلیفة الله است یا خلیفه ی نسل گذشته، با هم برابر است. خدای سبحان در سوره "ص" به داود (ع) می فرماید: «یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق ولا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله ان الـذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب؛ اى داود! ما تو را در زمین جانشین [و نماینده ى خود] کردیم، پس میان مردم به حق داورى کن و زنهار از هوس پیروى مکن که تو را از راه خدا به در کند. البته کسانى که از راه خدا به در مى روند، به سزاى آن که روز حساب را از یاد برده اند عذابى سخت خواهند داشت.» (ص/ 26)
از این آیه کریمه استفاده می شود که داود، خلیفة الله است و همان گونه که الله به حق حکم می کند، داود (ع) نیز باید به حق حکم کند و هر انسان کاملی که به حق حکم می کند، خلیفة الله است. از این آیه شریفه خلافت مطلق حضرت داود استفاده نمی شود زیرا پس از بیان خلافت می فرماید: «فاحکم بین الناس بالحق» و از این رو ممکن است حضرت داود در حکم و قضا و داوری خلیفة الله باشد. کلامی که محفوف به قرینه است، اطلاق ندارد گر چه مقید هم نیست، و اگر دلیل دیگری اطلاق داشت و ظاهر آن دلیل وسعت خلافت داود بود، این آیه با آن معارض نخواهد بود. اگر سخنی محفوف به قرینه باشد، یا در مقام خطاب دارای قدر متیقن باشد، اطلاق ندارد.
از این رو اگر دلیلی نظیر آیه 30 سوره بقره، که ظاهر آن گسترش خلافت خلیفة الله است، وجود داشته باشد، آیه ی سوره ی "ص" مقید آن مطلق نخواهد بود تا نتیجه تقیید این باشد که انسان فقط در بعد قضاوت به حق، خلیفة الله است. صدر و ذیل آیه 30 سوره بقره نشان می دهد که انسان کامل چون به غیب سماوات و ارض عالم است، خلیفة الله است. محدوده ی خلافت وی نیز از ظاهر آسمان و زمین بیرون است، و قهرا بر خود آسمان و زمین نیز خلافت و سیطره دارد. انسانهای کامل و اولیای الهی، باذن الله، بر آنچه در زمین است، سیطره دارند؛ بستر دریا با عصای موسای کلیم به جاده ی خشکی تبدیل می شود: «فاضرب لهم طریقا فی البحر یبسا؛ راهى خشك در دريا براى آنان باز كن.» (طه/ 77) فرمان «یا نار کونی بردا و سلاما علی إبراهیم؛ اى آتش براى ابراهيم سرد و بى آسيب باش.» (انبیاء/ 69) آتش را برای حضرت ابراهیم گلستان می کند و بادها مسخر حضرت سلیمان می شود تا، بامداد راه یک ماهه را و شامگاه نیز راه یک ماهه را بپیماید: «و لسلیمان الریح غدوها شهر و رواحها شهر؛ باد را براى سليمان [رام كرديم] كه رفتن آن بامداد يك ماه و آمدنش شبانگاه يك ماه [راه] بود.» (سبأ/ 12) و ماه با اشاره رسول اکرم (ص) به دو نیم می شود: «اقتربت الساعة وانشق القمر؛ نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه.» (قمر/ 1)
چیزی در نظام آسمان و زمین نیست که تحت هیمنه و سیطره ی خلیفة الله نباشد. از نازلترین موجودهای مادی تا عالیترین موجودهای مجرد، همه زیر پوشش ولایت خلیفة الله هستند که اصل خلافتش و علوم و معارفش جزو غیب السموات و الارض است، به گونه ای که همه ی فرشتگان از اطلاع بر کنه آن عاجزند. پس خلیفة الله بودن انسان کامل و برتری او بر ملائکه بر اثر مقام علمی و معرفت اوست.
خلافت نسبی و خلافت کامل
انسان به مقدار علوم و معارفش از دیگر موجودات برتر است و به همان اندازه هم خلیفة الله است. خلافت تامه از آن انسان کامل است و انسانهای دیگر برخی از شئون آن خلافت تامه را دارند. غیر از آیه ی 30 سوره بقره از آیات دیگری که درباره ی خلافت انسان سخن می گوید، نمی توان استظهار کرد که منظور از آن خلافت، خلافة الله است، گرچه از آیه ی سوره "ص" استفاده می شود که داود خلیفة الله است، اما اطلاق خلافت و بیان مقام شامخ انسان کامل را نمی توان از آن آیه استفاده کرد، در حالی که از آیه مورد بحث،این مطلب را می توان به دست آورد، لیکن صاحب فصوص الحکم جهات فراوانی یاد کرده که آیه سوره "ص" که درباره خلافت حضرت داود است، از جهاتی برتر از آیه ی 30 سوره بقره است که درباره آدم (ع) است و تفصیل آن در عرفان مطرح است.
حوزه خلافت انسان کامل
معنای قید "فی الأرض" در آیه شریفه: «و إذ قال ربک للملائکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة؛ و آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینى خواهم گماشت.» (بقره/ 30) این نیست که می خواهد انسان کامل تنها در "زمین" خلیفه او باشد. اگر انسان خلیفه ی خدا در زمین باشد و قلمرو خلافت او منحصر به زمین باشد، دیگر فرشتگان آسمان در برابر او ساجد نیستند چون در این حال آنها خلیفة الله در آسمان خواهند بود و از طرف دیگر لازم می آید که انسان به همه نظام آفرینش آگاه نباشد. از سجده همه فرشتگان در برابر انسان کامل معلوم می شود او خلیفة الله است در همه ی عوالم، چه غیب و چه شهادت، نه در خصوص زمین. کلمه "فی الارض" در آیه به این معناست که مبدأ سریان زمین است و او در قوس صعودی از زمین و نشئه ی حرکت شروع می کند و از ماده برمی خیزد، نه این که موطن خلافت و قلمرو مظهریت او زمین باشد و فقط کارهایی را که خداوند باید در خصوص زمین بکند او در زمین می کند.
انسان کامل خلیفة الله است مطلقا، ولی آغاز پیدایش او از زمین است و کلمه "فی الارض" قید جعل است نه قید خلافت و این همان شجره طوبایی است که ریشه اش ثابت و شاخه هایش در آسمان است: «أصلها ثابت و فرعها فی السماء؛ ريشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است.» (ابراهیم/ 24) به طوری که فرشتگان نیز از میوه ی این شجره یعنی از علم انسان کامل استفاده می کنند و از این رو در برابر او سجده می کنند. اصولا کمال فرشتگان در این است که از این درخت، میوه بگیرند و در برابر آن خضوع کنند. این درخت از زمین می روید و نقطه ی آغازش زمین است، نه این که همانند اشجار دیگر در محدوده ی زمین رشد کند و شاخه هایش نیز تنها در زمین باشد، بلکه شاخه هایش تا سدرة المنتهی می رود.
این درختهای زمینی است که تغذیه، بارور شدن و ثمربخش شدنشان نیز در قلمرو خاک است. انسان کامل شجره ی طیبه ای که سرفصلش زمین، ولی تغذیه اش از آسمان است: «و علم ادم الأسماء؛ اسماء را به انسان آموخت.» (بقره/ 31) جان آدمی که اصل حقیقت او را می سازد، از طبیعت تغذیه نمی کند، بلکه فقط بدنش از طبیعت تأمین می شود: «وما جعلناهم جسدا لا یأکلون الطعام؛ و ايشان را جسدى كه غذا نخورند قرار نداديم.» (انبیاء/ 8) انبیا که انسانهای کاملند مانند فرشته نیستند تا غذا نخورند، اینها غذا می خورند، تا بدنشان تأمین بشود، اما تغذیه ی علمی و عملی آنها از آسمان است. انبیا از چشم و گوش مدد نگرفتند، بلکه از جایی دیگر مدد گرفته، و با سرمایه الهی به زمین آمدند.
حضرت امام مجتبی (ع) در هنگام ارتحال، به ابن حنفیه فرمود: «کسی چون تو نباید از شنیدن کلامی که مرده ها با آن زنده می شوند و زنده ها با آن می میرند (منظور ولایت و امامت است که پذیرش یا رد آن معیار زندگی و مرگ است؛ کسانی که آن را می پذیرند، به برکت آن زنده می شوند و آنان که انکارش می کنند، مردگانی به ظاهر زنده اند)، محروم بماند. همواره ظروف دانش و چراغهای هدایت باشید... ای ابن حنفیه گرفتار حسد نشو. حسین بن علی (ع) بعد از ارتحال من امام است و نام وی به عنوان امام در کتاب خدا ثبت است. پیامبر اکرم (ص) به دستور خداوند حضرت علی را معرفی کرد، و حضرت علی (ع) مرا معرفی کرد، و من حسین را معرفی کردم.»
آنگاه ابن حنفیه به حضرت امام مجتبی عرض کرد: «تو امام و وسیله ی من هستی نسبت به حضرت رسول اکرم (ص). به خدا سوگند، دوست داشتم که جانم قبل از شنیدن این سخن از بدن رخت بربسته بود.»
آنگاه گفت: «الحسین (ع) اعلمنا علما وأثقلنا حلما وأقربنا من رسول الله رحما کان فقیها قبل أن یخلق وقرء الوحی قبل از ینطق؛عقیده ام درباره ی حسین بن علی (ع) این است که اولا او از همه ی ما داناتر است؛ ثانیا، در فضیلتهای عقل عملی از همه ی ما حلیمتر و بردبارتر است؛ ثالثا، او به رسول الله از همه ی ما نزدیکتر است؛ رابعا، قبل از این که خلق بشود، فقیه بود، یعنی اسرار و علوم الهی را به همراه خود آورد و آنها را از کسی نیاموخت، بلکه به دیگران آموخت.»
در این جا سخن از زمان نیست، و این فقه، در برابر علم اصول نیست، بلکه منظور این است که حضرت امام حسین (ع) در همه ی معارف فقیه بود و همه ی احکام و حکم دینی را می دانست. او وحی را قرائت کرد و وحی برای او معلوم بود، قبل از این که وحی به مقام لفظ تنزل کند و در کسوت کلمات و حروف درآید. یا قبل از آن که آن حضرت به سن تکلم برسد آشنای به وحی بود، همانند عیسی (ع)، زیرا انسان کامل، به مکتب نرفته با غمزه "مسئله آموز صدها مدرس" است. لازم نیست خلیفة الله به مکتب برود و از راه سمع و بصر چیزی بیاموزد و در سن خاص سخن بگوید.
بنابراین، «إنی جاعل فی الارض خلیفة» به این معنا نیست که خلافت خلیفه خدا تنها در زمین است، بلکه خلافت او در همه ی جهان امکان است، به شهادت این که انسان کامل هم معلم همه فرشته هاست، و هم مورد تکریم همه ی آنها. معلم، حق تربیت و تعلیم بر متعلم دارد و متعلم عبد اوست: «من علمنی حرفا قد صیرنی عبدا» و عبد باید در برابر مولایش، به میزانی که خداوند اجازه داده، کرنش کند، و از این رو فرشتگان، به علت شاگردی انسان کامل، موظف به اظهار کرنش در مقابل وی بودند.
غرض آن که سرفصل سیر انسان کامل در قوس صعود، زمین است و او حرکتش را از زمین آغاز می کند، زیرا خلیفة الله باید از زمین تا «و أن إلی ربک المنتهی؛ و اينكه پايان [كار] به سوى پروردگار توست.» (نجم/ 42) حضور داشته باشد. اگر موجودی آسمانی باشد، نه زمینی، در مسائل تنزیهی خلیفةالله است، اما در همه ی اسماء و شئون خلیفة الله نیست، و اگر موجودی سیرش را از زمین شروع کرد، می تواند لحظه به لحظه بر درجاتش بیفزاید و با جناح معرفت و عمل صالح، به سدرة المنتهی برسد و از هر قیدی برهد و به اطلاق وجودی تا آن جا که در محدوده ی امکان میسور است برسد و در همه ی هستی، در حد امکان، خلیفه ی خدا شود. انسان کامل هم خلیفة الله و معلم همه ی اهل زمین است و هم خلیفة الله و معلم همه ی اهل آسمان؛ اما معلم اهل زمین است، برای این که خدای سبحان به رسول اکرم (ص) فرمود: ما قرآن را فرستادیم تا تو مردم را با آن آشنا کنی: «و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم» (نحل/ 44) و اما معلم اهل آسمان است،زیرا خدای سبحان فرمود: «یا ادم أنبئهم بأسمائهم؛ اى آدم ايشان را از اسامى آنان خبر ده.» (بقره/ 33) انسان کامل معلم فرشتگان است و آنان را به مقدار گنجایش وجودیشان، از حقایق عالم آگاه می کند و یکی از نشانه های تعلیم انسان کامل نسبت به ملائکه سخن خود آنان است که فرموده اند: «سبحنا فسبحت الملائکة بتسبیحنا؛ ما تسبیح و تقدیس را به فرشتگان آموختیم.» فرشتگان که به خداوند می گویند: «نحن نسبح بحمدک و نقدس لک؛ ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مى كنيم و به تقديست مى پردازيم.» (بقره/ 30)
ما تو را از هر نقص و عیب تنزیه می کنیم، برای آن است که انسانهای کامل تسبیح و تقدیس را به آنان یاد داده اند، زیرا تسبیح و تقدیس هم از علومی است که خدای سبحان باید از راه انسان کامل به فرشته ها بیاموزد. فرشتگان که نمی دانستند معلمشان کیست و مظهر تام خدای سبحان را ندیده بودند، فقط جنبه ی زمینی انسان را دیدند و گفتند: ما از او بالاتریم. در حالی که اگر می دانستند این تسبیح و تقدیس را هم به برکت همان موجودی که از زمین برمی خیزد و به سدرة المنتهی پر می کشد، آموخته اند، هرگز این سئوال را نمی کردند.
خلاصه آن که انسان کامل، همه ی مخازن اشیا و مفاتیح غیب را داراست، و در ملک و ملکوت خلیفة الله است؛ هم انسانهای عادی در برابر وی تکریم می کنند و هم فرشتگان.بنابر این نه موجودی که فقط زمینی است خلیفه خدا می باشد و نه آن که حوزه ی خلافتش فقط زمین است، خلیفه خواهد بود، بلکه موجودی که به آسمان و زمین احاطه تام دارد، گرچه وجود عنصریش به زمین بسته است، خلیفه حق است.
اهمیت خلافت الهی
خدای سبحان به پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «به یاد آن صحنه باش که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفه و جانشینی می آفرینم» یادآوری انتخاب خلیفه و یادآوری راز و رمز آن برای تشویق به رهیابی به آن نشئه است.حرف تأکید "ان" نشان می دهد که اراده ی جعل خلیفه بسیار جدی بوده است. و خداوند به همه ی فرشتگان این خبر مهم و حساس را ابلاغ می کند. مقصود از جعل خلیفه، قرار دادن جانشین و نماینده ای است که بتواند آن گونه که خداوند عالم و عادل است، او نیز در حد امکان چنین باشد. به عبارتی روشن تر خداوند می فرماید: «چون من عالم و عادل هستم خلیفه ی من نیز باید در حد امکان عالم و عادل باشد، تا علم و عدل او خلافت علم و عدل مرا به عهده بگیرد و در حیطه ی امکان، ذاتش خلیفه ی ذات من باشد و اوصاف او خلیفه ی اوصاف من و افعال وی خلیفه ی کارهای من باشد.»
با توجه به مفهوم خلافت، باید معناى «انى جاعل فى الأرض خلیفة» چنین باشد: نسل کنونى بشر موقعى بر روى زمین مستقر شد که نسل پیشین منقرض گشته بود، و چون فرشتگان الهى از نسل قبلى جز فساد و خونریزى و تبهکارى و سیه کارى چیز دیگرى مشهودشان نشده بود، از این رو تجدید نسل بشر امرى شگفت و بى دلیل در نظر آنان بود. و گفتند: «اى پروردگار عزیز! مى خواهى دوباره نسل بشر را بر روى این کره خاکى مستقر سازى تا باز هم به فساد و تبهکارى بپردازند. اگر به انتظار اطاعت و تقدیس آنان هستى، ما خود از تقدیس و سپاس تو دم فرو نمى بندیم.» و خدا گفت: «من چیزها مى دانم که شما نمى دانید.»
نکته اى که از حیطه دانش و تجربیات فرشتگان خارج بود، این است که نسل جدید با نسل منقرض شده قبلى تفاوت کلى داشت، زیرا خداوند، در نسل جدید، مکاتب تربیتى منظور کرده بود و کسانى در نسل بشر پا به عرصه وجود مى نهادند که تاریکیهاى جهالت و ضلالت را مى زدودند و با جدیت و اخلاص و فداکارى به تربیت و ارشاد بشر همت مى گماشتند. خداوند عزت براى آن که فرشتگان را با این نکات آشنا سازد، آدم را آفرید و همه پدیده هاى عالم وجود را به او شناسانید و از جمله نام انبیا و اولیا و شهیدان و صدیقان را که همگان از نسل او به وجود مى آمدند به او معرفى کرد. سپس نام انبیا را بر فرشتگان عرضه داد و پرسید آیا شما مى دانید که ابراهیم خلیل من کیست؟ شما مى دانید که محمد حبیب من کیست؟ شما مى دانید که موسى بن عمران کلیم من کیست؟ شما مى دانید که عیسى بن مریم روح قدس من کیست؟ شما مى دانید که پیشواى موحدان کیست؟ شما مى دانید که سالار شهیدان کیست؟ و فرشتگان اعتراف کرده، گفتند: «نه ما نمى دانیم و اینان را نمى شناسیم.»
خداوند به آدم گفت «تو خود فرشتگان را از وجود این شخصیتها مطلع گردان.» و آدم به فرشتگان گفت که «اینان همه از نسل من به وجود مى آیند و مشعلدار ایمان و تقوى مى شوند و تربیت فرزندان را به عهده مى گیرند و چراغ علم و دانش را در قلبها روشن مى کنند.» با این تعلیم سمعى و بصرى و جلوه گر شدن اشباح و انوار ملکوتى بود که فرشتگان ساکت ماندند و خداوند به آنان گفت: «نگفتم که من از نهان آسمانها و زمین باخبرم و کردارم قابل اعتراض نخواهد بود!»
درجات خلافت الهی
خلافت الهی درجات متعدد دارد، زیرا خداوند ظهورهای متفاوت دارد و خلیفه ی تام، خلیفه ای است که کار خدای سبحان را در همه ی شئون جهان امکان انجام دهد و چون خدای سبحان علیم است، انسان کامل هم باید مظهر تام آن علیم بالذات باشد. و چون قادر است که در جهان تکوین هرچه بخواهد انجام دهد، انسان کامل هم مظهر این قدرت و خلیفه ی این قدیر است و هرچه در جهان تکوین بخواهد باذن الله انجام می دهد. همان طور که ما در محدوده ی بدن خود هر کاری بخواهیم با اراده انجام می دهیم، انسان کامل هم در جهان تکوین هر کاری را بخواهد، به اذن خدا انجام می دهد. پس انسان کامل، هم عالم به علم الهی است و هم مقتدر به قدرت الهی و هم متخلق به اخلاق الهی.
خداوند اوصافی مانند رحمان، رحیم، عادل و محسن دارد و انسان کامل، مظهر آن اوصاف است. خداوند "هو الحی الذی لا یموت" است، ذاتا؛ انسان کامل هم "هو الحی الذی لا یموت" است، مظهرا. از این رو در طلیعه ی نامه ای که به دست بهشتیان کامل می رسد نوشته است: "من الحی الذی لا یموت الی الحی الذی لا یموت". این نامه ای است از خدای سبحان که ذاتا حی است به انسان کاملی که مظهر آن حی لایموت است. چنانکه در قیامت به همه ی انسانها گفته می شود: "خلود فلا موت أبدا" انسان کامل، که بنده ی خاص خداست، به عنایت و فیض الهی، از چنان حیاتی برخوردار است که مرگ پذیر نیست.
بنابراین، انسان کامل، خلیفه ی خداست هم در اوصاف ذاتی، هم در اوصاف فعلی و هم در آثار. به این معنا که ذاتش خلیفه ذات خدا، صفاتش خلیفه صفات خدا، و افعالش خلیفه ی افعال خداست و معنای خلافت در این سه مرحله، مظهریت خواهد بود. ذات انسان کامل، مظهر ذات حق، صفاتش مظهر صفات حق و افعالش مظهر افعال حق است و این مقام ویژه انسان است نه غیر انسان. فرشتگان این مقام را ندارند. خداوند هم در آفرینش انسان تعبیر به خلافت کرده، فرمود می خواهم خلیفه بیافرینم. خداوند درباره ی آفرینش هیچ موجودی قبلا به فرشتگان اعلام نکرد. مثلا نفرمود: "انی خالق عرشا، انی خالق سماء أو ارضا"، بلکه در باره ی آفرینش نظام کیهانی به طور عادی می فرماید: «الله الذی خلق السموات والارض وما بینهما فی ستة ایام ثم استوی علی العرش* یدبر الامر من السماء الی الارض؛ خداست که آسمانها و زمین و لوح و قلم و عرش و کرسی را آفرید.» (سجده/ 4 ـ 5) اما نوبت به آفرینش انسان کامل که می رسد، می فرماید: «من می خواهم خلیفه جعل کنم.» پیداست که این امر از ویژگی خاصی برخوردار است که دیگر موجودات الهی از آن برخوردار نیستند.
غفلت فرشتگان از عقل و معرفت انسان
مرحوم مولی عبدالرزاق کاشانی می گوید: «"من یفسد فیها" در آیه 30 سوره بقره ناظر به قوه ی شهوی و "یسفک الدماء" ناظر به قوه ی غضبی است، اما انسان، گذشته از غریزه ی شهوت و قدرت غضب، معرفت، و عقل هم دارد. فرشتگان از معرفت و عقل انسان، غافل بودند و آن را ندیدند و فقط شهوت و غضب او را دیدند. انسان بر اثر شهوت تجاوز می کند و باعث فساد می شود، مثل حیوانی که برای خوردن، به مزرع و مرتع هجوم می برد و آنها را فاسد و خراب می کند، و بر اثر قدرت غضب، چون درندگان، خونریزی می کند. فرشته ها شهوت و غضب انسان را دیدند، ولی قدرت عقل و معرفتش را ندیدند. بنابراین گفتند ما اهل تسبیح و تقدیسیم و اهل فساد و خونریزی نیستم، در حالی که انسانها تباهی و خونریزی دارند.
خداوند فرمود، شما مراحل نازله ی انسانیت را دیده اید و از آن مرحله ی کامله ی انسانیت غافلید. مرحله ی کامله ی انسانیت، مرحله ی علم و عقل است که کنترل کننده ی مرحله ی افساد و سفک دماء است. انسان کامل اگر خونریزی هم بکند، خونریزیش، جهاد فی سبیل الله است چون همه ی کارهایش، به اذن خداست، بلکه بر اساس توحید افعالی مظهر تام خداوند است. فرشتگان چون مراحل نازل انسانیت را دیده بودند و از مرحله ی کامل آن غافل بودند، گفتند، ما برای خلافت شایسته تریم و چنانکه گذشت سئوال آنان استفهامی بود نه استنکاری و استکباری.»
منـابـع
پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه- مقاله خلافت آدم
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 6 صفحه 153؛ 157؛ 126 و 129 و 149 و 138
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 11 صفحه 33- 44
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 2 صفحه 518
عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم
سید ابراهیم سجادی- مقاله تحلیل داستان آدم در قرآن- مجله پژوهش های قرآنی شماره 15 و 16
محمد باقر بهبودى- مقاله بازنگرى تاریخ انبیاء در قرآن- مجله پژوهش های قرآنی- شماره 11و 12
کلیــد واژه هــا
1 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها