مشخصات و ویژگی های قوم ثمود (اخلاق)

فارسی 3145 نمایش |

نصیحت ناپذیر

خداوند می فرماید: «فتولى عنهم و قال یا قوم لقد ابلغتکم رسالة ربى و نصحت لکم و لکن لاتحبون الناصحین؛ (صالح) از آنها روى برتافت؛ و گفت: اى قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، و شرط خیرخواهى را انجام دادم؛ ولى (چه کنم که) شما خیرخواهان را دوست ندارید.» (اعراف/ 79)
این کلام بنابر سیاقش مربوط به آخرین مراحل و مقاطع تبلیغ حضرت صالح (ع) بر قومش مى باشد، آن زمانى که دیگر امیدى بر حق پذیرى قوم، براى آن جناب باقى نمانده بود البته تا آن زمان بر اساس آیه اى که ذکر مى شود عده اى از قوم ایمان آورده بودند چنان که مى فرماید، قوم ثمود در برابر دعوت حضرت صالح (ع) دو دسته شدند:
همچنین می فرماید: «و لقد ارسلنا الى ثمود اخاهم صالحا ان اعبدوا الله فاذا هم فریقان یختصمون؛ ما به سوى «ثمود» برادرشان، صالح را فرستادیم که: خداى یگانه را بپرستید اما آنان به دو گروه تقسیم شدند که به مخاصمه پرداختند.» (نمل/ 45) عده اى از مفسرین مى فرمایند مراد از «فریقان یختصمون» این است که عده اى به صالح ایمان آوردند و عده اى ایمان نیاوردند این دو گروه با یکدیگر به خصومت و جنگ پرداختند یعنى ایشان با هم نزاع کردند و هر فرقه مى گفتند حق با ما است و نیز گفته اند: مردم آن قوم دو دسته شدند با اینکه به حکم خرد و عقل و با توجه به اینکه دعوت صالح همراه با معجزه به آنها ارائه شد، جا داشت همه قوم به دعوت او پاسخ مثبت مى دادند و از او پیروى مى کردند اما آنان با یکدیگر اختلاف کردند گروهى از اشراف قوم از روى لجاجت با دعوت آن جناب به مبارزه پرداختند و نیز گفته اند: به طور ناگهانى و برخلاف انتظار آن قوم دو فرقه از هم جدا شدند.
فریقى ایمان آوردند، و فریقى دیگر کفر ورزیدند و درباره حق با هم به نزاع و کشمکش پرداختند و بعید نیست مراد از «اختصامشان» با یکدیگر، همان جریانى باشد که خداى تعالى در جاى دیگرى از کلامش مى فرمایند: مستکبرین قوم به مستضعفین گفتند: براى چه ایمان آوردید آیا اطمینان دارید که صالح فرستاده خدایش است؟ مستضعفین گفتند: ما ایمان داریم که فرستاده خدایش است. مستکبرین گفتند، اما ما به آنچه که شما ایمان دارید، کافریم. از همین جا معلوم مى شود که در حقیقت، قوم صالح سه دسته شدند: فرقه اى از آنان استکبار ورزیدند و ایمان نیاوردند. فرقه اى از مستضعفین از مستکبرین پیروى کردند و ایمان نیاوردند.
اما طایفه سوم یک دسته از مستضعفین بودند که به صالح (ع) ایمان آوردند. بنابراین اکثر قوم ایمان نیاوردند چنان که در آیه اى مى فرماید: «فاخذهم العذاب ان فى ذلک لایة و ما کان اکثرهم مؤمنین؛ و عذاب الهى آنان را فرا گرفت؛ در این، آیت و نشانه اى است، ولى بیشتر آنان مؤمن نبودند.» (شعرا/ 158) بر اساس آیه شریفه اکثر قوم ثمود ایمان نیاوردند و به حق پشت کردند از این رو عذاب الهى را بر خود مهیا ساختند و حتى از عذاب استقبال کردند. در خصوص تعداد مؤمنین به حضرت صالح (ع) از قوم ثمود اختلاف است زیرا در قرآن که هیچ اشاره اى به تعداد نشده و تنها مى فرماید اکثر (بیشتر) آنها ایمان نیاوردند و چنان که علامه طباطبائى، فرمود ظاهرا آن قوم سه دسته شدند که دو دسته آنها ایمان نیاوردند و تنها یک دسته ایمان آورد. اما در روایتى آمده، که از همه قبایل ثمود با وجود کثرت، چهار هزار نفر ایمان آورده بودند.

شتاب احمقانه به سوى نابودى

خداوند در قرآن می فرماید: «قال یا قوم لم تستعجلون بالسیئة قبل الحسنة؛ (صالح) گفت: اى قوم من! چرا براى بدى قبل از نیکى عجله مى کنید (و عذاب الهى را مى طلبید نه رحمت او را؟).» (نمل/ 46)
یکى از مشخصه هاى اقوام هلاک شده این بوده که، به لحاظ جهالت و نادانى و عناد و لجاجتى که با اهل حق پیدا مى کردند، تقاضاى عذاب مى کردند، و کارشان به جایى مى رسید که به پیامبرشان مى گفتند هر کارى براى نابودى ما مى توانى بکن ما هرگز راهمان را تغییر نمى دهیم، از جمله این اقوام قوم ثمود بودند که بر اساس آیه شریفه مذکور معلوم مى شود که از صالح تقاضاى عذاب مى کردند، چنان که در آیات گذشته ذکر شد، آن قوم به صالح مى گفتند «یا صالح ائتنا بماتعدنا ان کنت من المرسلین؛ گفتند اى صالح اگر از پيامبرانى آنچه را به ما وعده مى‏ دهى براى ما بياور.» (اعراف/ 77) معناى استعجال به سیئه قبل از حسنه این است که قبل از رحمت الهى که سببش ایمان و استغفار است به درخواست عذاب مبادرت کنند و با این معنا روشن مى شود که، صالح (ع) این توبیخ را وقتى کرد که ایشان ناقه را کشته بودند و به صالح گفته بودند: «یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین». (اعراف/ 77)

بدگمانى نسبت به حق گرایان

خداوند در این رابطه می فرماید: «قالوا اطیرنا بک و بمن معک قال طائرکم عندالله بل انتم قوم تفتنون؛ آنها گفتند: ما تو را و کسانى که با تو هستند به فال بد گرفتیم. (صالح) گفت: فال (نیک و) بد شما نزد خداست (و همه مقدرات به قدرت او تعیین مى گردد)؛ بلکه شما گروهى هستید فریب خورده.» (نمل/ 47)
قوم صالح گفتند، ما تو و آن جماعتى که به تو ایمان آوردند را به فال بد گرفته ایم زیرا که ما به سبب شما به گرسنگى شدید و به قحطى غلات گرفتار شده ایم. صالح (ع) گفت، فال بد شما از جانب خداست و حق تعالى شما را به سبب کفر به این بلا گرفتار کرده. به عبارت دیگر، (چون سالیان چند در سرزمین آنها باران نیامده بود) گفتند اى صالح به وجود تو و مؤمنین تو و دین تازه که آورده اى ما فال بد زدیم (زیرا بعد از آمدن شما و دین تازه شما برکت از ما برداشته شده باران نمى آید) صالح گفت رسیدن خیر و شر به شما نزد خداست، خداى تعالى بخواهد به شما باران فرستاده روزى مى دهد و اگر بخواهد باران را قطع و روزى نمى دهد از وجود من به شما ضررى نمى رسد، بلکه شما جماعتى هستید که شیطان (نفس اماره) شما را وسوسه کرده و به فتنه انداخته که به دین خداوند فال بد مى زنید.
خلاصه و تأویل:
1- پیشامدها و مشیت الهى را نباید تعبیر به فال نمود.
2- در دین اسلام فال بد و خوب وجود ندارد، کارهاى خیر را باید با توکل بر خدا انجام داد و از کارهاى بد در کل اجتناب نمود، فال گرفتن دلالت بر سستى ایمان دارد، باید در هر کارى به خدا توکل نمود.

فریب خورده

خداوند می فرماید: «بل انتم قوم تفتنون؛ بلکه شما گروهى فریب خورده هستید.» (نمل/ 47) در خصوص معناى، تفتنون اختلاف نظر است، ابن عباس مى گوید: «یعنى شما مردم به نیک و بد امتحان مى شوید.» محمدبن کعب مى گوید: «یعنى به سبب اعمال زشتتان گرفتار کیفر مى شوید، برخى گفته اند: یعنى به طاعت و معصیت خدا امتحان مى شوید.» و نیز گفته اند شما گروهى آزموده شده اید یعنى شما را مى آزمایند به تعاقب دولت و نکبت و سختى و آسانى. و نیز گفته اند «قوم تفتنون» یعنى شیطان شما را به وسوسه خود مفتون ساخته است. (مرعوب ساخته است). و بعضى گفته اند، فتنه دو معنا دارد که هر دو معنا در این جمله صادق است، یکى به معناى فساد است، یعنى شما قومى هستید که بسیار فساد مى کنید، و دیگر به معناى افتتان و اختبار و امتحان است یعنى خداوند شما را امتحان مى کند.
خداوند می فرماید: «و کان فى المدینة تسعة رهط یفسدون فى الارض و لایصلحون؛ و در آن شهر، نه گروهک بودند که در زمین فساد مى کردند و اصلاح نمى کردند.» (نمل/ 48) در خصوص معناى «رهط» اختلاف شده است عده اى به معناى نفر گرفته اند و مى گویند در قوم ثمود 9 نفر بودند که در زمین فساد مى کردند و عده اى مى گویند، نه گروهک بودند که فساد مى کردند و بعضى مى گویند، نه نفر بودند، اما چون این افراد از سران قوم بودند هرکدام عده اى را به همراه خود داشتند پس هرکدام به استعداد یک گروهک بودند و بعضى معناى رهط را گروه، سه تا 10 نفر دانسته اند و بعضى رهط را به معناى جمعیتى کمتر از ده یا کمتر از چهل دانسته اند.
به هرحال مى گویند در آن شهر نه گروهک بودند که فساد در زمین مى کردند و اصلاح نمى کردند، این نه دسته اگرچه هر یک براى خود خطى داشتند اما در انجام فساد نقطه اشتراک داشتند و جمله «لایصلحون» تأکیدى است بر اینکه این قوم مفسد از آنهایى نبودند که بعد از فساد پشیمان شوند و از فساد دست بردارند بلکه دائما به فساد ادامه مى دادند و هرگز در صدد اصلاح نبودند، این دوام در فساد از کلمه «یفسدون» هم استفاده مى شود. چون فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد و نشان مى دهد که این کار همیشگى آنها بود و هر یک از این گروه ها رئیس و رهبرى داشتند که احتمالا منتسب به قبیله اى بودند. و نیز گفته اند، آنها نه دسته از اشراف و اکابر بودند که رئیس آنها فردى است به نام «قدادبن سالف» که در پى کردن ناقه صالح بیشتر از دیگران جدیت مى نمود، که از پیامبر اسلام (ص) حدیث آمده که فرمود: «شقى ترین پیشینیان، قداد است که ناقه صالح (ع) را پى نمود و شقى ترین مردم در امت من، کشنده على بن ابى طالب (ع) است.»
این نه نفر که شریرترین مردم بودند در محل تبلیغ رسالت صالح (ع) فساد مى نمودند. البته در آیه دیگرى قوم ثمود از فساد از روى زمین نهى شده اند، بدین بیان که مى فرماید: «و لاتعثوا فى الارض مفسدین؛ و در زمین به فساد نپردازید.» (اعراف/ 74) اما مفسدین هیچ یک از توصیه ها و سفارش هاى حضرت صالح (ع) را عمل نکردند و به راه باطل خود ادامه دادند.

مکار و حیله گر

خداوند در قرآن می فرماید: «قالوا تقاسموا بالله لنبیتنه و اهله ثم لنقولن لولیه ما شهدنا مهلک اهله و انا لصادقون* و مکروا مکرا و مکرنا مکرا و هم لایشعرون* فانظر کیف کان عاقبة مکرهم انا دمرناهم و قومهم اجمعین؛ آنها گفتند: بیایید قسم یاد کنید به خدا که براو [صالح] و خانواده اش شبیخون مى زنیم (و آنها را به قتل مى رسانیم) سپس به ولى دم او مى گوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم. آنها نقشه مهمى کشیدند، و ما هم نقشه مهمى؛ در حالى که آنها درک نمى کردند. بنگر عاقبت توطئه آنها چه شد؛ که ما آنها و قومشان را همگى نابود کردیم.» (نمل/ 49- 50)
چنانکه از آیات شریفه استفاده مى شود، در میان آن قوم مفسدینى بودند که با یکدیگر، علیه صالح (ع) و معجزه او «ناقه» و نیز علیه مؤمنین به صالح (ع) اقدام مى کردند و هم پیمان شده بودند حتى براى قتل حضرت صالح (ع) خود را آماده کرده بودند، چنانکه گفته اند اینان (افراد فاسد و شرور) به قوم گفتند بیائید هم پیمان شده و قسم به خدا بخورید که شب هنگام صالح و پیروان و بستگانش را به قتل برسانید و بعد به ولى و بازماندگان آنها بگوئیم که ما از چگونگى قتل صالح بى خبریم و در گفتار خود راستگو باشیم، آنها به خدعه و فریب بر علیه صالح اقدام کردند و در خانه او رفتند با تیغ هاى برکشیده، خداى تعالى فرشتگانى فرستاد تا ایشان را به سنگ فرو کوفتند آنها را مى دیدند و فرشتگان را مشاهده نمى کردند و همه هلاک شدند و قوم نیز به صیحه آسمانى نابود و هلاک گردیدند، اى پیامبر مشاهده کن آخر کار کسانى که براى قتل صالح حیله و مکر به کار بردند چه ما تمام آنها و بستگان ایشان را هلاک و نابود ساختیم، خانه هاى آنان را بر اثر ظلم و ستمى که نمودند ویران کردیم.

ظالم و ستمگر

خداوند می فرماید: «فتلک بیوتهم خاویة بما ظلموا ان فى ذلک لأیة لقوم یعلمون؛ این خانه هاى آنهاست که به خاطر ظلم و ستمشان خالى مانده؛ و در این نشانه روشنى است براى کسانى که آگاهند.» (نمل/ 52)
اکنون خانه هاى آنها را بنگر که به واسطه ظلمشان خالى مانده است و در هلاک ایشان آیتى است براى آنها که به چشم عبرت بنگرند. این آیه دلالت دارد بر اینکه، نتیجه ظلم خرابى خانه هاست. در روایت است که ابن عباس مى گفت: «در کتاب خدا مى بینم که ظلم خانه ها را خراب مى کند و همین آیه را مى خواند. به طور مسلم این قوم، هم در حق خود ظلم کردند که خود را از هدایت حضرت صالح (ع) محروم کردند و هم در حق ناس ظلم مى کردند که بالاترین آن ظلم به حضرت صالح (ع) بود و هم در حق الله ظلم مى کردند.»
چنانکه در آیه اى مى فرماید: «الم یأتهم نبأ الذین من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود... أتتهم رسلهم بالبینات فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا أنفسهم یظلمون؛ آیا خبر کسانى که پیش از آنها بودند به آنان نرسیده است؟ قوم نوح، عاد و ثمود و ... پیامبرانشان دلایل روشن براى آنان آوردند، (ولى نپذیرفتند) خداوند به آنها ستم نکرد، اما خودشان بر خویشتن ستم مى کردند.» (توبه/ 70)

کبر و خودپسندى

در قرآن آمده «و عادا و ثمود و قدتبین لکم من مساکنهم و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل و کانوا مستبصرین؛ و ما طایفه «عاد» و «ثمود» را نیز (هلاک کردیم)، و مساکن (ویران شده) آنان براى شما آشکار است؛ شیطان اعمالشان را براى آنان آراسته بود، از این رو آنان را از راه (خدا) بازداشت در حالى که بینا بودند.» (عنکبوت/ 38)
آیه شریفه وسیله آگاهى و بینایى است براى امت پیامبر اسلام (ص) در پرهیز از مخالفت با خدا و پیامبر و شریعت، که هشیار باشند از آنکه شیطان اعمال سیئه و افعال قبیحه آنها را در نظرشان جلوه و آرایش دهد و نفس انسانى فریب آن را خورده غافل از خسران و شماتت عاقبت آن گردد، که ناگهان در ارتکاب معاصى و مناهى، سخط و غضب الهى او را فراگیرد همانند قوم عاد و ثمود. منظور از اینکه مى فرماید: «زین لهم الشیطان اعمالهم» این است که شیطان زینت و آرایش داد براى ایشان کردارهاى ایشان را از کفر و شرک و فسق و فجور و انواع معاصى و بدین شکل بازداشت ایشان را از راه انبیا، در حالى که آنان امکان فکر و تأمل در پیروى کردن از راه انبیاء داشتند، اما به جهت فرط تنعم و غفلت، ترک تأمل و تدبر نمودند و بر طغیان و کفر و عناد و لجاج خود افزودند تا هلاک شدند و بنابر تعبیر بعضى آنان خود را مردمى زیرک و باریک بین مى دانستند و به گمان خود و بنابر عقل قاصر خود، فرمایشات حقه پیامبران را نامعقول مى پنداشتند و با آن مخالفت نمودند تا دمار از روزگارشان درآمد.

حسود و عنود

خداوند می فرماید: «ألقى الذکر علیه من بیننا بل هو کذاب أشر؛ آیا از میان ما تنها براو وحى نازل شده؟ نه، او آدم بسیار دروغگوى هوسبازى است.» (قمر/ 25) آنها مى گفتند، چگونه وحى بر او القاء مى شود و چطور از میان ما او اختصاص به پیامبرى پیدا نموده و حال آنکه او یکى از ماست، بلکه او در آن چه مى گوید دروغگوست. از ظاهر آیه به دست مى آید که سران و رؤساى آن قوم از روى حسادت مى گفتند چطور ممکن است از میان ما تنها بر او وحى شود، حتما او مى خواهد بدین شکل بر ما برترى نماید و بر ما بزرگى نماید، از این رو به پیامبر خدا دو تهمت زدند: «کذاب اشر» بسیار دروغگو و خودخواه و متکبر. اینکه آنها مى گفتند صالح همانند ماست و مزیتى بر ما ندارد. قطعا نشانه حسادت و تکبر آن قوم بوده است، که حاضر نبودند کسى را برتر از خود ببینند.
خداوند می فرماید: «فعتوا عن امر ربهم فاخذتهم الصاعقه و هم ینظرون؛ آنها از فرمان پروردگارشان سر باز زدند، و صاعقه آنان را فراگرفت در حالى که (خیره خیره) نگاه مى کردند (بى آنکه قدرت دفاع داشته باشند).» (ذاریات/ 44)
آنها از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و صاعقه به طور ناگهانى آنها را فراگرفت، در حالى که خیره خیره نگاه مى کردند، و قدرتى بردفاع از خویشتن نداشتند. «عتوا» به معناى سرپیچى از اطاعت است، و ظاهر جمله اشاره به تمام سرپیچى هائى است که آنها در طول دعوت، صالح (ع) داشتند، مانند بت پرستى، ظلم و ستم و از پاى درآوردن ناقه اى که معجزه صالح (ع) بود، نه فقط سرپیچى هایى که در طول آن سه روز مهلت که به جاى توبه و انابه به درگاه خدا، در غفلت و غرور فرو رفتند.

منـابـع

علامه طبرسى- ترجمه تفسیر مجمع البیان- دکتر میرباقرى - دکتراحمد بهشتى- جلد 18 ص 123- 121، جلد 9 ص 158، جلد 12 ص 83، جلد 13 ص 209، جلد 24 ص 36

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسیر المیزان- جلد 17 ص 573، جلد 15 ص 428، 531- 532، جلد 19 ص 654

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 15 صفحه 495

ملافتح الله کاشانى- تفسیر منهج الصادقین- جلد 6 ص 474، جلد 7 ص 41

سیدمحمد حسینى همدانى- تفسیر انوار درخشان- جلد 12 صفحه 64 و 143

سیدابراهیم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 5 صفحه 128

حسین بن احمدالحسینى شاه عبدالعظیمى- تفسیر اثنى عشرى- جلد 10 ص 233 و 53

حسین بن على بن محمدبن احمد الخزاعى النیشابورى- تفسیر روض الجنان و روح الجنان- جلد 11 ص 339، جلد 22 ص 366- 367

محمدکریم العلوى الحسینى الموسوى- تفسیر کشف الحقایق- جلد 2 صفحه 661- 662، 703

بانوى اصفهانى (امین اصفهانى)- تفسیر مخزن العرفان- جلد 7 ص 310، جلد 9 ص 348

عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

سایت اندیشه قم- مقاله حضرت صالح (ع) و قوم ثمود

سیدهاشم رسولى محلاتى- تاریخ انبیاء

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد