اقدامات موسی علیه السلام برای بنی اسرائیل پس از شکست فرعون و ساحران

فارسی 6699 نمایش |

شکست فرعون

در میدان مبارزه، وقتی فرعون مفتضحانه شکست خورد و موسی با پیشانی باز و چهره درخشان از میدان مبارزه بیرون آمد، به این فکر افتاد که پیروان خود را گرد آورده و با برنامه ریزی خاصی آنها را از پاشیدگی حفظ کند. قرآن سرگذشت پس از پیروزی را و اینکه فقط قوم موسی به او ایمان آوردند و دیگران بر شرک خود باقی ماندند، چنین بیان می کند:
«فما ءامن لموسی إلا ذریة من قومه علی خوف من فرعون و ملایهم أن یفتنهم و إن فرعون لعال فی الأرض و إنه لمن المسرفین* و قال موسی یاقوم إن کنتم ءامنتم بالله فعلیه توکلوا إن کنتم مسلمین* فقالوا علی الله توکلنا ربنا لا تجعلنا فتنة للقوم الظلمین* و نجنا برحمتک من القوم الکافرین* و أوحینا إلی موسی و أخیه أن تبوءا لقومکما بمصر بیوتا و اجعلوا بیوتکم قبلة و أقیموا الصلوة و بشر المؤمنین؛ و جز گروهی از فرزندان قوم موسی به او ایمان نیاوردند، آن هم با ترسی از فرعون و اشراف وی که مبادا عقوبتشان کند. به راستی فرعون در [آن] سرزمین خیلی سرکش و از افراطکاران بود. و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خدا ایمان آورده اید، فقط بر او توکل کنید اگر سر تسلیم دارید. گفتند: تنها بر خدا توکل کردیم. پروردگارا! ما را مایه آزمون و آزار قوم ستمگر قرار مده. و ما را به رحمت خویش از قوم کافر رهایی بخش. و به موسی و برادرش وحی کردیم که برای قوم خود در مصر خانه هایی ترتیب دهید و خانه های خویش را [به خاطر امنیت] رو به روی هم قرار دهید و نماز برپا دارید و مؤمنان را مژده ده.» (یونس/ 83- 87)
در این آیات مرحله دیگری از داستان مبارزات انقلابی موسی و فرعون منعکس شده است. در آغاز وضع نخستین گروه ایمان آورندگان به موسی را بیان می کند و می گوید: بعد از این ماجرا تنها گروهی که به موسی ایمان آوردند، فرزندانی از قوم او بودند.
بعضی از مفسرین گفته اند ضمیر در کلمه "قومه" به فرعون برمی گردد، و معنای آیه اینست که: فرعونیان به موسی ایمان نیاوردند مگر ذریه ای از قوم فرعون، و آن ذریه ای که از قوم فرعون ایمان آوردند مادرانشان از بنی اسرائیل و پدرانشان از نژاد قبطی بودند، و ذریه نامبرده راه مادران را پیش گرفته به موسی ایمان آوردند. بعضی دیگر گفته اند: ذریه بعضی از اولادهای همان قبطیان بودند. و بعضی دیگر گفته اند: منظور از این ذریه همسر فرعون و مؤمن آل فرعون است که داستانشان را قرآن هم آورده، و نیز کنیز و زنی آرایشگر بودند که در خدمت همسر فرعون بودند.
بعضی دیگر از مفسرین گفته اند: ضمیر مذکور به موسی (ع) برمی گردد، و منظور از "ذریه ای از قوم موسی" جماعتی از بنی اسرائیل است که سحر آموخته بودند و در زمره ساحران در آن صحنه شرکت داشتند و از هواداران فرعون بودند و با دیدن معجزه موسی به وی ایمان آوردند.
بعضی دیگر گفته اند: منظور از ذریه، همه بنی اسرائیل است که ششصد هزار نفر بودند، و اگر آنان را (با اینکه جمعیتی بسیار بودند) ذریه نامیده برای اینست که به ضعف آنان اشاره کند. و بعضی دیگر گفته اند: منظور از ذریه، دودمان اسرائیل است، آنهایی که موسی به سویشان مبعوث شده بود و در طول زمان هلاک شدند. لیکن وجوه و اقوالی که نقل شد وجوه ضعیفی است، چون در این آیات و سایر آیاتی که به این داستان اشاره دارد، هیچ دلیلی لفظ بر این وجوه وجود ندارد.
آنچه از سیاق و زمینه گفتار برمی آید و آیه شریفه نیز ظهور در آن دارد اینست که ضمیر به موسی برگردد، و منظور از جمله "ذریة من قومه" بعضی از افراد ضعیف و طبقه ناتوان بنی اسرائیل است، و اما بزرگان و اشراف و توانگران بنی اسرائیل ایمان نیاوردند. اعتبار عقلی هم مؤید این ظهور است، چون ما می دانیم که همگی بنی اسرائیل اسیر و در تحت استعمار و استثمار فراعنه و محکوم به حکم آنان بودند، و معمولا عادت در امثال این موارد بر این جاری است که (طبقه ضعیف سر از اطاعت حاکم برداشته پیرو پیامبرش می گردد و) طبقه اشراف و توانگران به هر وسیله ای که شده مقام اجتماعی و حیثیت خانوادگی خود را حفظ می کنند. آری، تا بوده چنین بوده که در چنین مواقعی طبقه اشراف سعی می کنند به هر وسیله ای به درگاه جباران تقرب بجویند، و آن دستگاه را با دادن مال و تظاهر به خدمتگزاری و وانمود کردن به اینکه خیرخواه دستگاهند و با دوری کردن از هر عملی که خوشایند دستگاه نیست رضایت دستگاه را به دست آورند.
اقویای بنی اسرائیل نیز از این روش مستثناء نبودند و نمی توانستند به طور آشکار و علنی با موسی موافقت نموده تظاهر کنند به اینکه به وی ایمان آورده اند. علاوه بر این، داستانهایی که در قرآن کریم از بنی اسرائیل حکایت شده عادلترین گواه است بر اینکه بسیاری از گردن کلفتان و مستکبرین بنی اسرائیل تا اواخر عمر موسی (ع) به وی ایمان نیاوردند هر چند که به ظاهر تسلیم او شده و در همه دستوراتش اطاعتش می کردند، چون دستوراتی که آن جناب صادر می کرد همه برای نجات بنی اسرائیل بود، از اقویا نیز می خواست که در این راه بذل مساعی کنند، و این چیزی نبوده که اقویا از پذیرفتنش سر باز زنند برای اینکه آنچه موسی می گفت به صلاح قومیت و حریت آنان و به نفع تک تک افراد آنان بود، پس نباید اطاعتشان از این دستورات را پای ایمان به حساب آورد. آری، اطاعت در اینگونه امور امری است، و ایمان آوردن به خدا و بدانچه رسول خدا آورده امر دیگری.
بنابراین، معنای کلمه "و ملائهم" روبراه می شود به اینکه ضمیر را به ذریه برگردانیم، و کلام چنین معنا دهد که کسی به موسی ایمان نیاورد مگر ذریه ای از قوم موسی که با ترس و لرز از فرعون و از اقویای بنی اسرائیل ایمان آوردند، و در نتیجه کلام این معنا را افاده کند که: ضعفای از بنی اسرائیل در ایمان آوردن هم از فرعون ترس داشتند و هم از اشراف قوم خود، زیرا چه بسا که اشراف، آنان را از ایمان آوردن منع می کردند، حال یا به خاطر اینکه خودشان ایمان نداشتند و یا به خاطر اینکه پیش فرعون تظاهر کنند که ما هوادار توایم، و به این وسیله او را دلخوش سازند تا او هم بر اینان تنگ نگیرد و یا حد اقل کمی از شدت آزار و اذیتشان بکاهد. و منظور از جمله "و إن فرعون لعال فی الأرض" اینست که این ترس را داشتند، و ظرف هم چنین ظرفی بود که فرعون تسمه از پشت همه کشیده بود و در ظلم وتفرعن از حد گذشته بود.
بنابراین، معنای آیه چنین می شود که: نتیجه ای که از بعثت موسی و هارون و استکبار فرعون و درباریانش به دست آمد این بود که کسی به موسی ایمان نیاورد مگر ذریه ای و افراد ضعیفی از بنی اسرائیل، و اینان در حالی ایمان آوردند که هم از اقویای خود می ترسیدند و هم از فرعون که مبادا این دو طایفه آنان را به جرم ایمان آوردنشان شکنجه کنند و جای ترس هم داشت، برای اینکه جو زندگی آنان جوی خطرناک بود، فرعون در آن روزگار در زمین علو و دیکتاتوری داشت و بر اهل زمین مسلط بود، و در حکمرانیش نه تنها رعایت عدالت را نمی کرد، بلکه ستمگری را از حد گذرانده بود و برای ظلم و شکنجه حد و مرزی نمی شناخت و به فرض هم که منظور از کلمه "قومه" تمامی انسانهایی باشند که موسی (ع) مبعوث بر آنان شده و مأمور بوده که رسالت الهی را به آنان برساند، چه قبطی ها و چه بنی اسرائیل، از راه دیگری می توان معنای مناسب تری برای آیه کرد، بدون اینکه احتیاج به آن تکلفاتی باشد که مفسرین مرتکب شده و مصداق آن را قبطیان شمرده اند، با اینکه حاجتی به این مطلب نیست.

سخن موسی به قوم خود که ایمان آوردند

«و قال موسی یا قوم إن کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا إن کنتم مسلمین» (یونس/ 84) از آنجا که ایمان به خدا، مؤمن را به مقام پروردگارش هر چند به طور اجمال آشنا می سازد، و مؤمن عالم به این معنا می شود که خدای تعالی سببی است فوق همه اسباب، سببی است که سببیت همه اسباب به او منتهی می شود، و نیز او را آگاه می کند به اینکه تدبیر همه امور به دست خداست، و لذا ایمان، مؤمن را وا می دارد به اینکه امور را تسلیم به خدا کند. و هرگز به ظاهر چیزهایی که از نظر دیگران سبب مستقل است اعتماد نکند، زیرا اعتماد به این سبب های ظاهری جهل محض است. و لازمه این کار آنست که مؤمن همه امور را به خدا ارجاع داده و همه توکلش بر خدا شود، و لذا می بینیم در آیه مورد بحث هم که مؤمنین صاحب تسلیم را امر به توکل بر خدا کرده نخست این امر خود را مشروط به شرطی کرده و آن داشتن ایمان است، و سپس کلام را با شرطی دیگر تمام کرده که آن اسلام است.
بنابراین گفتار، آیه شریفه از نظر معنا در این تقدیر است که فرموده باشد: اگر شما به خدا ایمان دارید و تسلیم او شده اید پس بر او توکل و اعتماد کنید. شایدگفته شود اگر تقدیر کلام چنین است پس چرا در آیه شریفه هر دو شرط را پهلوی هم نیاورده و جمله "فعلیه توکلوا" را بین دو شرط فاصله قرار داده با اینکه می توانست بفرماید: "ان کنتم آمنتم بالله و اسلمتم له فتوکلوا علیه" در پاسخ باید گفت: شاید وجهش این باشد که وضع آن دو شرط مختلف است، برای اینکه برخی فقط یکی از این دو شرط را داشته اند، و آن عبارت است از ایمان، و اما اسلام را همه نداشتند، چون تسلیم در برابر خدا شدن از مراتب کمال ایمان است، و چنین نیست که ایمان بدون اسلام فرض نداشته باشد، و واجب و ضروری باشد که هر مؤمنی مسلم هم باشد، بلکه بهتر آن است که مؤمن ایمان خود را به وسیله اسلام تکمیل کند.
بنابراین، می توان گفت جدا سازی بین دو شرط برای اشعار به این معنا بوده که یکی از این دو شرط واجب و ضروری است و مخاطبین به کلام موسی (ع) آن را دارا بوده اند، و شرط دیگر مستحب است، یعنی چیزی است که سزاوار است هر مؤمنی خود را دارای آن بسازد. پس معنای کلام موسی (ع) اینست که: ای قوم اگر چنانچه به خدای تعالی ایمان دارید (که البته دارید) و اگر تسلیم امر خدا هستید (که جا دارد بوده باشید) پس بر خدا توکل کنید. و بنابراین، در آیه شریفه نکته ای لطیف به کار رفته که لطفش بر کسی پوشیده نیست.

دعای بنی اسرائیل برای رفع ضعف و ذلت از خودشان

بنی اسرائیل فرمودند: «فقالوا علی الله توکلنا ربنا لا تجعلنا فتنة للقوم الظالمین... من القوم الکافرین» (یونس/ 85) مؤمنین به موسی (ع) در پاسخ دعوت موسی که فرمود: "بر خدا توکل کنید گفتند: بر خدا توکل می کنیم، و سپس دعا کردند که پروردگارا ما را فتنه مردم ستمکار مکن". پس، معلوم می شود دعایی که کردند نتیجه توکلی بوده که بر خدای تعالی کردند، و آن دعا این بود که اولا لباس ضعف و ذلت را از تن آنان برکند و ثانیا آنها را از قوم ستمکار نجات دهد.
خواسته و دعای اولشان همان است که در جمله "ربنا لا تجعلنا فتنة للقوم الظالمین" به آن اشاره کردند، و علت و انگیزه اینکه چنین حاجتی را خواستند اینست که آنچه اقویای ستمگر را بر ضعفای مظلومین غره و مسلط می کند ضعف (و ظلم پذیری) طبقه ضعیف است. پس ضعیف به علت همان ضعفی که در او است فتنه قوی و مورد ستم او است، هم چنان که در قرآن کریم اموال و اولاد را (بدان جهت که جاذبه و محبوبیت دارد) فتنه انسان خوانده و فرموده: «انما أموالکم و أولادکم فتنة؛ اموال و اولاد شما چیزی جز فتنه نیست.» (تغابن/ 15) و معلوم است که دنیا برای طالب آن فتنه است، پس اینکه از پروردگارشان خواستند که آنان را برای قوم ستمکار فتنه قرار ندهد، در حقیقت درخواست این بوده که ضعف و ذلت آنان را با سلب غرض از آن سلب کند.
ساده تر بگوییم: خواسته اند بگویند ضعف و ذلت ما سبب فتنه ستمکاران است، ولی به جای اینکه رفع سبب را بخواهند رفع غرض و مسبب را خواسته اند. و اما خواسته و دعای دومشان همان بود که خدای تعالی در جمله دوم: "و نجنا برحمتک من القوم الکافرین" از آنها حکایت کرده است.

امر به خانه سازی برای بنی اسرائیل

«و أوحینا إلی موسی و أخیه أن تبوءا لقومکما بمصر بیوتا» (یونس/ 87) کلمه "تبوءا" تثنیه امر از باب تفعل است، و مصدرش تبوی و به معنای مسکن گرفتن و منزل گزیدن است، و کلمه "مصر" نام شهر و یا کشور فرعون است، و کلمه "قبلة" در اصل، بنای نوع از مصدر بوده مانند بنای نوع "جلسة" یعنی حالت نشستن، و قبلة به معنای آن حالتی است که باعث می شود دو چیز مقابل هم قرار گیرد. پس کلمه "قبلة" مصدری است به معنای فاعل، و معنای جمله "و اجعلوا بیوتکم قبلة" اینست که خانه های خود را متقابل بسازید بگونه ای که بعضی روبروی بعضی دیگر و در جهتی واحد قرار بگیرند.
منظور از این فرمان این بوده که موسی و هارون بتوانند برای امر تبلیغ دسترسی به آنان پیدا کنند و آنها بتوانند نماز را به جماعت بخوانند، هم چنان که جمله بعدش که می فرماید: "و أقیموا الصلاة" از آنجا که به دنبال جمله مورد بحث قرار گرفته دلالت و یا حد اقل اشعار بر این معنا دارد که منظور از آن فرمان تمکن از نماز جماعت است. و اما اینکه فرمود: "و بشر المؤمنین"، سیاق و زمینه گفتار دلالت می کند بر اینکه منظور از آن، بشارت به اجابت خواسته ای است که در دعای مذکور در دو آیه قبل یعنی: "ربنا لا تجعلنا فتنة" از خدا خواسته بودند.
معنای آیه مورد بحث این است که ما به موسی و برادرش وحی کردیم که شما برای قومتان خانه هایی در مصر بسازید تا در آن سکونت کنند. از این قسمت بر می آید کانه تا آن موقع بنی اسرائیل زندگی شهری نداشتند، بلکه مانند صحرانشینان در خیمه ها و مکانهایی نظیر خیمه زندگی می کردند، «و شما و قومتان خانه هایتان را روبروی هم و در یک جهت قرار دهید، تا دیوار به دیوار یکدیگر باشد، و امر تبلیغ و مشاوره و تشکیل اجتماع برای نماز ممکن باشد، و نماز را بپا دارید، و تو ای موسی مؤمنین را بشارت بده به اینکه خدای تعالی به زودی آنان را از شر فرعون و قومش نجات خواهد داد.»

تحریک و تشویق بنی اسرائیل به قیام علیه فرعون

خداوند در سوره اعراف می فرماید: «قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده و العقبة للمتقین؛ موسی به قوم خود گفت: از خداوند مدد بجویید و استقامت ورزید که زمین از آن خداست، آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد به ارث می دهد، و فرجام [نیکو] از آن پرهیزکاران است.» (اعراف/ 128) موسی (ع) در این جمله بنی اسرائیل را بر قیام و شورش علیه فرعون بر می انگیزد و آنان را به استمداد و استعانت از خدای تعالی در رسیدن به هدف که همان رهایی از اسارت و بندگی فرعون است توصیه می نماید، و آنان را به صبر در برابر شدایدی که فرعون خط نشان آن را می کشد سفارش می کند. آری، صبر در برابر شداید راهنمای به سوی خیر و پیشتاز فرج و نجات است. موسی (ع) در آخر کلام خود با جمله "إن الأرض لله یورثها من یشاء" گفتار خود را تعلیل می کند.
و حاصل این تعلیل این است که اگر من این نوید را می دهم برای این است که فرعون مالک زمین نیست تا آن را به هر کس بخواهد بدهد و از هر کس بخواهد بگیرد، بلکه زمین ملک خدای سبحان است، او است که به هر کس بخواهد ملک و سلطنت در زمین را می دهد، و سنت او هم بر این جریان دارد که حسن عاقبت را به کسانی از بندگان خود اختصاص دهد که از او بترسند، و از او حساب ببرند، بنابراین شما ای بنی اسرائیل! اگر تقوا پیشه کنید، یعنی از خدای تعالی استعانت جسته و در راه او در شداید صبر کنید خداوند این سرزمین را که امروز در دست فرعونیان است به دست شما خواهد سپرد.
موسی (ع) به منظور فهماندن همین معنا دنباله کلام خود "إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده" اضافه کرد که: "و العاقبة للمتقین"، و لفظ "عاقبة" در لغت به معنای دنباله هر چیز است، هم چنان که لفظ "البادئة" به معنای آن چیزی است که هر عمل و یا هر چیزی به آن ابتداء و شروع می شود. و اگر به طور مطلق فرمود: "عاقبت از آن پرهیزکاران است" برای این بود که سنت الهی بر این جریان دارد. آری، خدای تعالی نظام عالم را طوری قرار داده که هر نوعی از انواع موجودات به منتهای سیری که خداوند برایش معلوم کرده برسد، و سعادت مقدر خود را نائل گردد، حال انسان هم که یکی از انواع موجودات است حال همانها است، او نیز اگر در راهی قدم بگذارد که خداوند و فطرت برایش ترسیم کرده و از انحراف از راه خدا یعنی از کفر به خدا و به آیات خدا و فساد انگیختن در زمین بپرهیزد خداوند به سوی عاقبت نیک هدایتش نموده و به زندگی پاک زنده اش داشته و به سوی هر خیری که بخواهد ارشادش می کند. موسی در این آیه به چهار نکته اشاره می کند:
1- استمداد از نیروی لایزال الهی «استعینوا بالله»
2- پایداری و مقاومت در برابر سختی ها «و اصبروا»
3- حاکمیت مطلقه الهی بر زمین و اینکه هر کسی را بخواهد بر آن مسلط می سازد: «إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده».
4- سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است «و العاقبة للمتقین».
علت اینکه سرانجام نیک از آن پرهیزگاران است، این است که این گروه در راه فطرت گام بر می دارند و با خواسته های طبیعی انسان مخالفت نمی کنند، ولی گنهکاران که بر خلاف فطرت گام بر می دارند، طبعا بسان افرادی هستند که بر خلاف مسیر آب شنا می کنند و در نیمه راه از حرکت باز مانده و به هدف نمی رسند.

شکوه بنی اسرائیل نزد موسی (ع) و جواب موسی (ع) به ایشان

خداوند می فرماید: «قالوا أوذینا من قبل أن تأتینا و من بعد ما جئتنا قال عسی ربکم أن یهلک عدوکم و یستخلفکم فی الأرض فینظر کیف تعملون؛ گفتند: پیش از آن که سوی ما بیایی و بعد از آن که آمدی همواره آزار شده ایم. [موسی] گفت: امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را در [این] سرزمین جانشین [آنان] گرداند تا ببیند چگونه عمل می کنید.» (اعراف/ 129)
کلمه "اتیان" و کلمه "مجی ء" در این آیه به یک معنا است و به کار بردن هر دو تنها به منظور تفنن در تعبیر است، و اینکه بعضی از مفسرین این دو کلمه را به دو معنا گرفته و گفته اند "تاتینا" به معنای "آوردی برای ما" و "جئتنا" به معنای "آمدی ما را" است و تقدیر آیه این است که: "من قبل أن تاتینا بالآیات و من بعد ما جئتنا قبل؛ از اینکه این آیات را برای ما بیاوری و بعد از آنکه آمدی ما را" صحیح نیست، برای اینکه دلیلی بر تقدیر گرفتن "بالآیات" در دست نیست.
علاوه بر اینکه غرض بنی اسرائیل این بوده که شکایت خود را به موسی عرضه داشته و بگویند ما چه قبل از آمدنت و چه بعد از آمدنت آن عذاب و شکنجه ای که از فرعونیان می دیدیم هنوز هم می بینیم، و از آن وعده ای که خداوند داده بود که به دست تو از دست فرعونیان نجات پیدا می کنیم خبری نشد، و معلوم است که در رساندن این غرض حاجتی به ذکر آیات نیست و اصلا آوردن آیات هیچ ربطی به این غرض ندارد، پس تقدیر گرفتن "بالآیات" درست نیست و مطلب همان است که گفتیم این دو کلمه در آیه به یک معنا و هر دو به معنای آمدن است، نه یکی به معنای آوردن و دیگری به معنای آمدن.
«قال عسی ربکم أن یهلک عدوکم و یستخلفکم فی الأرض فینظر کیف تعملون» این جمله حکایت جوابی است که موسی از شکایت بنی اسرائیل داده، و خاطر آنان را بدین وسیله تسلیت داده و امیدوارشان ساخته است، در حقیقت تکرار همان کلام قبلی است که فرمود: «استعینوا بالله و اصبروا إن الأرض لله» کانه خواسته است بفرماید: اینکه به شما دستور دادم که در راه رسیدن به هدف از خدا بترسید حرف زنده ای بود که هرگز غیر آن را از من نخواهید شنید، اگر به آن دستور عمل کنید امید این هست که خداوند دشمنان شما را هلاک کرده و زمین را بعد از ایشان به شما واگذار کند. آری، اگر می خواهید خداوند شما را جانشین آنان در زمین قرار بدهد باید بدانید که خداوند چنین کاری را بیهوده نمی کند، و شما را بدون هیچ قید و شرطی بر آنان ترجیح نمی دهد، و اگر شما را به آرزویتان برساند برای این است که ببیند رفتار شما چگونه خواهد بود، و این همان معنایی است که آیه شریفه «و تلک الأیام نداولها بین الناس و لیعلم الله الذین آمنوا و یتخذ منکم شهداء؛ این روزها را با اختلاف احوال گاهی فتح و غلبه و گاهی شکست و مغلوبیت میان مردم می گردانیم تا مقام اهل ایمان با امتحان معلوم گردد.» (آل عمران/ 140) در مقام افاده آن است. و این یکی از آیاتی است که خداوند در آن یهود را که برای خود منصب بلا عزل الهی قائل بودند تخطئه نموده است. آری، توراتی که در دست یهود است یهودیان را دارای کرامتی بدون قید و شرط و آنان را حزب خدا و سرزمین بیت المقدس را سرزمینی دانسته که خداوند به یهود تملیک کرده، آن هم تملیکی که نه نقل و انتقال بردار است و نه اقاله پذیر.
به هر حال در این آیه می فرماید که: قوم موسی آشکارا گفتند: تو پیوسته به ما وعده نجات می دهی، ولی عذاب فرعونیان برما چه پیش از آمدن تو و چه پس از آمدنت ادامه دارد. این وعده الهی کی تحقق می پذیرد؟ موسی در پاسخ گفت: من به دو چیز امیدوارم:
1- اینکه خداوند دشمن شما را نابود سازد: «ان یهلک عدوکم»
2- شما را جانشین آنان قرار دهد: «و یستخلفکم فی الارض»
ولی باید بدانید در مقابل این نعمت، مسئولیت عظیمی بر دوش شماست. زیرا خداوند به این وسیله شما را می آزماید و می نگرد که چگونه به دستورهای او عمل می کنید: «فینظر کیف تعملون».

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏10 صفحه 164- 168، جلد ‏8 صفحه 288 - 289

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏3 جزء 11 صفحه 83

جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 101-105

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد